تاریخ تمدن اسلامی- 6 - جرج سارتن، پدر تاریخ علم تشریح میکند:
تجلی «دانش اسلامی» در جهان غرب
هر اثر عربی، معتبر بود
پرفسور جرج سارتن (پدر تاریخ علم) نیز دراین باره در کتاب «مقدمهای بر تاریخ علم» مینویسد:
«... تفوق سرشار فرهنگ اسلامی در سده دهم نیز ادامه یافت. البته این تفوق بیش از هر زمانی احساس میشد و این نه فقط از آن رو بود که بزرگترین رجال علم از مسلمین بودند، بلکه هم از آن رو بود که اثرات فرهنگی اساسا دارای خصلت تراکمی است. در اوایل قرن یا به هر حال در اواسط آن، تجلی دانش اسلامی حتی در جهان غرب چنان بود که هر اثر عربی تازه، تا حدودی از اعتباری برخوردار میشد که مجموع این آثار کسب کرده بودند...»
صدها سال حاکمیت زبان عربی بر دانشگاههای اروپا
زبان عربی، زبان رسمی دانشگاهها و مراکز آکادمیک بود و در تمام رشتهها و در تمامی مقاطع تحصیلی بر این مراکز حکمفرمایی میکرد.
پروفسور زیگرید هونکه - مورخ، پژوهشگر و نویسنده کتاب «خورشید الله برفراز مغرب زمین»- مینویسد:
«... از سیصد سال پیش تا آن زمان (اوایل قرن شانزدهم میلادی)، نوشتهها و رسالات عربی، تمام کتابهای درسی دانشگاههای اروپا را تشکیل میدادند...»
ای وای که همه جوانان مسیحی فقط زبان عربی میخوانند!
مسلمانان در سیسیل ایتالیا سپس جنوب فرانسه و بالاخره در آندلس اسپانیا مستقر شدند و بخش بزرگی از خاک آن کشور را به تصرف خود در آوردند. حکومت اسلامی آندلس نزدیک به 800 سال دوام آورد و در طی این 800 سال، بارها و بارها توسط صلیبیون تهدید شد و با جنگهای متعددی مواجه گشت. اما آنچه بیش از هر موضوعی، حکومت اسلامی آندلس را از نفوذ صلیبیون در امان نگه میداشت، نه ارتش قوی مسلمانان بلکه همان فرهنگ و آیین و جذابیتهایی بود که برای مردم اسپانیا داشت و همین باعث میشد تا جوانان اسپانیایی به دفاع از آن برخیزند. در اسناد باقی مانده از آن روزگار، از قول یک کشیش آندلسی ذکر شد که چگونه وی از گرایش جوانان به یادگیری زبان عربی، شاکی بود!
این کشیش که «آلو ارو» نام داشت، اسقف قرطبه بود. وی درباره نفوذ اسلام در میان جوانان اندلسی گفته است:
«... خیلی از همکیشان من،اشعار و داستانها و افسانههای اعراب را میخوانند، آثار مذهبیون و فلاسفه آنها را مطالعه میکنند، آن هم نه برای آنکه عقاید آنها را رد کنند، بلکه برای آنکه بیاموزند و یاد بگیرند که چگونه آن را باید دقیق و فصیح به زبان عربی تلفظ کنند. امروزه کجا غیر روحانی یافت میشود که تفسیر لاتینی کتاب آسمانی را بخواند؟ امروزه چه کسانی از اینان به تحصیل کتاب مقدس، انبیاء و رسولان میپردازد؟ای وای که همه جوانان مسیحی که دارای استعداد هستند، فقط زبان عربی و آثار عربی را میدانند و میخوانند. آنان با ولع هرچه تمامتر به مطالعه و تحصیل کتابهای عربی میپردازند. با پول زیاد و مخارج هنگفت، کتابخانههای بزرگ از این آثار برای خودشان تهیه میکنند و همه جا از آن با بلندپروازی و صدای رسا صحبت میکنند و میگویند که این آثار، حیرت انگیز و مهم است!
هرگاه با آنان از کتب عیسوی سخن گفته شود، با تحقیر جواب میدهند که این کتابها ارزش توجه کردن را ندارند! وای چه دردی! مسیحیان حتی زبانشان را فراموش کردهاند. میان هزاران نفر، یک نفر نیست که بتواند یک نامه به زبان لاتینی نسبتا قابل تحمل از لحاظ ادبی بنویسد. در عوض افراد زیادی هستند که با وقار، عربی صحبت میکنند واشعاری به این زبان، حتی بهتر از خود اعراب میسرایند...»
انتقال اصطلاحات علمی عربی و فارسی به مراکز علوم اروپایی
قطعا انتقال لغات و ادبیات و زبان عربی در طول سالها و قرنهای متمادی و طی مراحل مختلف (جنگهای صلیبی یا فتح اندلس و سیسیل و...) صورت گرفته اما برخی مانند «ژان شاردن» (سیاح فرانسوی) براین باورند که بعضی عوامل مثل «رصدخانه آلفونس پرتغالی»، نقش بسیاری در این انتقال زبانی داشته است. رصد خانهای که از علوم هیئت و نجوم مسلمانان بهره گرفته بود و مستشاران علمی آن همان دانشمندان مسلمان بودند که از آسیا و آفریقا آمده بودند. «ژان شاردن» مینویسد:
«... گروهی از دانشمندان عقیده دارند که انتقال اصطلاحات نجومی تازی و پارسی به مدارس و مراکز علوم اروپایی در عهد آلفونس پادشاه پرتغال به عمل آمده است و این موضوع هنگام تاسیس رصدخانهای که به نام وی مشهور میباشد، صورت گرفته است. این پادشاه، دانشمندترین منجمین دوران خود را که اکثرا ایشان اعراب آسیا و آفریقا بودند، چون علم هیئت و نجوم در میان مسلمانان رونقی قدیم النظیری داشت، برای اجرای طرح عالی خویش، دعوت کرد. برحسب عقیده این دانشمندان، اصطلاحات مورد بحث از عهد مزبور در میان اروپاییان چنان رواج کلی یافت که هیچگاه نظیر نداشته است...»
