نگاهی به فیلم ایکس لارج
زخمی دیگر بر پیکر سینما
احمد سیمای عراقی
در واقع سینما خود یک جهت دهنده و خطدهنده است و میتواند رفتار افراد را شکل دهد. موضوعی که هالیوود و بالیوود به خوبی از آن استفاده کرده مشغول القا فرهنگ خود به دیگران هستند و از این سلاح جهت نیل به اهداف خود بهره میبرند.
این اثر بیشتر فیلم تهیهکننده (فرحبخش) است تا کارگردان. به راستی با این حجم از علاقه او به کنایههای جنسی که جزو آیتمهای ثابت او در فیلمسازی است بعید است او با خانواده خود به تماشای شاهکار خود برود. اگر ما به خط سیر آثار او نگاه کنیم استفاده زیاد از موسیقی، حرکات موزون و صد البته توجه به کنایههای جنسی از عناصر ثابت آثار او هستند. در ایکسلارج عنصر موسیقی آنقدر پر رنگ است که حجم قابل توجهی از فیلم را گرفته و کارگردان برای پر کردن تمام خلأ و حفرههای فیلم از موسیقی استفاده کرده است. ایکسلارج فیلمی پرستاره است که هر یک برای موفقیت یک اثر کافی است اما به دلیل اینکه فاقد فیلم نامه است و همه چیز به بداههپردازی نهاده شده به بیراهه رفته است. این اثر فاقد عناصر داستانی از جمله بیرنگ و بههم پیوستگی داستان است. کارگردان برای پوشش این ضعف از عنصر کمدی کلامی آن هم از نوع جنسی بهره گرفته است. این موضوع آنقدر گلدرشت و به قولی بیل بورد است که حتی در رفتار بازیگران در مراسم اکران فیلم هم به خوبی قابل مشاهده است. نکتهای که وجود دارد این است که هر چقدر که به امثال فرح بخش انتقاد شود آنها راه خود را میروند و باز هم آثاری از این دست تولید میکنند و این چرخه ادامه دارد. اما موضوعی که به آن توجه نمیشود صدمهای است که این آثار به کلیت سینما وارد میکنند. و تماشاگر آن روز به روز کمتر میشود و این روند با وجود فضای مجازی تسریع میشود چون کافی است یک پلان یا یک سکانس از فیلم در فضای مجازی پخش شود و اگر بازخورد منفی داشته باشد سقوط فیلم و سینما را به همراه دارد. یک طنزپرداز در جایی گفته بود که دیگر نمیشود در مطبوعات ستون طنز داشت چون تا بخواهی سوژه را آماده کنی فضای مجازی صدبار به آن پرداخته است. و امکان واکاوی سوژه از بین میرود چون دستمالی شده است. و به قولی سوژه سوخته است. ایکسلارج سعی داشت با بهرهگیری از سوژههای فضای مجازی به غنای نداشته خود بیفزاید اما به همین دلیل یعنی دستمالیشدن کمدی کلامی دقیقا به ضد خود عمل کرده. کارگردان هرچه در این چند سال در فضای مجازی به عنوان شوخی وجود داشته را یکجا بهکار برده است. دستان سازندگان این اثر بسیار خالی است و سعی دارند از جیب تماشاگر آن را پر کنند و او را درون خلسه فرو ببرند که حداقل در این شرایط اقتصادی تماشاگر برای چند دقیقه به موضوع متن، خوراک، خودرو، و دیگر هزینهها فکر نکند و آنها برای این کار یعنی خلسه و بیوزنی تماشاگر از او پول میگیرند وبه او مخدر میدهند تا همه چیز قشنگ و مامانی دیده شود.
سینمای ایران این روزها حال و هوای عجیبی دارد. شرایطی که هر کدام برای ساقط کردن سینما کافی است. از مافیای پخش و اکران، از ساختار و محتوای ضعیف و غیر قابل دفاع اکثر فیلمها همه و همه شرایط را برای سینما بحرانی کرده است. مافیای اکران که خود بازار اکران را قبضه کردهاند به طوری که خلاف نظر آنها فیلمی یا اکران نمیشود یا به سرعت از پرده پائین میآید. این جریان به گونهای عمل میکند که حتی اگر تناسب فروش به هم بخورد باز هم فیلم مخالف از دور خارج میشود.
