یک نشانه نفوذ
بنا بر آنچه از تعریف اپوزیسیون سراغ داریم اهل این صفت، کسانی هستند که مبانی حکومت را قبول ندارند و یا حداقل بخشی از آن را قبول ندارند. در مواقعی این «قبول نداشتن» تا براندازی پیش میرود ولی گاهی نیز این گونه نیست. به هر روی اپوزیسیونها طرفدار حکومت نیستند پس طبعا نمیتوانند مسئولیتی را نیز از طرف حکومت بپذیرند مگر اینکه نقش حامی حکومت را بازی کنند. یعنی درجایی که با مخالفان حکومت یا مبانی آن مواجه میشوند با ژست اپوزیسیون وارد عمل شوند و خود را دگراندیش جلوه دهند تا میان کسانی که به ایشان تعلق خاطری دارند مقبول جلوه کنند و محبوبیت خود را در میان ایشان حفظ نمایند و در مقابل، برای دور نماندن از مواهب حکومت از آن حکومت که در مواقعی نقش مخالفخوان را برای آن بازی میکنند حکم دریافت نمایند!
امروزه در جامعه ما اپوزیسیونهای داخل حکومت و همکار با دولت به وفور یافت میشوند. یکی از نمونههای آن دبیر علمی جشنواره ادبی و البته دولتی جلال آل احمد است. «ش. ع» با حکم وزیر محترم ارشاد دارای سمت شد. همین شخص در صفحه اینستاگرام خود با اشاره به معدودی زن فریب خورده که در خیابان کشف حجاب کردند، مینویسد: «به چهره و لباس این دختران که نگاه میکنم هیچ کدامشان از آن بزک کردههای تن نما نیستند. اینها چهرههای مصمم برای گرفتن حقی هستند که نمیشود انکارش کرد!» جالبتر اینکه کسی در بخش نظرات، از وی پرسیده است؛ اگر بزک کرده باشند مگر ایرادی دارد؟ ایشان فرمودند: «نه خیر چه ایرادی دارد!»
بله این است شرایط کسانی که هم میخواهند در مقابل قانونشکنان و هنجارشکنان محبوب باشند و هم از مزایای احکام دولتی بهرهمند شوند. حال باید این موضوع را بررسی کرد که چگونه چنین افرادی حکم دریافت میکنند.شهید آوینی در پاسخ به مقاله مسعود بهنود عامل بیبی سی میگوید: «اگر معناي آزادي بيان اين است که مخالفان ليبراليسم نيز حق بيان مخالفت خويش را داشته باشند، من نميدانم که اين مظلومنماييها و ننه منغريبمها براي چيست، آن هم در جايي که عليالظاهر دستگاه فرهنگي حکومت نيز جانب اينها را گرفته است و آنان را از حاميان نظام اسلامي نيز بيشتر دوست ميدارد... که چشم حسود و بخيل کور! و گويي شعار مطلوب اينان اين است: «آزادي براي همه، مگر براي حزباللهيها!»
حال باید پرسید: آیا این آرزوی لیبرالها به تحقق پیوسته است ؟ چرا کسانی که این نظام را قبول ندارند و فکر میکنند مبارزه فرهنگی و ایدئولوژیک با این نظام گام نهادن در راه حق است شرافت واژه مخالف را حفظ نمیکنند و از دریافت حکم از وزیر مملکتی که حق را از مردمش دریغ میکند(!) استنکاف نمینمایند؟ چگونه است که هر وقت اعتراضی از سوی گروههای مخالف نظام بلند میشود طیف ظاهرا روشنفکر ما، همیشه در مقابل نظام قرار دارند؟ چرا در بسیاری از مواضع مانند داستان یوز ایرانی که در آخر به جاسوسی ختم شد سلبریتیهای عرصههای مختلف ما، همیشه تبدیل به پیاده نظام کسانی شدند که مانند وزیر دفاع آمریکا معتقد هستند باید ریشه ایرانی خشکانده شود؟ چرا برای سلبریتیهای ما، همه راست میگویند جز نظام برآمده از خون شهدا؟ مگر اینان از امکانات ساخته شده توسط همین نظام استفاده نکرده و رشد نکردهاند؟
اینان میگویند: «هرکس علیه نظام باشد راست میگوید!» این منطق از کجاست؟ تعجب از این است؛ هزینههای نظام برعهده کسانی است که اگر بخواهند به همان وزارت ارشاد بروند باید از صد مانع عبور کنند! ولی افرادی که درهر نابسامانی در مقابل نظام هستند، همیشه صدر مجالس را اشغال کردهاند و شدهاند قطب فکری و عقیدتی جامعه؟!
