kayhan.ir

کد خبر: ۱۲۳۴۶۰
تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱۳۹۶ - ۲۰:۲۱
از هراره تا تهران - ۶۱

قانون جنگل در اروپای به ظاهر متمدن



 
 
  شعارها و روحيه‌هاي بسيجي براي بوسنيايي‌ها بسيار شيرين و جذاب بود و در دلشان نشست. آنها ياد گرفتند که براي حمله، از نماز قوت بگيرند و موقع هجوم، الله اکبر بگويند. و مهم تر آنکه در آن غربتِ خفه‌کننده، حضور بسيجي‌ها هرچند در ظاهر آن چنان بزرگ نبود، اما اراده‌ها و عزم‌ها را براي ايستادن در برابر ظالم قوي‌تر کرد.
سازمان ملل هم در برابر کشتار وحشيانة مردم مسلمان بوسني، موضع محکمي نگرفت و حتي در عمل، همراه قاتلان و جلادان شد. چندين هزار نفر از مردم بي‌دفاع بوسني که از شهرهايشان آواره شده بودند، به پناهگاه سازمان ملل در شهر «سِربِرِنيتسا» پناه بردند. نيروهاي هلنديِ سازمان ملل، مأمور حفاظت از اين مردم بودند. در مقر سازمان ملل، بوسنيايي‌ها حق نداشتند اسلحه داشته باشند. صرب‌ها که به سربرنيتسا حمله کردند، نيروهاي هلندي، نه‌تنها مانع آسيب‌رسيدن به اين مردم بي‌دفاع نشدند، بلکه جلوي فرار و مقابلة آنها را گرفتند تا صرب‌ها برسند و بعد، طعمه‌ها را تحويل شکارچي بدهند! هشت هزار نفر از مردم، توسط صرب‌ها قتل‌عام شدند که اکثراً مرد بودند. با اينکه درميانشان تعدادي زن و کودک و سالمند هم بود، صرب‌ها مردها را کشتند، دختران جوان را نگه داشتند، و زن و بچه و پيرها را در کوه‌ها آواره کردند تا با پاي پياده، خودشان را به سرپناهي که ده‌ها کيلومتر از آنجا فاصله داشت برسانند. هنوز هم اجساد بسياري از شهداي آن روز سربرنيتسا کشف نشده است و هر از گاهي، خبر پيداشدن گور دسته‌جمعي جديدي در آن منطقه منتشر مي‌شود.
آيا امروز در دنيا، يا لااقل در بخش هاى مهمى از دنيا، به معناى حقيقى کلمه، «قانون جنگل» حکم فرما نيست؟ آيا از قسط هيچ خبرى هست؟
نگاه کنيد و سرتاسر دنيا و سطح اين کرة خاکى را ببينيد. ملاحظه مى‌کنيد؛ عده‌اى از مردم، يک ملت چند ميليونى ـ بزرگ و کوچک و زن و مرد و بيمار و سالم و همه و همه ـ به‌وسيلة عده‌اى ديگر جانشان گرفته مى‌شود؛ خانه‌هايشان ويران مى‌شود؛ عِرض و ناموس و زن هايشان مورد تجاوز قرار مى‌گيرد؛ دارو ندارند، غذا ندارند، آسايش ندارند، امنيت ندارند و هيچ تحرکى هم به معناى واقعى کلمه در دنيا نيست! در حادثة تلخ و گريه‌آور بوسنى و هرزگوين، آن عده‌اى که مردم را مى‌کوبند، چه دليلى براى اين کار دارند؟ هيچ استدلالى براى اين کار دارند؟ اگر استدلال قومى هم مى‌داشتند، راهش اين نبود. اگر استدلال دينى هم مى‌داشتند، راهش اين نبود. اينکه يک ملت را بايد به‌کل نابود کرد و آحادش را به اردوگاه ها کشانيد ـ که ديگر هيچ چيزشان محترم نباشد ـ نشان‌دهندة توحّش و حکومت حقيقى قانون جنگل نيست؟ اگر آن روز که صرب ها به جان مسلمانان بوسنى افتادند، از اطراف دنيا، از اروپا، از آمريکا، از آسيا و از کشورهاى اسلامى، به صورت جدى واکنش نشان داده مى‌شد و مى‌رفتند آنها را ادب مى‌کردند؛ نشان‌دهندة اين بود که اگر در دنيا انحراف هست، رشد و سلامت هم هست. مى‌بينيم که چنين امرى اتفاق نمى‌افتد. 1/11/1371
بوسني بسيار مظلوم بود، مانند مردمش، اما عزم کرد که ظلم را نپذيرد و نپذيرفت. بالاخره پس از سه سال جنگ، در سال 1374 (1995م) صرب‌ها مجبور شدند اين مسلمانان عزتمند را به رسميت بشناسند. اسلام نابِ اهل جهاد، توانست نژادپرست‌هاي صرب را هم شکست بدهد. با اينکه در اين جنگ بيش از دويست وپنجاه هزار نفر شهيد شدند، هشتصد مسجد و مرکز فرهنگي مسلمين خراب شد، نيمي از کودکان کشور، کشته يا مجروح يا آواره شدند؛ اما در پايان، مسلمانان در بوسني پيروز شدند. و ثابت کردند که مقاومتِ مظلوم به نتيجه مي رسد، هر قدر هم که ظالم قوي و وحشي باشد.
۷- اسلام ناب محمدي و اسلام آمريکايي