سرمایهداران و صاحبان «مال»ها پیشرو در این حوزه هستند. پردیسهایی که سانس به سانس اکران را زیر ذرهبین دارند. واقعا برای آنها سینما چیزی جز ابزاری برای ثروتمند شدن نیست. «ایکسلارج» هم از محصولات جدید این جریان است. از اکبر عبدی بعید بود در فاجعهای به نام ایکسلارج ایفای نقش کند. اصولا ایکسلارج را نمیتوان فیلم نامید بلکه باید آن را سکانسهای به هم پیوسته دانست. البته تکلیف افرادی مثل علی صادقی معلوم است. چون به هنر به عنوان یک قرارداد صرف کاری و پروژه تعریف شده توسط کارفرما نگاه میکند. او خود گفته بود من در یک سریال نقش یک جوان عاشق را بازی کردم و بعد از آن تمام کارگردانها فقط من را برای ایفای این نقش یا بهتر است بگوییم این تیپ میخواهند و کسی مرا برای ایفای نقش جدی مدنظر ندارد و او در یک نقش، کلیشهای شده است و این گونه است که او خود را تکرار میکند. در واقع سینمای بدنه و کمدی از فیلم فارسی به سمت لمپنیسم حرکت میکند و این جریان سیال بسیار پرشتاب است و با حرکت سریع خود در حال بردن مهمترین رکن سینما یعنی هویت و اعتبار آن است و وقتی این هویت مستقل را از دست بدهد نتایجی مثل ایکسلارج دارد. در واقع آنچه از آن غفلت شده است ساختار تولید آثار کمدی است که سینمای بدنه و کمدی را به این سمت و سو برده چون تولیدکنندگان نمیخواهند این وضعیت را تغییر دهند و با ساخت هر فیلم سیر نزولی آن تسریع میشود. در واقع سینما خود یک جهت دهنده و خطدهنده است و میتواند رفتار افراد را شکل دهد. موضوعی که هالیوود و بالیوود به خوبی از آن استفاده کرده مشغول القا فرهنگ خود به دیگران هستند و از این سلاح جهت نیل به اهداف خود بهره میبرند.
این اثر بیشتر فیلم تهیهکننده (فرحبخش) است تا کارگردان. به راستی با این حجم از علاقه او به کنایههای جنسی که جزو آیتمهای ثابت او در فیلمسازی است بعید است او با خانواده خود به تماشای شاهکار خود برود. اگر ما به خط سیر آثار او نگاه کنیم استفاده زیاد از موسیقی، حرکات موزون و صد البته توجه به کنایههای جنسی از عناصر ثابت آثار او هستند. در ایکسلارج عنصر موسیقی آنقدر پر رنگ است که حجم قابل توجهی از فیلم را گرفته و کارگردان برای پر کردن تمام خلأ و حفرههای فیلم از موسیقی استفاده کرده است. ایکسلارج فیلمی پرستاره است که هر یک برای موفقیت یک اثر کافی است اما به دلیل اینکه فاقد فیلم نامه است و همه چیز به بداههپردازی نهاده شده به بیراهه رفته است. این اثر فاقد عناصر داستانی از جمله بیرنگ و بههم پیوستگی داستان است. کارگردان برای پوشش این ضعف از عنصر کمدی کلامی آن هم از نوع جنسی بهره گرفته است. این موضوع آنقدر گلدرشت و به قولی بیل بورد است که حتی در رفتار بازیگران در مراسم اکران فیلم هم به خوبی قابل مشاهده است. نکتهای که وجود دارد این است که هر چقدر که به امثال فرح بخش انتقاد شود آنها راه خود را میروند و باز هم آثاری از این دست تولید میکنند و این چرخه ادامه دارد. اما موضوعی که به آن توجه نمیشود صدمهای است که این آثار به کلیت سینما وارد میکنند. و تماشاگر آن روز به روز کمتر میشود و این روند با وجود فضای مجازی تسریع میشود چون کافی است یک پلان یا یک سکانس از فیلم در فضای مجازی پخش شود و اگر بازخورد منفی داشته باشد سقوط فیلم و سینما را به همراه دارد. یک طنزپرداز در جایی گفته بود که دیگر نمیشود در مطبوعات ستون طنز داشت چون تا بخواهی سوژه را آماده کنی فضای مجازی صدبار به آن پرداخته است. و امکان واکاوی سوژه از بین میرود چون دستمالی شده است. و به قولی سوژه سوخته است. ایکسلارج سعی داشت با بهرهگیری از سوژههای فضای مجازی به غنای نداشته خود بیفزاید اما به همین دلیل یعنی دستمالیشدن کمدی کلامی دقیقا به ضد خود عمل کرده. کارگردان هرچه در این چند سال در فضای مجازی به عنوان شوخی وجود داشته را یکجا بهکار برده است. دستان سازندگان این اثر بسیار خالی است و سعی دارند از جیب تماشاگر آن را پر کنند و او را درون خلسه فرو ببرند که حداقل در این شرایط اقتصادی تماشاگر برای چند دقیقه به موضوع متن، خوراک، خودرو، و دیگر هزینهها فکر نکند و آنها برای این کار یعنی خلسه و بیوزنی تماشاگر از او پول میگیرند وبه او مخدر میدهند تا همه چیز قشنگ و مامانی دیده شود.