بدانیم آنچه اشاره شد خود یکی از مصادیق بارز نفوذ فرهنگی دشمن است که چندان جدی انگاشته نمیشود.
فرهاد ملاامینی
امروزه در جامعه ما اپوزیسیونهای داخل حکومت و همکار با دولت به وفور یافت میشوند. یکی از نمونههای آن دبیر علمی جشنواره ادبی و البته دولتی جلال آل احمد است. «ش. ع» با حکم وزیر محترم ارشاد دارای سمت شد. همین شخص در صفحه اینستاگرام خود با اشاره به معدودی زن فریب خورده که در خیابان کشف حجاب کردند، مینویسد: «به چهره و لباس این دختران که نگاه میکنم هیچ کدامشان از آن بزک کردههای تن نما نیستند. اینها چهرههای مصمم برای گرفتن حقی هستند که نمیشود انکارش کرد!» جالبتر اینکه کسی در بخش نظرات، از وی پرسیده است؛ اگر بزک کرده باشند مگر ایرادی دارد؟ ایشان فرمودند: «نه خیر چه ایرادی دارد!»
بله این است شرایط کسانی که هم میخواهند در مقابل قانونشکنان و هنجارشکنان محبوب باشند و هم از مزایای احکام دولتی بهرهمند شوند. حال باید این موضوع را بررسی کرد که چگونه چنین افرادی حکم دریافت میکنند.شهید آوینی در پاسخ به مقاله مسعود بهنود عامل بیبی سی میگوید: «اگر معناي آزادي بيان اين است که مخالفان ليبراليسم نيز حق بيان مخالفت خويش را داشته باشند، من نميدانم که اين مظلومنماييها و ننه منغريبمها براي چيست، آن هم در جايي که عليالظاهر دستگاه فرهنگي حکومت نيز جانب اينها را گرفته است و آنان را از حاميان نظام اسلامي نيز بيشتر دوست ميدارد... که چشم حسود و بخيل کور! و گويي شعار مطلوب اينان اين است: «آزادي براي همه، مگر براي حزباللهيها!»
حال باید پرسید: آیا این آرزوی لیبرالها به تحقق پیوسته است ؟ چرا کسانی که این نظام را قبول ندارند و فکر میکنند مبارزه فرهنگی و ایدئولوژیک با این نظام گام نهادن در راه حق است شرافت واژه مخالف را حفظ نمیکنند و از دریافت حکم از وزیر مملکتی که حق را از مردمش دریغ میکند(!) استنکاف نمینمایند؟ چگونه است که هر وقت اعتراضی از سوی گروههای مخالف نظام بلند میشود طیف ظاهرا روشنفکر ما، همیشه در مقابل نظام قرار دارند؟ چرا در بسیاری از مواضع مانند داستان یوز ایرانی که در آخر به جاسوسی ختم شد سلبریتیهای عرصههای مختلف ما، همیشه تبدیل به پیاده نظام کسانی شدند که مانند وزیر دفاع آمریکا معتقد هستند باید ریشه ایرانی خشکانده شود؟ چرا برای سلبریتیهای ما، همه راست میگویند جز نظام برآمده از خون شهدا؟ مگر اینان از امکانات ساخته شده توسط همین نظام استفاده نکرده و رشد نکردهاند؟
اینان میگویند: «هرکس علیه نظام باشد راست میگوید!» این منطق از کجاست؟ تعجب از این است؛ هزینههای نظام برعهده کسانی است که اگر بخواهند به همان وزارت ارشاد بروند باید از صد مانع عبور کنند! ولی افرادی که درهر نابسامانی در مقابل نظام هستند، همیشه صدر مجالس را اشغال کردهاند و شدهاند قطب فکری و عقیدتی جامعه؟!
بدانیم آنچه اشاره شد خود یکی از مصادیق بارز نفوذ فرهنگی دشمن است که چندان جدی انگاشته نمیشود.
فرهاد ملاامینی