kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۴۲۱۹
تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱۳۹۸ - ۲۰:۱۳

شاعری از نخلستان سادگی و بصیرت!



پژمان کریمی
«انقلاب اسلامی» رستاخیزی بزرگ و بعثتی چشمگیر برای ادبیات فارسی بود. نهضت و رخداد انقلاب اسلامی‌، گفتمان خاص و روشن و روشنگر خود را به بطن ادبیات وارد کرد. ادبیاتی که در دوران پهلوی اول و دوم کاملا در مرداب عفن لیبرالیسم فکری و اومانیسم شوم و الحاد وارداتی غرق شده بود و رسالت خود را دین‌ستیزی، نفس‌پروری و گسترش شاه‌پرستی قرار داده بود و معنا کرده بود!
اما... عناصر و اجزای گفتمان خاص انقلاب اسلامی چیست و چه مفاهیمی گفتمان یادشده را تبیین و تعریف کرده‌اند؟
خداخواهی، نفی طواغیت درون و برون، احترام به کرامت انسانی، ستم‌ستیزی، عدالت‌طلبی، آزادی‌خواهی، شهادت‌طلبی، فداکاری و هر‌چه به عنوان فضیلت معنوی و ملکات نفسانی معنا می‌شود؛ در دایره گفتمان یادشده تعبیه و عرضه شده است.
شاعران برآمده از گفتمان انقلاب اسلامی، به شکل طبیعی شعر خود را آینه شفاف و قدی و تمام‌نمای گفتمان یاد شده، تصویر می‌کردند و می‌کنند. آنها با شناخت از ابزار هنر و کارایی عمیق شعر و تکلیف الهی سنگین انسان مسلمان، قلم برگرفته‌اند و از برای بسط گفتمان هدف و در واقع تحقق و نیل به اهداف و غایات انقلاب می‌کوشند و مجاهدت اندیشگی و خلاقانه
می‌نمایند.
یکی از هنرمندان و برکشیدگان از میان ساحت ادبیات بعثت یافته ایران بی‌تردید دکتر علیرضا قزوه است. شاعری که به تعبیری؛ از دایره بسته و متعفن نفسانیت فاصله گرفته است، تلاش دارد هنر و شعر خود را همواره در مسیر آرمانی و الهی به حرکت وادارد و پاسداری
کند.
نام قزوه شاید زمانی بیشتر رنگ گرفت و جلوه کرد و به زبان‌ها افتاد که آثار وی در زیرگونه «شعر اعتراض» منتشر شد.
مجموعه «از نخلستان تا خیابان» او، در روزگاری به چاپ رسید که گفتمان لیبرالیستی و ادبیات تکنوکرات‌های بی‌درد برفراز و درون جامعه ایرانی، ندای نحس و رخوت‌برانگیز «تساهل و تسامح» بر می‌زدند.
قزوه متاثر از چنین روزگار تلخی و در یاد خون‌های پاکی که در تقابل با هر نوع نگاه و مشی خداستیزانه بر زمین ریخته شده بود و فراموشی‌شان برابر با گسترش لاقیدی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی است، سرود:
«دسته‌‌گل‌ها دسته‌دسته می‌روند از یادها
گریه كن، ‌ای آسمان! در مرگ توفان‌زادها
سخت گمنامید، اما ‌ای شقایق‌سیرتان!
كیسه می‌دوزند با نام شما شیّادها...
غیر تكرار غریبی، هان چه معنا می‌كنید
غربت خورشید را در آخرین خردادها؟...»
 قزوه فاصله‌گیری جامعه از ارزش‌های الهی و تعارض با فرهنگ علوی را به مخاطب یادآور می‌شود و می‌سراید:
چرا نهج‌البلاغه را جدی نمی‎گیریم؟
مولا ویلا نداشت
معاویه کاخ سبز داشت
پیامبر به شکمش سنگ می‎بست
البته به شما توهین نشود
بعضی برای جنگ شعار می‎دهند
و خودشان از جاده شمال به جبهه می‎روند
پیش از آنکه بر من حدّ تهمت جاری کنید
من بر خویشتن حد وجدان جاری کرده‎ام
من دو شاهد عادل دارم: قرآن و نهج‌البلاغه
من چاپلوس نیستم
تملق نمی‎گویم
اما قدر امام را می‎دانم
بیایید قدر مردم را بدانیم
بیایید مثل مولا با مردم همدردی کنیم»
به واقع آگاهان و صاحب‌نظران ادبیات، قزوه را یکی از پرچمداران شعر اعتراض یا اعتراضی می‌دانند و معرفی می‌کنند. شعری که با یادآوری گفتمان انقلاب اسلامی و راه و سیره حضرت امام روح‌الله(ره)، بر پلشتی‌ها و زشتی‌ها می‌تازد و نقصان‌ها و کج‌روی‌ها را نتیجه طبیعی فاصله‌گیری از متن دین الهی اسلام و گفتمان انقلاب توصیف می‌کند.
