نگاهی به مقطع کوتاهی از زندگی مبارزاتی شهید سیدعلی اندرزگو
شهیـــدی که یک محله را انقــلابی کرد
انوشه میرمرعشی
یاران امام(ره) در طول سالهای مبارزه و در شرایط خفقان و استبداد شدید، بنا بر اعتقادی که به راه و رهبری خمینی کبیر داشتند، تلاشی ستودنی و بیوقفه برای رساندن پیام نهضت اسلامی به مردم عادی کردند. یکی از این یاران پرتلاش امام که سالهای طولانی و تا مقطع شهادتش در 2 شهریور 1357 مشغول مبارزه در ابعاد مختلف بود؛ شهید «سیدعلی اندرزگو» است. مبارزی که برخی از ابعاد مبارزاتی و مراحل زندگیاش کمتر مورد توجه قرار گرفته است، مقطعی که در آن یک محله با نقشآفرینی او انقلابی شد...
محله چیذر تهران
محله چیذر در شمال شهر تهران قرار دارد. از گذشتههای دور به دلیل وجود دو امامزاده مدفون در این محله یعنی «امامزاده اسماعیل» و «امامزاده علی اکبر» جوّی مذهبی بر این محله حاکم بوده است. اما با ورود مبارزی نستوه و دلداده راه امام به این محله، چیذر مذهبی، انقلابی هم شد. آنقدر انقلابی که بعدها مدفن نه تنها بسیاری از شهدای دفاع مقدس، که مدفن دو شهید هستهای و شهدای مدافع حرم هم شد.
اما اینکه چطور شهید اندرزگو توانست محله ساکت و آرامی مانند محله چیذر تهران را انقلابی کند، داستانی دارد که قبلش باید به شخصیت و شیوه مبارزاتی او پرداخت.
تأثیر شهید نواب صفوی
بر اندرزگو
شهید سیدعلی اندرزگو در رمضان سال ۱۳۱۸ ش در محله شوش تهران به دنیا آمد. خانوادهاش افرادی با روحیه مذهبی اما از قشر ضعیف جامعه بودند. به علت همین شرایط بد مالی خانواده و سختی معیشت، مجبور شد در نوجوانی مدرسه را رها کند و مشغول کار کردن در یک کارگاه نجاری شود. ولی به دلیل علاقهای که به علوم دینی داشت، در کنار کار کردن در بازار، تحصیل علوم دینی را هم آغاز کرد.
اما روحیه انقلابی در شهید اندرزگو زمانی شکل گرفت که در سن نوجوانی، شهید سیدمجتبی نواب صفوی را ملاقات کرد. دیدن شور انقلابی و اخلاص نواب صفوی، در شکلگیری شخصیت او بسیار موثر بود. به طوریکه در قیام ۱۵ خرداد، به عنوان یک طلبه عملا وارد مبارزه با رژیم پهلوی شد و مورد تعقیب عمال ساواک قرار گرفت...
طلبه انقلابی مدرسه تازه تاسیس چیذر
بعد از اینکه هیئت موتلفه تصمیم به ترور حسنعلی منصور گرفت، شهید اندرزگو هم به شاخه نظامی این گروه پیوست. او در آن برنامه باید براساس نقشه از پیش تعیین شده مسیر اتومبیل حامل حسنعلی منصور را پرترافیک میکرد تا سرعت حرکت گروه اسکورت او را کُند شود. البته ایشان بعد از ترور منصور و دستگیری یاران مجاهدش فرار کرد و از آن زمان زندگی مخفیانهاش آغاز شد.
شهید اندرزگو در طول سالهای مبارزه با شناسنامههای جعلی زیاد و اسمهای مستعار بسیاری زندگی مخفیانه کرد و ساواک را برای دستگیریاش واقعا به دردسر انداخت. اسامی چون شیخ عباس تهرانی، دکتر سیدحسین حسینی، ابوالقاسم واسعی، عبدالکریم سپهرنیا، ابوالحسن نحوی و... از جمله هویتهای جعلی بود که در پوشش آنها مبارزه را ادامه میداد.
به هرحال تا سال 1347 شهید اندرزگو با اسامی گوناگون مدتی را در نجف و در محضر امام(ره)، مدتی را در سوریه و لبنان، و مدتی را در قم گذراند. اما در پایان سال 47 مورد شناسایی ساواک قرار گرفت و به همین دلیل از قم به محلهای ده مانند در شمال شهر تهران یعنی محله «چیذر» فرار کرد.
ایشان بعد از ورود به چیذر به عنوان طلبه و با نام مستعار «عباس تهرانی» به مدرسه علمیه تازه تاسیس چیذر وارد شد. بانى مدرسه چیذر سیدعلىاصغر هاشمی چیذری بعد از 6 ماه و براساس اعتمادی که شهید اندرزگو به او کرد از اسم و هویت اصلی شهید اندرزگو مطلع شد.
ازدواج شیخ عباس تهرانی
با یک دختر چیذری
حدود یکسالی از اقامت شهید اندرزگو در مدرسه علمیه چیذر میگذشت که به پیشنهاد آقای هاشمی و یکی از مدرسان مدرسه تصمیم به ازدواج گرفت. به این شکل دختر یکی از متدینین محله به ایشان معرفی شد و بعد از خواستگاری در سال 1349 با «کبری
سیل سهپور» ازدواج کرد.
