به مناسبت سالگرد شهادت سردار سعید قهاریسعید
شکارچی تروریست های غرب
خبرنگار کیهان در همدان: سیده لیلا آقامیری
سردار شهید سعید قهاریسعید، یکی از فرماندهان همدانی دوران دفاع مقدس بود که در زمان حیات خود در بسیاری از نقاط ایران مشغول به خدمت شد و در نهایت پس از سالها مجاهدت در راه اسلام در تاریخ 4 اسفند 85 در سن ۵۴ سالگی طی عملیات با گروهک تروریستی پژاک در مرز خوی(آذربایجانغربی) منطقه جهنمدره به فیض شهادت نائل آمد. از جمله مسئولیتهای این شهید میتوان به فرمانده بسیج همدان در زمان جنگ، فرمانده سپاه نهاوند همزمان مسئول محور دزلی در مریوان، فرمانده سپاه سنقر، فرمانده سپاه جوانرودکرد، فرمانده سپاه و تیپ پاوه، فرمانده تیپ انصارالرسول(ص)، فرمانده سپاه مریوان، فرمانده قرارگاه شهید شهرامفر سنندج، فرمانده قرارگاه برون مرزی شهید قهاریسعید، جانشین قرارگاه نجف در کرمانشاه، فرمانده ارشد سپاه الغدیر در یزد، فرمانده لشکر ۳ نیروی مخصوص حمزه سید الشهدا(ع) در ارومیه اشاره کرد. به همین مناسبت گفتوگویی با همسر و برادر شهید قهاری سعید صورت گرفته که در ادامه میخوانید.
به آرزویش رسید
فرحناز رسولی در این گفتوگو بیان داشت: از ابعاد شخصیتی شهید قهاریسعید همین بس که او فردی مومن، آرام و صبور بود و همه این ویژگیها سبب شد تا در میدان رزم همیشه به عنوان سرداری شجاع و دلیر حاضر باشد. همواره معتقد بود جنگ با دشمن همچنان ادامه دارد لذا همیشه در صحنه حاضر و آماده نبرد بود.
وی با بیان اینکه شهید قهاریسعید تا لحظه شهادت با ضد انقلاب جنگید، عنوان کرد: با تمام مشکلات و سختیهای کار، زمانی که به منزل میآمد حقیقتاً شخصی صبور و آرام بود و به معنای واقعی تمام خستگیهایش را پشت درب منزل جا میگذاشت و در برخورد با خانواده تنها چیزی که به زبان نمیآورد خستگی بود.
رسولی افزود: یادم نمیآید در تمام 22 سال زندگی مشترک علیرغم مبارزات و سختیهای کار یک بار ابراز ناراحتی و خستگی کرده باشد. به نظرم این حاکی از ایثار و استقامت این شهید بود که نمیخواست تحت هیچ شرایطی خانواده در سختی باشد و مشکلات خود را به داخل منزل بیاورد.
وی اظهار کرد: با فرزندانش همیشه مثل رفیق بود و با آنها کشتی میگرفت و فوتبال بازی میکرد. این صمیمیت به حدی بود که بچهها حس نمیکردند پدر آنها یک فرمانده است و چه مسئولیت سنگینی بر دوش دارد.
همسر شهید قهاریسعید با تاکید بر اینکه از زندگی با همسرم راضی بوده و هستم گفت: هرگز عصبانیتی که باعث نگرانی اعضای خانواده شود از ایشان ندیدم، در تمامی سالها زندگی مشترک با ایشان تلاش کرد همه امکاناتی را که برای یک زندگی لازم است را فراهم کند و در حد توان و بضاعت خود خواسته خانواده را برآورده سازد.
وی عنوان کرد: از روز اول زندگی با یک پاسدار، پذیرفته بودم و میدانستم چه سختیها و مشکلاتی دارد از این رو در زندگی مشترک همه را با جان و دل پذیرفتم و همین روحیه باعث شد تا سختیها برایم آسان شود. هر زمان شهید قهاریسعید به شهر و یا منطقهای از کشور ماموریت داشت بلافاصله در اولین فرصت وسائل مورد نیاز را جمعآوری میکردم و همراه همسرم میرفتم و این موضوع برایم خوشایند بود و در این رابطه کوچکترین ناراحتی نداشتم.
رسولی خاطرنشان کرد: برایم فرقی نمیکرد در همدان، کرمانشاه، یزد و یا سایر استانهای دیگر باشم، هیچ جا برایم بوی غربت نداشت چرا که به سرعت خودم را با شرایط وفق میدادم زیرا زندگی مشترک ما بر اساس اعتقادات و باورهای دینی شکل گرفته بود و همین نگاه سختیها را برایمان شیرین کرده بود، از طرفی همسرم سعی داشت که زندگی را به کام ما شیرین کند لذا هیچ گاه به خانواده سخت نمیگرفت.
