kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۱۴۱۹
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۲:۲۸

چریک‌ها به مرخصی نمی‌روند!(یادداشت روز)




رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار چند روز پیش با جمعی از کارگران و کارآفرینان کشور به نکته‌ای کلیدی‌اشاره کردند؛ «دشمنان ما فهمیده‌اند که در جنگ سختِ نظامی طَرفی نخواهند بست. بنده قبل از این هم در دوره رئیس‌جمهور دیگر آمریکا گفتم که دوران بزن و دررو گذشته است. بزنید، می‌خورید. می‌دانند این را که اگر ضربه بزنند، چند برابر ضربه خواهند خورد. امروز اتاق جنگِ علیه ما، وزارت خزانه‌داری آمریکاست.» فهم همه‌جانبه و عمیق این مسئله راهبردی، در تعیین نتیجه این جنگ بسیار موثر است.
سه سال پیش (23 آبان 1394) نگارنده در یادداشتی با عنوان «چریک‌هایی با کت و شلوار خاکستری» درباره این اتاق جنگ نوشت؛ «مرکز مهم‌ترین تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات سیاسی- امنیتی آمریکا کجاست؟ دفتر مرکزی سازمان سیا در لانگلی ایالت ویرجینیا؟ پنتاگون در آرلینگتون؟ آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) در فورت‌مید ایالت فلوریدا؟ پاسخ منفی است. برای پاسخ به این سؤال باید سری به وزارت خزانه‌داری آمریکا زد؛ «دفتر تروریسم و ​​اطلاعات مالی» (TFI) با حدود 700 کارمند که از آن می‌توان به «اتاق جنگ جدید آمریکا» یاد کرد. اسم این واحد که ریاست آن برعهده معاون وزیر خزانه‌داری است، در ظاهر گول‌زننده است. در این دفتر اطلاعات مالی تروریست‌ها ردیابی و دنبال نمی‌شود. وظیفه آن طراحی و عملیاتی کردن سیاست‌ها و استراتژی‌های آمریکا علیه کشورهای متخاصم و به تعبیر آمریکایی‌ها «سرکش»، با ابزارهای اقتصادی است.
خوان زاراته دستیار رئیس‌جمهور و مشاور امنیت ملی در دولت جورج بوش که سال‌ها در این میدان کار کرده است، در کتاب خود تحت عنوان «جنگ خزانه‌داری» می‌گوید؛ زرادخانه آمریکا شامل هواپیماهای بدون سرنشین، موشک‌های تام‌هاوک و چریک‌هایی با کت و شلوار خاکستری است. وظیفه این چریک‌ها تبدیل ابزار مالی و اقتصادی به سلاحی قوی، علیه دشمنان آمریکاست.»
امضای برجام و پایبندی کامل ایران به تعهدات خود و حتی عمل به فراتر از آنها نیز، تغییری در این رویارویی به وجود نیاورده است و شواهد و قرائن نشان می‌دهند این جنگ در دوره پسابرجام وارد مرحله استراتژیک دیگری شده که اهداف آن فراتر از موضوع فعالیت‌های هسته‌ای ایران است. آشنایی با اتاق جنگ آمریکا، ساز و کار تصمیم‌گیری و فرآیندهای آن، فرماندهان و افسران ارشد شاغل در آن و اهداف آنان را می‌توان نخستین گام برای رویارویی با این نبرد تحمیلی عنوان کرد. اگر چه استفاده از تحریم و سلاح مالی علیه کشورهای غیرهمسو با آمریکا سابقه‌ای بسیار طولانی و قابل مطالعه دارد اما در قرن بیست و یکم این نبرد وارد فاز تازه‌ای شده و وزارت خزانه‌داری که تا پیش از این نقشی حاشیه‌ای و مکمل داشت، به مرکزیت جنگ تغییر موقعیت یافته است. به‌قول نیوزویک؛ این نسخه قرن بیست‌ویکم جنگ است.
