kayhan.ir

کد خبر: ۱۴۷۰۷۳
تاریخ انتشار : ۲۳ آبان ۱۳۹۷ - ۲۱:۴۰

دلم اگر تو نباشی همیشه آشوب است(چشم به راه سپیده)



  غریب از غروب خراسان بیاید
دعا می‌کنم باز بــــــاران بیاید
بر آوار من حس طوفان بیاید
دعــا می‌کنم مثـل هر شب نباشد
کسی سمت دل‌های لرزان بیاید
به یک تار مو بسته اوضاع گردون
که یک جــمعه تکــرار قـــرآن بیاید
نسیمی پر از عطر کوثر ز خیبر
به چشـمان خاموش کنعان بیاید
غم ذوالفقار از نگـــــاهش بریزد
به خون‌خواهی نسل انسان بیاید
پر از بغض چاه از یتیمان بگوید
به دلــداری یـــاس پنـــهان بیــاید
و بر خالی سفره‌های دوباره
به نــام بلنــدای او نان بیاید
جنون می‌وزد بر من ‌ای کاش باران
به لب خشـــکی این بیــابــان بیاید
کبوتر کبوتر جهــــان پر بگیرد
غریب از غروب خراسان بیاید...
مریم حقیقت
بهار آمدنت
غروب جمعه مرا بی‌قرار می‌نامند
تویی که آمدنت را بهار می‌نامند
بیا که بی‌تو یمین را یسار می‌نامند
که سیب و گندممان را انار می‌نامند
گرفته فتنه جهان را غروب یعنی این
بریده حلق اذان را غروب یعنی این
دلم گرفته از این ندبه‌های طولانی
از ابـرهای پـراکنـده بیـابانـی
بیا که حال و هوای سرودنم باشی
دلیل پاکی و آیینه بودنم باشی
به تنگ آمده دنیا ز جنگ و خونریزی
نمانده بر تن پوشالی جهان، چیزی
اگرچه از تب و احساس عشق لبریزی
تو خون ظلم و ستم را بگو که می‌ریزی
بیا که منتقمی تو به خون ثارالله
بیا که جلوه کند در شب سیاهم ماه
برای اینکه بیایی چکار باید کرد؟
چه چیز قلب تو را این چنین مردّد کرد؟
خدا دعای فرج را بگو چرا رد کرد؟
نگو که راه تو را جرم‌هایمان سد کرد!
خدا کند که بیایی؛ ولی نمی‌آیی!
به سر رسد من و مایی؛ ولی نمی‌آیی!
به ذوالفقار تو سوگند دردمان کم نیست
دقایقی که شود بی‌تو سردمان کم نیست
به سروقامتی... برگ زردمان کم نیست
که احتمال خدا کرده طردمان کم نیست
به هرکسی که رسیدم در انتظارت بود
ولی نشد که بفهمم چقدر یارت بود!
غزل ترانه بیداری‌ام ببار امشب
غم نبودن خود را بزن کنار امشب
نهال آمدنت را بیا بکار امشب
که بی‌بهانه بگیرد دلم قرار امشب
تو هم به قول و قرارت عمل کنی باید
و کام تلخ زمان را عسل کنی باید
مرا ببینی و من هم ببینمت، خوب است
که عشق لازمه‌اش‌، هم حبیب و محبوب است
ز دوست هرچه رسد هم، اگرچه مطلوب است
دلم اگر تو نباشی همیشه آشوب است
بیا که عارف و عالِم به بودنت باشم
نخواه باشم و فکر نبودنت باشم
شکیبا غفاریان
به ناگهانی یک لحظه
اگرچه روز من و روزگار مي‌گذرد
دلم خوش است که با ياد يار مي‌گذرد
چقدر خاطره‌انگيز و شاد و رويايي است
قطار عمر که در انتظار مي‌گذرد
به ناگهانيِ يک لحظه عبور سپيد
خيال مي‌کنم آن تک سوار مي‌گذرد
کسي که آمدني بود و هست، مي‌آيد
بدين اميد، زمستان، بهار، مي‌گذرد
نشسته‌ايم به راهي که از بهشت اميد
نسيم رحمت پروردگار مي‌گذرد
به شوق زنده شدن، عاشقانه مي‌ميرم
دوباره زيستنم زين قرار مي‌گذرد
همان حکايت خضر است و چشمه ظلمات
شبي که از بَرِ شب زنده‌دار مي‌گذرد
شبت هميشه شب قدر باد و، روزت خوش
که با تو روز من و روزگار مي‌گذرد
محمد‌تقي جمالي (مذنب)
کاش ز کویت خبری داشتیم
کاش ز کویت خبری داشتیم
کاش به پای تو سری داشتیم
کاش که مانند خراباتیان
ناله صاحب اثری داشتیم
تا به هوای تو بگیریم اوج
کاش که ما بال و پری داشتیم
کاش به سیمای دل‌افروز تو
رخصت عطف نظری داشتیم...
امیر
خوشبو‌تر از یاس
مي‌آيد از دور، مردي سواره
برمركب عشق، چون ماهپاره
والشمس رويش، والليل مويش
گلها همه مست، از رنگ و بويش
عمامه بر سر، مثل پيمبر(ص)
در بازوانش نيروي حيدر(ع)
از پاي تا سر در شور و شين است
برق نگاهش مثل حسين(ع) است
مي‌آيد از دور خوشبو‌تر از ياس
در چشم و ابرو مانند عباس(ع)
القصه اين مرد اميد دلهاست
؟؟؟؟