دختر سیدحسن نصرالله:
امیدوارم امام خامنهای پرچم را به دست حضرت برساند
«نگاه من این است که این، راهی است که باید رفت؛ و نقشی است که به وقتش ایفا میشود. ما آرزویی جز شهادت برای عاقبتبهخیری برای عزیزان مان نداریم.؛ اما آنچه به آن امیدواریم این است که حضرت امام خامنهای، پرچم را به دست حضرت ولیعصر ارواحنا فداه برسانند.»
این بخشی از صحبتهای «سیده زینب نصرالله» دختر سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان است که همراه تعدادی از خانوادههای شهدای مقاومت، به ایران آمده است. او در مصاحبه با فارس، به یک چیز بسیار افتخار میکند: مداحیاش برای اهل بیت علیهمالسلام. تصویر یک زن مجاهد از نگاه زینب نصرالله این گونه است: «زن، مادر، خواهر، همسر و دختر، یک مبارز و مجاهد مقاومت است. هر خانوادهای که رزمندهای دارند، زنی پشتوانه اوست که سختی و مسئولیت همراهی با یک عضو مقاومت را به دوش میکشد. خانه، اصلیترین محل پرورش یک رزمنده مقاومت است. زندگی با او، مشکلات خاص خودش را دارد و طبعاً تحمل و صبر بیشتری میطلبد. همراهی زن، هم مستقیم بر روحیه مرد مبارز، و هم بر مقاومت تأثیر میگذارد. در آغاز شکلگیری جریان مقاومت، زنها و مردها دوشادوش همدیگر مبارزه میکردهاند. زمانی که جریان مقاومت ابعاد اجتماعی بارزی به خود گرفت زنان هم مثل مردان، فراتر از نقش صرف نظامی، نقشهای متفاوت اجتماعی متناسب با شرایط را برعهده گرفتند. ما مثالهای متعددی در لبنان و در جریان اعزام به جبهه مقاومت داریم؛ مثلاً بسیاری مادران تکفرزند که قانون مانع اعزام تکپسر مانع آنها نشد. همچنانکه ما همسران و دختران زیادی به چشم دیده ایم که میتوانستند زندگی راحت و بیدردسری داشته باشند، ولی راه سخت را برگزیدند.» وی همچنین، تصویر زن را در نگاه پدرش این طور توصیف میکند: « پدرم مانند امام خامنهای، در وهله اول، زن و حضورش را در چارچوب خانه و خانواده تعریف میکند. پس از آن به درس و فعالیتهای اجتماعی و حضور در اجتماع در چارچوبی پایبندانه؛ و در صورتی که فعالیت اجتماعی زن و حضور فعال او در جامعه امکانپذیر باشد، آن را بسیار خوب و تحسینبرانگیز میداند.» آنچه که در خاطر او از گفتار و عمل تاثیرگذار پدرش باقی است این است: «هر دختری دوست دارد تمام زوایای پدرش را حس کند. برای من، بعد از جنگ ۳۳ روزه و ازدواج، فرصت این ارتباط، نسبت به گذشته کم شد. ما، در تکتک حرکات و سکنات پدرم، مقاومت را آموختیم. دنیا پیش از هر چیزی، پدرم را سیاستمدار و مرد مقاومت میداند و ما علاوهبر الزامات مقاومت و تمام سختیهای آن، زندگیکردن را هم یاد گرفتیم. مثلاً پدر بسیار به کتاب و مطالعه علاقهمندند. سرعت مطالعهشان زیاد است و همیشه کتابی را برای معرفی دارند و این بین اطرافیان نزدیکشان، مشهور است.»
در پایان وی میگوید: «نگاه من این است که این، راهی است که باید رفت و نقشی است که به وقتش ایفا میشود. ما آرزویی جز شهادت برای عاقبتبهخیری برای عزیزانمان نداریم. اگر این مسیر و این راه، به آن نیاز دارد اتفاق میافتد؛ اما آنچه به آن امیدواریم این است که حضرت امام خامنهای، پرچم را به دست حضرت ولیعصر ارواحنا فداه برسانند. خاطره بسیار شنیده شدهای درباره پدرم هست مربوط به محبت آیتالله شهید «سید محمدباقر صدر» و روزی که عمامه بر سر پدرم گذاشتند. وقتی شهید صدر، عمامه را بر سر پدر گذاشتهاند گفتهاند: «شما آینده درخشانی دارید و از سربازان امام زمان (عج) خواهید بود» و این برای من بسیار امیدبخش است.»