 پس از ماجرای 11 سپتامبر، راه‌اندازی «دفتر تروریسم و ​​اطلاعات مالی» در سال 2004 و گماشتن استوارت لوی به فرماندهی آن، نقطه عطفی در این قضیه بود. وزارت خزانه‌داری آمریکا تنها نهاد مالی در جهان است که واحد اطلاعاتی داخلی خود را دارد. نیویورک تایمز در گزارشی این دفتر اطلاعاتی (TFI) را چنین توصیف می‌کند؛ «وزارت خزانه‌داری یک میدان جنگ جدید برای ایالات متحده ایجاد کرده است. آنها مسلح به اسناد کاغذی و کامپیوترها کار می‌کردند در حالی که ساعتی بر دیوار نصب بود که وقت تهران را نشان می‌داد.» آنها اولین دفتر یا به عبارت صحیح‌تر پایگاه‌های جنگی خود را در اطراف ایران تاسیس کردند؛ در اسلام آباد، کابل، ابوظبی و ریاض.
سه اهرم اصلی خزانه‌داری در تحمیل جنگ اقتصادی علیه کشورهای دیگر عبارتند از؛ «دلار به‌عنوان ارز واسط بین‌المللی»، «نیویورک به‌عنوان هاب تراکنش‌های دلاری دنیا» و «جهانی شدن ارتباطات متقابل مالی». هرچقدر کشور هدف وابستگی و ارتباط بیشتری با این سه اهرم داشته باشد، ضربه زدن به آن برای چریک‌های کت و شلواری خزانه‌داری آسان‌تر خواهد بود.
اولین رئیس ‌این دفتر استوارت لوی بود. ریچارد نفیو –مشهور به معمار تحریم‌های ایران- و آدام زوبین –معروف به سزار تحریم‌ها- را می‌توان بازوهای لوی در پیشبرد این جنگ دانست. فرماندهان اصلی اتاق جنگ آمریکا علیه ایران، همگی جوان بودند. نکته جالب توجه دیگر آن است که مقامات ارشد وزارت خزانه‌داری آمریکا، به‌خصوص در جنگ با ایران صهیونیست بوده و هستند. جانشین لوی (دیوید کوهن که از خزانه‌داری به سازمان سیا رفت) هم یک صهیونیست بود و خانم سیگال ماندلکر، رئیس ‌فعلی این دفتر نیز که چند ماه پیش به این مقام منصوب شده، یک صهیونیست تمام عیار است. جک لو و استیون منوچین، وزرای قبلی و فعلی خزانه‌داری هم صهیونیست هستند. بررسی سیر و نحوه سیطره صهیونیست‌ها بر خزانه‌داری آمریکا موضوعی جالب و درخور تحقیق است.
لوی یک سال پس از پیوستن به خزانه‌داری آمریکا، عملاً از سال 2005 جنگ علیه ایران را کلید زد. نحوه عملکرد او در این پست و فرماندهی جنگ اقتصادی علیه ایران، جالب توجه است. او منتظر تصمیمات کاخ سفید و مصوبات کنگره نماند و جنگ را به‌صورت آتش به اختیار آغاز کرد. تحریم‌هایی بی‌سر و صدا بدون هیچگونه حکم دولتی یا الزام بین‌المللی که بعدها به آن لقب «تحریم‌های درگوشی» دادند.
لوی فرماندهی پشت میز نشین نبود و خود در پیشانی این جنگ بود. او صدها سفر به اقصی نقاط جهان انجام داد و اوایل با آنکه مسئولین کشورهای مقصد از این کار ناراضی به‌نظر می‌رسیدند اما او به‌شدت اصرار داشت که مستقیماً با روسای بانک‌ها جلسه بگذارد. به‌قول زاراته او از جلسه با این هیئت مدیره به جلسه با هیئت مدیره بعدی می‌رفت. برای کشورها و موسسات بسته‌ای اطلاعاتی علیه ایران تهیه شده بود. اندکی بعد وقتی بانکداران اسم او را می‌شنیدند، مردی را تصور می‌کردند که با عصبانیت روی میز می‌کوبد و تهدید می‌کند که مراوده مالی و اقتصادی با ایران، با واکنش‌های وحشتناک مواجه خواهد شد.