آيا حيات طيبه‌اى که براى تحصيل آن بايد جهاد کرد، زندگى در زير ساية شوم ولايت غيرخداست؟ بر خاک مذلت نشستن و حاکميت جباران و ارزش هاى غيرالهى را تماشا کردن و تن به ذلت دادن است؟ و اگر چنين نيست و جهاد براى تحصيل حاکميتِ الله و خروج از ولايت طاغوت به ولايت الله است، پس چگونه مى‌توان نقش و ارزش سياست را در دين و در هدف هاى تعيين‌شدة دينى، دست کم يا ناديده گرفت؟
بديهى است که نغمة شوم جدايى دين از سياست، ساختة دشمنان پليدى است که از اسلامِ زنده و در صحنه، سيلى خورده و با اين ترفند، خواسته‌اند صحنة زندگى را از حضور دين، فارغ کرده و خود زمام امور دنياى مردم را به دست گيرند و بى‌دغدغه، بر سرنوشت انسان ها تسلط يابند. اما تلخ و تأسف‌انگيز آن است که کسانى، به نام دين و در کسوت علماى دين، همين سخن را تکرار کنند و در ترويج آن، سعى و تلاش کنند. اين هم صدايىِ برخى ملبّسين به لباس دين با دشمنان پليد و خطرناک، اگرچه در مواردى ناشى از غفلت آنان از اهميت سياست و نقش آن در سرنوشت انسان ها و در مواردى، ناشى از تنبلى و ترس و تن دادن به زندگى آسان است، اما در مواردى هم ناشى از هم دستى خطرناک اين دين‌فروشان و نوادگان «بلعم باعورا» با ارباب قدرت و مکنت است، که مسلمانان بايد اين را بزرگ ترين خطر، و چنين آخوندهايى را پليدتر از اربابان سياسي شان بدانند و از شر آنان به خدا و به همت و آگاهى خود پناه برند.
اين وعاظ السلاطين‌لعنهم‌الله، به اين هم اکتفا نمى‌کنند که نغمة شوم جدايى دين از سياست را به زبان دين بيان کنند؛ بلکه براى تحکيم قدرت شياطين، به مدح و ثنا و تأييد جنايت کاران هم مى‌پردازند. آيا اين، دخالت در سياست و حرام نيست؟
آيا تضعيف اسلام و مسلمين، ايجاد تفرقه، مقابله با انقلاب اسلامى و تبرّى از اولياى خدا و تهمت و بهتان به آنها و انکار آيات خدا ـ ولو سياسى هم باشد ـ اشکالى ندارد؛ ولى حمايت از مظلومان و برائت از مشرکان و همنوايى با محرومان و ستمديدگان و اعتراض به تسلط آمريکا و اسرائيل بر کشورهاى اسلامى و مخالفت با غارتگرى کمپاني هاى خارجى و محکوم کردن خيانت رؤسا و سلاطين مسلمانْ‌نام و حمايت از مبارزات مسلمانان واقعى و امثال آن جرم است؟!
اينجاست که سخن امام فقيد ما، آن داعىِ الى الله و فانىِ فى الله آشکار مى‌شود که اسلام را به اسلام ناب محمدى و اسلام آمريکايى تقسيم مى‌کرد. اسلام ناب محمدى، اسلام عدل و قسط است؛ اسلام عزت و اسلام حمايت از ضعفا و پابرهنگان و محرومان است؛ اسلام دفاع از حقوق مظلومان و مستضعفان است؛ اسلام جهاد با دشمنان و سازش‌ناپذيرى با زورگويان و فتنه‌گران است؛ اسلام اخلاق و فضيلت و معنويت است.
اسلام آمريکايى، چيزى به نام اسلام است که در خدمت منافع قدرت هاى استکبارى و توجيه‌کنندة اعمال آنهاست؛ بهانه‌اى براى انزواى اهل دين و نپرداختن آنان به امور مسلمين و سرنوشت ملت هاى مسلمان است؛ وسيله‌اي براى جدا کردن بخش عظيمى از احکام اجتماعى و سياسى اسلام از مجموعة دين و منحصر کردن دين به مسجد است. و مسجد، نه به عنوان پايگاهى براى رتق و فتق امور مسلمين ـ چنان‌که در صدر اسلام بوده است ـ بلکه به عنوان گوشه‌اى براى جدا شدن از زندگى و جدا کردن دنيا و آخرت.
اسلام آمريکايى، اسلام انسان هاى بى‌درد و بى‌سوزى است که جز به خود و به رفاه حيوانى خود نمى‌انديشند؛ خدا و دين را همچون سرماية تجار، وسيله‌اى براى زراندوزى يا قدرت‌طلبى مى‌دانند و همة آيات و رواياتى را که برخلاف ميل و منفعتشان باشد، بى‌محابا به زاوية فراموشى مى‌افکنند يا وقيحانه تأويل مى‌کنند. اسلام آمريکايى، اسلام سلاطين و رؤسايى است که منافع ملت هاى محروم و مظلوم خود را در آستانة الهة آمريکايى و اروپايى قرباني مى‌کنند و در مقابل، به حمايت آنان، براى ادامة حکومت و قدرت ننگين خود چشم مى‌دوزند؛ اسلام سرمايه‌دارانى است که براى تأمين سود خود، پا بر همة فضيلت ها و ارزش ها مى‌کوبند.14/4/1368
ادبيات «اسلام ناب محمدي» و در مقابلش «اسلام آمريکايي» که توسط حضرت امام ايجاد شد، جلوي بسياري از تخريب‌هايي را که عليه اسلام انجام مي‌شود، گرفت. امام، هر ادعاي اسلامي که با مباني اسلام نخواند را اسلام آمريکايي دانستند و اين ملاک و معيار، آمريکا را تا ابد، خلع يد کرد.