فاصله اهداف فعالان حوزه زنان با آسیبهای اجتماعی
شیرین کمالی
تمرکز فعالیت نخبگان و فعالان حوزه زنان بر حذف نابرابریها، آنها را از درک صحیح آسیبهای این حوزه دور کرده است. بیشتر فعالیت آنها در رابطه با حقوق زن در خانواده و حمایتهای قانونی از زن در برابر شوهر و... درحالی است که مشکلات و آسیبهای حوزه زنان هر روز مشکلتر و پیچیدهتر میشود و آنان توجه بسیار کمی به این موضوعات دارند.
امروز جامعه ما در حوزه زنان با مسائل و مشکلات زیادی دست به گریبان است. فارغ از اینکه اکثریت جمعیت زنان ایران اسلامی همچنان الگوی مطلوب زیست یک زن مسلمان در جامعه هزارتوی امروزی محسوب میشوند، اما بخشهایی از زنان جامعه با مدگرایی، مصرفگرایی و گاه روابط لجامگسیخته، چالشها و مفاسد اخلاقی که جامعه زنان ما را نشانه گرفته است را عیان میدارند؛ موضوعی که با توجه به جمعیت قابل توجه زنان یعنی چیزی حدود نیمی از جمعیت کشور، و نقش تربیتی که بر عهده دارند از اهمیت ویژهای برخوردار است. فراتر از همه اینها بر اساس فرامین اسلام زن از جایگاه والایی برخوردار است. زن در زیرمجموعه مرد تعریف نمیشود، بلکه در کنار او تعریف میشود. متفاوت است ولی مساوی است. ظریفتر است، اما ضعیفتر نیست. دل نازکتر است، اما کوچکتر نیست. نه مرد به خودی خود بر زن برتری دارد نه زن به خودی خود بر مرد. زن فینفسه قابل ستایش و با ارزش است، مگر آنکه خودش خلاف آن را ثابت کند، همانطور که مرد اینچنین است. اینها نمونههایی از احادیث درمورد ارزش زن و جایگاه اوست.
لمپنیسم و دور شدن جامعه زنان
از گرایشهای مدنی
اما در مسیر مبارزه با آسیبهای اجتماعی حوزه زنان و احیای جایگاه حقیقی زن، برخی نخبگان حوزه زنان اقداماتی را دنبال میکنند که با حل این مشکلات فاصله دارد و توجهی به این مشکلات ندارد. آنان یا به دنبال تغییر در قوانین مربوط به ارث، دیه، حق شهادت در محاکم، حضانت فرزند و حق طلاق هستند و یا خواستار حضور در عرصههای مختلفی هستند که بیشتر در اختیار مردان است. در حالیکه از طرف دیگر در نتیجه گسترش وسایل ارتباطجمعی و فناوریهای جدید رایانهای، تغییر رفتارها و هنجارها در جامعه زنان شتاب بیشتری میگیرد و هستند زنان و دخترانی که بیهیچ درکی از مقام و منزلت زنانهشان تنها به عرضه جاذبههای ظاهری خود روی آوردهاند که حتی مجالی هم برای فکر کردن به شخصیت انسانی خود پیدا نمیکنند.
حال پرسش این است که چرا میان دعاوی نخبگان و فعالان عرصه زنان با بدنه اجتماعی چنین فاصلهای ایجاد شده است؟ و به راستی چرا تلاشهای نخبگان در حل این مشکلات موفق نبوده است؟ برای درک این موضوع باید به سراغ خود جامعه زنان رفت. همانطور که گفتیم تغییراتی در بخشی از جامعه زنان ما اتفاق افتاده است که میتوان از آن به لمپنیسم فرهنگی نام برد. لمپنیسم فرهنگی در حقوق زنان یعنی جامعه زنان درباره حقوق خود به سمتی میرود که فاقد محتوای غنی و اخلاقی است و به عبارت دیگر فهم نازلی از حقوق و جایگاه حقیقی خود دارد که رفتارهای برشمرده بخشی از این لمپنیسم فرهنگی است.
فردی که در این وضعیت به سر میبرد رنج ندانستن و کنجاوی درباره مسایل ارزشی و حتی حقوقی خود را هم ندارد، چرا که احساس میکند همه چیز را میداند و البته همین موضوع است که کیفیت زندگی او را پایین میآورد. در این میان طبیعی است که به جای ارزشها و هنجارهای فرهنگی و حتی حقوقی که نخبگان بخش زنان بر طبل آن میکوبند، معیارهایی چون زیبایی و ثروت، از عوامل محبوبیت به شمار میروند و الگوهای اجتماعی را تعریف میکنند. مثلاً صفحه اجتماعی یک نخبه و فعال دینی در حوزه زنان ممکن است 100 مخاطب نداشته باشد، اما فلان هنرپیشه زن هزاران نفر مخاطب و دنبالکننده دارد. این گونه است که بخشی از زنان جامعه ما از کوچکترین و بیاهمیتترین مسائل خصوصی هنرپیشهها از طلاق و لاغری گرفته تا سفرها و علایق آنها را اطلاع دارند، اما از حقوق و جایگاه حقیقی خود که مطلوب زیست زن مسلمان در جوامع کنونی است، بیاطلاع هستند.
بنابراین تمرکز فعالیت نخبگان و فعالان حوزه زنان بر حذف نابرابریها، آنها را از درک صحیح آسیبهای این حوزه که در این نوشتار تحت عنوان لمپنیسم فرهنگی نام بردیم دور کرده است. لذا میبینیم با گذشت نزدیک به یک سده از فعالیتهای نخبگان حوزه زنان، این دسته همچنان خواستار تعدیل برخی قوانین و تصویب قوانین معتدل تر درباره زنان هستند. بیشتر فعالیت آنها در رابطه با حقوق زن در خانواده و حمایتهای قانونی از زن در برابر شوهر، ایجاد تغییراتی در قوانین مربوط به طلاق، مهر، اجرتالمثل و نیز قوانین مربوط به زنان کارمند است و البته به نقشهای سنتی زن در جامعه نیز تأکید میورزند. این درحالی است که مشکلات و آسیبهای حوزه زنان هر روز مشکلتر و پیچیدهتر میشود.
بنابراین بسیار ضروری است که فعالان و نخبگان مسائل زنان بیش از این که به سیاستها و برنامههایی بپردازند که خارج از چارچوب فرهنگی و قوانین اسلامی و ملی است، به آسیبهای اجتماعی زنان پرداخته؛ آنها را رصد و شناسایی کنند و راههای درمان را پیدا نمایند. در بسیاری از موارد فعالیت در حوزه مسائل زنان برای برخی از این فعالان تبدیل به مبارزه سیاسی با رنگ و لعاب ضدساختاری شده است، در حالی که در زمینه آسیبهای اجتماعی جامعه زنان ورود کمتری دارند و حل این آسیبها نیازمند یک مبارزه ضدساختاری نیست.
منبع: سایت بصیرت