همسر شهید قهاریسعید افزود: از روزعقد تا روز شهادت هر لحظه منتظر خبر شهادت ایشان بودم زیرا حاجی مرد صحنههای سخت نبرد بود و جز خداوند از کسی نمیترسید. ایثار و فداکاری حاجی زبانزد بود به طوری که تا قبل از شهادت 6 بار در مراحل مختلف مجروح شد. همیشه لباس رزم بر تن داشت و خود را آماده شهادت کرده بود و به همین خاطر همیشه انتظار شهادتش را میکشیدم.
وی با بیان اینکه برای من و خودش سوال شده بود که چرا بعد از این همه سال هنوز شهید نشده است یادآور شد: وقتی به شجاعت، فداکاری، ایثار و ایمان همسرم فکر میکردم هرگز نمیتوانستم بپذیرم که خداوند این هدیه را انتخاب و یا گلچین نکند.
رسولی ادامه داد: یکسال قبل از شهادت، نشانههایی را در ایشان دیدم که باورم شد که میخواهد پرواز کند و عمل و رفتارش حدس و گمان مرا تائید میکرد.
وی اظهار داشت: شهید قهاریسعید از جمله افرادی بود که اقدام به برگزاری کنگره چهارهزار شهید استان یزد کرد به طوری که شبانهروز برای برپایی این مراسم کار کرد و در آن زمان به من گفت، اگر یک روز به عمرم باقی مانده باشد باید این کنگره را برگزار کنم چرا که میخواست مزد خود را از شهدا بگیرد. این کنگره در 4 اسفند 84 برپا شد و همان روز نگاه عمیقی به تصاویر شهدا انداخت و آنها را قسم داد که تا سال آینده به فیض شهادت برسد و در این لحظات کاملاً چهره حاجی نورانی شده بود.
همسر شهید قهاریسعید یادآور شد: سال بعد حاجی مزد اخلاص خود را از خدا و شهدا گرفت و دقیقاً سال بعد در تاریخ 4 اسفند 85 در عملیات منطقه جهنمدره با گروهک تروریستی پژاک به اتفاق جمعی از همرزمان خود به درجه رفیع شهادت نائل آمد. موقع رفتن به این عملیات از حاجی سوال کردم که چه زمانی برمیگردی؟ با لبخندی پاسخ داد این بار برگشت من با خداست و از من خواست که برای پیروزی در این عملیات برای سربازان اسلام دعا کنم.
وی شهیدان را حاضر و ناظر بر اعمال دانست و گفت: معتقدم شهدا طبق آیه قرآن زندهاند و نزد خدای خویش روزی میخورند و من نیز در زندگیام حضور همسرم را پس از شهادتش حس میکنم. به طور مثال زمانی به اتفاق فرزندانم تصمیم گرفتیم که به سوریه سفر کنیم، حاجی شب قبل از سفر به خواب دخترم آمد و به او گفت که من هم در این سفر همراه شما هستم و با هم به این سفر میرویم.
رسولی با اشاره به اخلاص شهید قهاریسعید، خاطرنشان کرد: از تظاهر و ریا بیزار بود و آنچه در قلبش بود به زبان میآورد و ترسی غیر از خدا در دل نداشت و با همین قلب پاک با خدای خود معامله کرد و در آخر هم مزد خود را گرفت و به آرزوی دیرینهاش رسید.
همسر شهید قهاریسعید به ذکر یک خاطره پرداخت و گفت: بعضی اوقات به من میگفت من نمیدانم چه گرهای در کارم هست که تا الان شهید نشدم در حالی که خدمتم رو به پایان است و این را با حسرت بیان میکرد و من هم باور شده بود که سرانجام حاجی خدایی میشود.
وی ابراز داشت: شهید قهاریسعید بارها و بارها با جان خود امتحان شده بود و ابایی از دادن جان خود در راه اسلام و انقلاب نداشت. دوستان حاجی نقل میکنند که شهید قهاریسعید قبل از شهادت در منطقه کوهستانی با آب یخ وضو گرفت و با این وضو دو رکعت نماز خواند، بعد از پایان نماز صورت خود را روی زمین گذاشت و به گریه و راز و نیاز با خدای خویش پرداخت. فکر میکنم در همین لحظات حاجی مزد خود را از خدای خویش گرفت.
رسولی افزود: اگر بخواهم نمرهای به همسرم بدهم 19 میدهم، شاید سوال شود چرا 20 نه؟ زیرا در زندگی مشترک بارها از حاجی خواستم دعا کند با هم شهید شویم. در تمام ماموریتها راههایی که ما با هم میآمدیم و امنیت نداشت هر لحظه انتظار شهادتمان را داشتم ولی حاجی زرنگی کرد و مرا تنها گذاشت، با این حال خدا را شکر که همسرم به آرزویش رسید. بارها از شهید خواستهام که مرا در تربیت فرزندان کمک کند و برایم دعا کند تا در پایبندی به اعتقادات استوار و ثابت قدم باقی بمانم.
ماجرای گفتوگوی فرمانده کومله با شهید
در ادامه محمد مرادیسیف برادر سردار قهاری سعید گفت: شهید قهاریسعید نسبت به دشمنان و معاندین نظام و انقلاب بسیار سخت و خشن بود اما در مقابل، رفتارش با سربازان و خانوادهاش بسیار رئوف و دلنشین بود و کمتر کسی میتوانست تصور کند که چنین شخصیتی در مقابل دشمنان این گونه سخت و خشن است.