لوی چنان در کار خود پیگیر و مصمم بود که تغییر دولت نیز باعث کنار رفتن او نشد. تغییرات گسترده‌ای در دولت اوباما نسبت به دولت جرج بوش پسر رخ داد اما دو نفر در سطوح بالا تغییر نکردند؛ رابرت گیتس وزیر دفاع و استوارت لوی. تحلیلگران سیاسی معتقدند ادامه کار لوی بیش از هر چیز پیامی آشکار بود به ایران از سوی دولت جدید آمریکا که با شعار «تغییر» بر سر کار آمده بود؛ هر چیز تغییر کند، آرایش جنگی وزارت خزانه‌داری تغییر نخواهد کرد.
طی سه سالی که از امضای توافق هسته‌ای می‌گذرد این آرایش جنگی همچنان به‌قوت خود باقی است. ساده‌لوحی بزرگی است اگر کسی گمان کند واشنگتن به‌واسطه بستن یک معاهده چندجانبه، نگرش امنیت ملی خود را تغییر می‌دهد. زاراته در تبیین این نگرش می‌نویسد؛ «ما به عصر جدیدی از نفوذ مالی وارد شده‌ایم که در آن ابزارهای اقتصادی و مالی تا آنجا قدرتمند شده‌اند که می‌توانند به‌عنوان ابزارهای امنیت ملی شناخته شوند. نیروهای جنگ عصر جدید بازار‌ها هستند نه نظامیان و نبرد در اتاق‌های هیئت‌مدیره اتفاق می‌افتد نه در میادین فیزیکی جنگی. حالا ژئوپلتیک یک زمین بازی است که بازیگرانش سلاح‌های تجاری و مالی هستند.»
چرا ایران در میدان منازعه نظامی از قدرت بازدارندگی مناسب برخوردار است؟ آیا قدرت سخت‌افزاری ما از آمریکایی‌ها بیشتر است؟ آیا بودجه بیشتری صرف امور نظامی می‌کنیم؟ نه! ما در این میدان به تقابلی نامتقارن روی آورده‌ایم. میدانی که تحت سیطره و ‌اشراف طرف مقابل نیست و قواعد خاص خود را دارد. در میدان جنگ اقتصادی نیز باید رویکردی نامتقارن را درپیش گرفت. یکی از مسئولان ارشد دولت گفته بود باید آن‌قدر با اروپا و آمریکا وارد مناسبات اقتصادی شویم که دیگر نتوانند ما را تحریم کنند. این استراتژی به روشنی گویای عدم تشخیص نقاط ضعف و قوت خودی و حریف است.
عده‌ای گمان می‌کنند عمل به توصیه و حرکت در چارچوب برخی نهادهای مالی به‌ظاهر بین‌المللی مانند کارگروه ویژه اقدامات مالی (FATF) می‌تواند راهگشای عبور از تنگناهای اقتصادی باشد. این عده حتی به خود زحمت نمی‌دهند بررسی کنند که چرا نقش این نهاد طی حدود یک دهه اخیر پررنگ شده و دنی گلاسر و چیپ پونسی از سوی دولت اوباما چه ماموریتی در این رابطه داشتند و چگونه با دستکاری ماموریت آن، عملاً کارگروه ویژه اقدامات مالی را به یکی از ابزارهای جنگی خود علیه ایران تبدیل کردند. یکی از ده‌ها و بلکه صدها عارضه عدم باور به این جنگ اقتصادی و نشناختن اتاق جنگ آمریکا، راه‌اندازی مرکزی همچون واحد اطلاعات مالی (FIU) در وزارت اقتصاد خودمان است تا اطلاعات - با واسطه- به اتاق جنگ در خزانه‌داری آمریکا برسد و اهداف جدید برای بمباران‌های بعدی تعیین شود!
فارغ از انگیزه و نیت، دو گروه در این جنگ عملاً به دشمن کمک کردند و می‌کنند. گروهی که برجام را آتش بس و حتی صلح جازدند و بخش قابل توجهی از کشور را به خواب غفلت فرو بردند. گروه دوم از این مرحله نیز فراتر رفته، مقاومت را بیهوده معرفی کرده و تسلیم را توصیه و ترویج می‌کنند. جماعت مورد ‌اشاره به این سؤال ساده پاسخ نمی‌دهند که کدام ملتی در طول تاریخ با تسلیم شدن در برابر دشمنی خونخوار و بی‌رحم که با اصل و ماهیت حریف دشمنی داشته، نجات پیدا کرده است؟!

محمد صرفی