کد خبر: ۱۳۱۵۶۱
تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۱:۳۱
به یاد سردار شهید «حسن ریخته‌گران»

با یاری خدا تا مرحله نهایی پیش می‌روم...!(حدیث دشت عشق)

 شهید «حسن ريخته‌گران» سال 1339 در محلة «ملك» اصفهان ديده به جهان گشود. به خاطر حس كنجكاوي عجيبي كه داشت هميشه مورد علاقه و لطف ديگران بود و در زمرة  ممتازترين  شاگردان  مدرسه به  شمار مي‌رفت. او در رشتة زمين‌شناسي دانشگاه شيراز مشغول به تحصیل شد. در طول مدت دانشجويي دست از فعاليتهاي اسلامي برنداشت و با همكاري با انجمن اسلامي دانشگاه به افشاي ماهيت گروهكهاي روسي - آمريكائي پرداخت. با تعطيلی  دانشگاهها كه خود او نيز در اين رابطه همت گماشت به جهاد سازندگي روي آورد و از نزديك با محروميت مردم روستاها كه خود را جزئي از آنان مي‌دانست همنشين شد.  «ريخته‌گران» به عضويت سپاه شيراز در آمد و به عنوان يكي از مربيان نظامي به فعاليت پرداخت. يكي از اقدامات او در اين زمينه  آموزش  و اعزام بيش از دوهزار نفر از نيروهاي  مردمي و سپاهي  به جبهه‌هاي  نبرد بود.  در آبادان فرماندهي سه قبضه خمپارة 120 ميليمتري را به عهده گرفت و بر اثر اصابت تركش  خمپاره  مجروح  شد. بار دوم به جبهة ميمك اعزام شد و بار سوم در آخرين مأموريتش در جبهة سوسنگرد در حالي‌كه فرماندهي عمليات را بر عهده داشت در طريق‌الله اين ره صد ساله را يك  شبه پيمود و به معشوقش پيوست . شب شنبه 26 / 6/ 60 گروه اعزامي را در مقر جمع  و آنان را براي حمله سازماندهي کرد. حمله آغاز و درگيري سختي شروع شد و شهید «ريخته‌گران» در نخستين  لحظات  صبح  روز  بعد در حالي‌كه  با  كلماتي  دلنشين  به  نيروهاي  اسلام روحيه  مي داد  مورد اصابت گلوله  قرار گرفت و شربت  شهادت  نوشيد و پيكر پاك او پس از 70 روز از كربلاي  سوسنگرد  به اصفهان انتقال  يافت  و به خاك  سپرده  شد . بخشی از وصیت‌نامه شهید: قبل از هر چیز خدا را شکر می کنم  که  چنین  لیاقت و شایستگی، یعنی قرار گرفتن در خط  خود و جهاد در راهش را نصیب  من کرد و از خدا می‌خواهم در این  راه  مقدس ثابت‌قدم و با نیت خالص باشم. لحظه  ورودم  به سپاه نقطه عطفی  بود در زندگی‌ام  و احساس کردم افق  تازه‌ای  به رویم  گشوده  شده، چرا  که محیط  مناسبی برای  پرورش و شکوفا شدن استعدادهای عالی نهفته در وجودم بود. من این راه مقدس را آگاهانه و عاشقانه انتخاب کردم و با یاری خدا تا مرحله نهایی پیش می‌روم....حالا در جبهه همان محلی که خون با عقیده پیوند می‌خورد هستم.