وی افزود: به نماز اول وقت توجه ویژه داشت و در نمازهای دلنشیناش مدام شهادت را از خدا طلب میکرد. او معتقد بود تمام گلولهها و ترکشهایی که از سوی دشمن به طرف رزمندگان میآید بی هدف به کسی اصابت نمیکند بلکه لیاقت و شایستگی میخواهد تا انسان در راه خداوند به درجه رفیع جانبازی یا شهادت نائل گردد.
وی یادآور شد: تصور شهادت حاج سعید برای خانواده بسیار سخت و طاقتفرسا بود. زمانی که به ما اطلاع دادند ابتدا گفتند که حاجی مجروح شده ولی وقتی ازدحام جمعیت را در مقابل منزل ایشان دیدم پی به شهادت حاجی بردم. به یقین شهادت بهترین پاسخ و مزد زحمات برادرم بود.
برادر شهید قهاری سعید از رشادتهای برادرش گفت و ادامه داد: فرمانده حزب کومله (توفیق الیاسی) در یکی از روستاهای نزدیک مریوان ساکن بود و حاج سعید ماموریت دستگیری این تروریست را بر عهده داشت. «توفیق» یکی از زبدهترین افراد کومله بود که تعدادی از سربازان اسلام را به شهادت رسانده بود، اما در یک عملیات چهار ساعته این ملعون توسط شهید قهاریسعید دستگیر و دو نفر از برادرانش که از محافظان او بودند به درک واصل شدند. «توفیق» به علت مجروح شدن از ناحیه پا در بیمارستان بستری شد تا تحت مداوا قرار گیرد. زمانی که من و شهید قهاریسعید بالای تختش حاضر شدیم توفیق در همان شرایط خطاب به برادرم گفت، میخواهم بدانم قهاریسعید کیست؟ شنیدهام او مرا دستگیر کرده است. حاجی که بالای سر او ایستاده بود خطاب به او گفت، تو عددی نبودی که قهاریسعید بخواهد برای دستگیری تو بیاید، سربازان قهاریسعید تو را دستگیر کردند.
وی به ذکر خاطرهای دیگر از برادر خود پرداخت و گفت: برادرم سال 66 زمانی که در پاوه فرمانده تیپ 212 سیدالشهدا بود، من نیز به عنوان نیروی ایشان خدمت میکردم. سرکشی از مقرها به عنوان یکی از برنامههای حاجی بود، یادم میآید در سرمای استخوانسوز از تک تک مقرها سرکشی کرد و پای صحبتهای بسیجیها و سربازان نشست و با دقت تمام همه مسائل و مشکلات را یادداشت میکرد تا در اولین فرصت آنها را بر طرف کند. در آن سالها تردد از ساعت 5 بعداز ظهر در منطقه به خاطر کمین کومله ممنوع بود. در آخرین مقر پنج نیرو و یک روحانی حضور داشت، تا نماز خواندیم هوا کاملاً تاریک شد و قرار بود برگردیم پاوه، بنده به عنوان راننده و شهید قهاریسعید و آقای ایرانی مسئول عملیات تیپ 212 در ماشین بودیم.
مرادیسیف ادامه داد: در آن سرمای استخوان سوز و برفی، آقای ایرانی پشت دوشکا بود و من هم رانندگی میکردم. به محض آنکه در مسیر جاده قرار گرفتیم شهید قهاریسعید به من گفت نگهدار و با اصرار آقای ایرانی را به داخل ماشین آورد و خودش در پشت دوشکا قرار گرفت. در طول مسیر سرمای جانسوزی همراه با برف همچنان ادامه داشت. زمانی که به پاوه رسیدیم و از ماشین که پیاده شدم حاجی را دیدم که پلکهایش از شدت سرما یخ زده و دستانش به دسته قبضه تیربار چسبیده است. درسهای زیادی در زندگی به عنوان یک برادر از شهید قهاریسعید آموختم.
وی خاطرنشان کرد: شهدا با خون خود راه را به ما نشان دادند و این ما هستیم که باید راه را گم نکنیم و به خواسته آنها که همان پیروی از ولایت فقیه است جامه عمل بپوشانیم. شهید قهاریسعید بارها در سخنان خود به اطاعت از ولی فقیه زمان توصیه میکرد. در جنگ اقتصادی که امروز شیاطین علیه ما به راه انداختند شرایط آسانتر از جنگ نظامی نیست اما باید گوش به فرمان ولی فقیه بود تا از بحرانها به سلامت عبور کنیم.
وی خاطرنشان کرد: کسی میتواند سرباز خوبی برای ولایت باشد که گوش به فرمان ولی امر مسلمین باشد. اگر برخی مسئولان در خصوص برجام و هستهای و سایر موضوعات دیگر به رهنمودهای مقام معظم رهبری گوش فرا میدادند یقیناً راه را از چاه تشخیص میدادند.