قزوه به عنوان یک شاعر انقلابی، نمی‌توانست از زبان ستیهنده برخوردار نشود. شاعر انقلابی بدون ملاحظات و به دور از معادلات گیتیانه، حرف می‌زند و در واقع می‌سراید. او عاشق است اما عشق را در مخروبه نفس نجسته است. عشق ابدی الهی او را در مسیر - به تعبیری- ذاکر، مذکر و نقادی منصف درآورده است. او باب پسند مخاطب شعر نمی‌گوید، تملق به زبان نمی‌آورد بلکه، از برای خشنودی حضرت حق تعالی و در جهت مصالح جامعه انسانی قلم سرودن را مجدانه و قاطعانه به خدمت می‌گیرد.
«فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد
آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد
فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیز دندان
در لباسی تازه شاید فتنه چوپان بوده باشد
فتنه شاید کنج پستوی کسی لای کتابی؛
فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد
فتنه شاید در صف صفِین می‌جنگیده روزی
فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد!
فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده
یا که در طیّاره پاریس- تهران بوده باشد
فتنه شاید تابی از زلف پریشان نگاری
فتنه شاید خوابی از آن چشم فتّان بوده باشد
فتنه شاید اینکه دارد شعر می‌خواند برایت؛
وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد
...
از دیگر اختصاصات قزوه موضع‌گیری او در برابر رویدادهای روز است. رویدادهایی که در نسبت با ایران و جهان اسلام است. او با بهره از دانش دینی و آگاهی‌های سیاسی و تاریخی به تحلیل حوادث و پیشامدها از نگاه ادبی می‌نشیند. هنگامی که شیخ ابراهیم زکزاکی رهبر خمینیون نیجریه در معرض اهانت و اسارت کفار و طاغوتیان زمان بود، شاعر انقلابی چنین سرود و چنین اذهان و دل‌ها را رو به شیخ ابراهیم مظلوم و یاران و دوستداران ستمدیده‌اش فراخواند:
«...آن سوی مرز خمینیون «امن یجیب» می‌خوانند
به عشق خامنه‌ای گلوله می‌خورند
از شیخ عیسی به باقرالنمر
از باقرالنمر به شیخ ابراهیم
از شیخ ابراهیم به نصرالله
ما در محاصره‌ایم
گلوله و دعا بفرستید
این سوی مرز
عالی جناب رفته غسل شیر به جا بیاورد
آن سوی مرز
سر بریده می‌آورند از زینبیه
این سوی مرز
شمع روشن کرده‌اند
در میدان محسنی
شوالیه‌ها و خوک‌ها و شراب ها
آن سوی مرز صدای‌گریه می‌آید
از خانه شیخ ابراهیم...»
علیرضا قزوه نشان داده است بر خلاف اغلب شعرا، نه در یک سبک و وزن خاص که؛ چه در قالب کلاسیک و چه در قالب سپید و در اوزان گوناگون، بهترین‌ها را می‌سراید.
«اول سلام و بعد سلام و سپس سلام
با هر نفس ارادت و با هر نفس سلام
 باید سلام کرد و جواب سلام شد
بر هر کسی که هست از این هیچ کس سلام
 فرقی نمی‌کند که کجایی‌ست لهجه‌ات
اترک سلام، کرخه سلام و ارس سلام
 ظهر بلوچ، نیمه شب کُرد و ترکمن
صبح خلیج‌فارس، غروب طبس سلام
 بازارگان درد! اگر می‌روی به هند
از ما به طوطیان رها از قفس سلام
 «دیشب به کوی میکده راهم عسس ببست»
گفتم به جام و باده و مست و عسس سلام
 معنای عشق غیر سلام و علیک نیست
وقتی سلام رکن نماز است، پس سلام!...»
 (از کتاب «عشق علیه‌السلام»)
قزوه مدتی بعنوان رایزن فرهنگی در تاجیکستان و هندوستان فعالیت نمود. تاثیر حضور وی در هندوستان چنان بود که در سال 1393 جمعی از استادان و شیفتگان زبان و ادبیات فارسی در نامه‌ای به رهبر معظم انقلاب، با برشمردن خدمات قزوه، ماموریت دگرباره این شاعر انقلابی به کشور خود را تقاضا کردند.
قزوه بار دیگر هم به عنوان رایزن فرهنگی به هندوستان سفر خواهد کرد. او «رایزنی فرهنگی» را ماموریتی بزرگ برای گسترش زبان فارسی و مهم‌تر از آن، تبلیغ گفتمان انقلاب اسلامی می‌داند!گفتمانی که هم اینک، جهان مظلومان، رهایی و رستگاری خود را در دریافت و فهم و تحقق عملی آن می‌داند!