kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۲۹۷۴
تاریخ انتشار : ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۹:۰۴

چگونگی مسلمان‌شدن عمير با شنيدن اخبار غیبی و قرآن



عميربن وهب يكى از دشمنان سرسخت پيامبر اكرم (ص ) و مسلمانان به حساب می‌آمد و از مردان شرور و بى باك بود كه تعداد سپاهيان و تجهيزات مسلمين را پيش از شروع جنگ بدر، به اطلاع كفار قريش می‌رسانيد.
او پسرى داشت به نام وهب كه در جنگ بدر به دست مسلمانان اسير شد. پس از اين كه عمير از جنگ بدر برگشت و چند روزى از ورود او به مكه گذشت، روزى با رفيق خود «صفوان بن اميه» در حجر اسماعيل نشسته بودند و بر كشتگان بدر تاسف می‌خوردند و به خاطر آنان آه سرد از دل بر مى‌كشيدند و از غصه زمين‌گير شده بودند.
صفوان گفت: اى عمير! به خدا سوگند پس از كشته شدن آن عزيزان، ديگر زندگى براى ما ارزش ندارد و از آن لذتى نمى توان برد.
عمير گفت: آرى، به خدا راست گفتى، اگر من بدهكار نبودم و ترس از بى سرپرست شدن عيال و فرزندانم را نداشتم، همين امروز به مدينه می‌رفتم و انتقام خود و همه قريش را از محمد می‌گرفتم و او را می‌كشتم؛ زيرا پسر من در دست آنها اسير است و براى رفتن به مدينه، بهانه خوبى است.
صفوان گفت: قرض هايى كه دارى من پرداخت می‌كنم و عيال و فرزندان تو را مانند زن و فرزند خود سرپرستى می‌نمايم، ديگر چه می‌خواهى؟
عمير در جوابش گفت: با اين وضع حاضرم و به دنبال اين كار می‌روم، ولى به شرط اينكه كسى غير از من و تو از اين جريان آگاه نشود. به دنبال اين قرار و گفت‌وگو عمير برخاست و به خانه رفت. شمشيرش را تيز كرد و لبه‌اش را با زهر آب داد، آن را برداشت و به سوى مدينه راه افتاد. بعد از مدتى خود را به مدينه رساند و داخل مسجد شد.
جمعى از مسلمانان در مسجد مدينه نشسته بودند و از جريان جنگ بدر و نصرتى كه خداى متعال نصيب مسلمين كرده بود صحبت می‌كردند.
ناگاه يكى از آنها چشمش به عمربن وهب افتاد كه با شمشيرى حمايل كرده ايستاده است آن شخص فورا خود را به رسول اكرم(ص ) نزديك كرد و جريان را به عرض مبارك او رسانيد. رسول خدا امر كرد تا او را به نزدش ببرند.
آن حضرت به عمیر فرمود: جلوتر بيا. او نزديك رفت و به رسم جاهليت گفت: صبح بخير. آن جناب فرمود: اى عمير! خدا تحيتى بهتر از تحيت شما به ما آموخت و آن سلام است كه تحيت اهل بهشت می‌باشد.
عمير گفت: اى محمد! به خدا سوگند! قبلا نيز اين تحيت را شنيده بودم.
سپس فرمود: اى عمیر! براى چه به مدينه آمده‌اى ؟ گفت: براى نجات اين اسيرى كه در دست شما است، اميدوارم با من به نيكى رفتار نماييد. فرمود: پس چرا شمشير به گردن خود آويخته‌اى؟ گفت: روى اين شمشيرها سياه باد. مگر اين شمشيرها «در بدر» چه كارى براى ما كرد؟! حضرت فرمود: راست بگو براى چه آمده‌اى؟ گفت: براى همين كه گفتم. فرمود اكنون من می‌گويم براى چه آمده‌اى.
روزى تو و صفوان بن اميه در حجر اسماعيل با هم نشستيد و در مورد كشتگان بدر سخن می‌گفتيد! اگر بدهكار نبودم و ترس بى‌سرپرست شدن عائله‌ام را نداشتم هم اكنون به مدينه می‌رفتم و محمد را می‌كشتم. صفوان متعهد شد كه قرضت را ادا و عيالت را سرپرستى كند تا بدين شهر بيايى و مرا بكشى. ولى بدان كه خداوند ميان من و تو حايل است و مرا محافظت می‌كند.
پس آياتى از قرآن مجيد را براى او تلاوت فرمود. عمير كه سر تا پا گوش شده بود، آيات قرآن و سخنان رسول خدا را كه عين حقيقت بود كلمه به كلمه شنيد، قلب مرده و ضمير خوابيده‌اش زنده و بيدار شد و بدون تامل مقدارى جلوتر رفته و گفت:
گواهى می‌دهم كه خدايى جز خداى متعال نيست و تو رسول او هستى، آن خداى يكتا و بى‌همتا. تا كنون خبرهايى را كه از غيب و آسمان می‌دادى تكذيب می‌كردم. اين خبرى كه اكنون دادى، جريانى بود كه جز من و صفوان كس ديگرى از آن اطلاع نداشت. به خدا قسم! من به خوبى دانستم كه اين جريان را فقط خدا به تو خبر داده است. خدايى را سپاس‌گذارم كه مرا به دين اسلام هدايت كرد و به اين راه كشانيد. پس شهادتين را به زبان جارى كرد و مسلمان شد.
رسول گرامى اسلام(ص ) رو به اصحاب كرد و فرمود: احكام دين اسلام را به برادرتان بياموزيد و قرآن را به او ياد بدهيد و اسيرش را آزاد کنید.(1)
____________________
1. کتاب: تاثیر قرآن بر جسم و جان، نوشته نعمت‌الله صالحی حاجی‌آبادی