خانم سیل سهپور در این باره میگوید: «شاید شانزده سال بیشتر نداشتم که ایشان به خواستگاری من آمدند. البته حاج آقا موسوی خانواده ما را به ایشان معرفی کرده بودند. حاج آقا موسوی الان به رحمت خدا رفته. آن روزها پیش نماز محله بودند و در حوزه علمیه چیذر درس میدادند. در همین مدرسه با شهید اندرزگو آشنا شدند که تازه به چیذر آمده و طلبه شده بود... در دورهای که در چیذر زندگی میکردیم 6 سال بود که ارتباطی با خانوادهاش نداشت زیرا ممکن بود با کوچکترین ارتباط با خانواده شان، ساواک برای آنها دردسر ایجاد کند.»
شهید اندرزگو یک سال و نیم در یک خانه اجارهای با همسرش در محله چیذر زندگی کرد. خانهای که محل رفت و آمد انقلابیون و محفلی برای گرم شدن تنور مبارزه علیه رژیم پهلوی بود.
مسیری که به انقلابی شدن محله چیذر
منتهی شد
روش اصلی شهید اندرزگو یا همان شیخ عباس تهرانی در چیذر ارتباطگیری با جوانان مومن محله بود. در این ارتباطگیریها علاوهبر روشنگری درباره ماهیت استبدادی رژیم پهلوی و سیاستهای ضد مذهب آن حکومت، به معرفی نهضت امام خمینی هم میپرداخت. حتی شعرهای انقلابی و با محتوای مبارزاتی را به هیئتهای این محله میداد تا جوانان مذهبی آن را در مراسم ایام محرم بخوانند و به این شکل پیام نهضت به گوش همه مردم برسد. اشعاری چون:
نسل جوان را کنم رهبری – میجنگم با ظلم و تجاوزگری
لب تشنه عدل و دادم - من فرزند اتحادم
«شهادت به از تسلیم است»...
باید توجه داشت که ایناشعار در آن زمان از نظر ساواک به معنای شعار دادن علیه اعلی حضرت همایونی!! تلقی میشد.
یکی دیگر از روشهای ایشان برای انقلابی کردن محله چیذر علاوهبر شرکت در درسها و تدریس در حوزه علمیه و تربیت طلاب انقلابی، قبول کردن روضههای خانگی بود. شهید اندرزگو در اثنای منبر رفتن، وعظ و روضه خوانی تفکر ظلمستیزانه را در میان قلوب مردم عادی نشر میداد.
البته بعد از مدتی امام جماعت مسجد رستمآباد هم شد و از آن مقطع به بعد با دعوت از روحانیون انقلابی همچون آیتالله مشکینی برای مراسم آن مسجد و حوزه علمیه چیذر، بیش از پیش به فعالیتهای انقلابیاش در محله افزود...
شناسایی و فرار از محله چیذر
فعالیتهای شیخ عباس تهرانی یا همان شهید اندرزگو در چیذر کمکم توجه ساواک را به تغییرات ماهیتی محله و انقلابی شدن فضای آن جلب کرد. به طوریکه ماموران ساواک تعقیب مداوم وی را در دستور کار خود قرار دادند.
به طور مثال در گزارش مامور ساواک مورخ 22 بهمن 1351 خطاب به شهربانی کل کشور آمده است:
«محترما به عرض میرسانم جهت تحقیق درباره شیخ عباس تهرانی معمم و دستگیری وی به اتفاق اکیپ پژمان به چیذر مراجعه؛ در تحقیقات معلوم گردید که شیخ عباس تهرانی در روز اول محرم در چیذر دیده شده و به مدرسه چیذر مراجعه کرده است.»
با وجود حساس شدن ساواک به فعالیتهای شهید اندرزگو، برنامههای مبارزاتی ایشان در چیذر ادامه داشت، تااینکه با دستگیری یکی از مبارزان و دوستان شهید اندرزگو، محل زندگی و هویت ایشان برای ساواک مشخص شد.
به این ترتیب شهید اندرزگو با همسر جوان و انقلابیاش مجبور شدند از چیذر فرار کرده و زندگی مخفیانه خود را در شهرهای دیگری همچون قم، زابل، مشهد و... ادامه دهند. در حالیکه بعد از رفتن این مبارز نستوه از چیذر، دیگر مردم این محله کاملا روحیه انقلابی پیدا کرده بودند و برای یاری اسلام در مراحل بعدی یعنی پیروزی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، جنگ فرهنگی علیه شبیخون فرهنگی دشمن و... آماده شده بودند.
***
شهید اندرزگو همراه با همسر همراه و انقلابیاش بعد از فرار از چیذر شش سال را در شهرهای قم، زابل، تهران و مشهد در حالی به شکل مخفیانه گذراندند که خداوند به آنها سه فرزند پسر عطا کرده بود.
و در نهایت در دوم شهریور (ماه رمضان) ۱۳۵۷ شهید اندرزگو در حالیکه همسرش فرزند چهارم را باردار بود، مورد شناسایی عوامل ساواک قرار گرفت و با زبان روزه در ۳۹ سالگی شربت شهادت نوشید و به آرزوی دیرینهاش رسید.
منابع:
1- یاران امام به روایت اسناد ساواک (سردارسرافراز شهید حجة الاسلام سیدعلی اندرزگو)، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول 1377.ش
2- حماسه شهید اندرزگو (براساس اسناد و خاطرات)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول 1379.ش
3- مصاحبه با کبری سیل سه پور، روزنامه جام جم، شماره 5063، مورخ 17 اسفند 1396.ش