فصل دوم: خصوصیات دانشمندان اسلامی
آنچه حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) پایه گذاری کردند در طول قرنهای متمادی باعث شد تا دانشمندان علوم مختلف به دلیل پشتوانه دینی و زمینه علوم الهی و قرآنی، در درجه نخست یک عالم دینی و اسلامی باشند و برهمین اساس بود که طی 10 قرن، دانشمندان اسلامی فخر جامعه بشریت شدند و تمدن اسلامی را به اقصی نقاط جهان بردند. از همین روی بود که علم و دانش در جهان اسلام شکوفا شد. چراکه با اندیشه و تفکر الهی آمیخته بود و این همان است که غرب صلیبی/صهیونی نقطه قوت اسلام در غلبه بر سایر فرهنگ و تمدنهای مادی و غیر الهی دانسته و میداند و همواره سعی در از بین بردن آن داشته و دارد. به همین دلیل یکی از مهمترین تئوریهای پس از رنسانس غرب و یکی از محورها و فقرات فکری جنبش به اصطلاح روشنگری در تقابل با اندیشه الهی، سکولاریسم بود که به همان معنا و مفهوم جدایی دین از زندگی و اجتماع و سیاست تعبیر شد. یعنی در مقابل فرمولی که اعتلای اسلام را در اقصی نقاط گیتی باعث شده بود.
مطالعه اندیشههای دانشمندان شیعی مانند جابربن حیان، شاگرد نامدار مکتب امام جعفر صادق (علیه السلام) به خوبی نشان میدهد که آنان مطالعه طبیعت را مانع رسیدن به حقیقت نمیدانستند و در واقع علوم تجربی برای آنها یکی از راههای دریافت باور الهی به شمار میآمد.اشیاء از نظر علمایی مانند جابر بن حیان از ارزش تمثیلی برخوردارند. به همین دلیل، علم کیمیا (یا شیمی) در فرهنگ اسلامی، شیمی صرف نیست، بلکه یک فلسفه کامل طبیعت است. کیمیا از راه رموز و تمثیلات عالم جماد، به بیان حقایق روح و رابطه طبیعت و عالم معنی میپردازد و در واقع شیمی تجربی امروز ما، مانند جسد کیمیاست که روح از آن رخت بربسته و کالبدی بیجان از خود باقی گذاشته است. اینجاست که حتی علوم تجربی و دقیقه نیز هویت ایدئولوژیک مییابند و به قول دکتر رحیم پور ازغدی نمیتوان هیچ علمی را فارغ از ایدئولوژی عالمانش تحلیل کرد و آموخت. یعنی علم از هر نوعش چه انسانی، چه تجربی، چه عقلی و چه نقلی و دقیقه و...یا باید لیبرالستی باشد یا ماتریالیستی و یا الهی و اسلامی و علم صرف را حداقل در جهان امروز نمیتوان تعریف نمود.
تلاش برای متصل ماندن علوم تجربی و علوم دقیقه به علوم الهی و دینی طی سالهای بعد نیز ادامه یافت اگر چه غرب صلیبی /صهیونی پس از رنسانس تلاش کرده و میکند که با ترویج سکولاریسم، علوم را از منشاء الهی و دینی خود جدا ساخته تا بتواند تفکر اومانیستی را بر زندگی بشر حاکم ساخته و خدا را از زندگی او خارج سازد.
این از ویژگیهای دوران طلایی اسلام شد که دانشمندان، حکیمان و دانش پژوهانش در چندین دانش متفاوت سر رشته داشته و در آن سرآمد روزگار خویش بودند. این حکیمان، هم در علوم مادی و فیزیکی و هم در علوم دینی و متافیزیکی، در شاخههای متعدد، دخیل بوده و پژوهشهای ارزندهای داشتند. مثالی که در این زمینه در دنیای غرب، در دوره رنسانس میتوان نام برد، «لئوناردو داوینچی» است. در خلال دوران طلایی اسلام، تعداد حکیمان و پژوهشگرانی که در چند زمینه علمی فعالیت داشتند، بسیار بیشتر از دانشمندانی بود که تنها در یک رشته تخصصی تحقیق و مطالعه میکردند. از این میان میتوان« ابوریحان بیرونی»، «جاحظ»، «ابویوسف کندی»،
«ابن سینا»، «شریف ادریسی»، «ابن باجه»، «ابن زهر»، «ابن طفیل»، «ابن رشد»، «جلالالدین سیوطی»، «جابر بن حیان»، «عباس ابن فرناس»، «ابن هیثم»، «ابن نفیس»، «ابن خلدون»، «محمد بن موسی خوارزمی»، «علی بن حسین مسعودی»، «مقدسی» و «خواجه نصیر طوسی» را نام برد.