kayhan.ir

کد خبر: ۱۲۰۵۵۹
تاریخ انتشار : ۱۸ آذر ۱۳۹۶ - ۱۸:۴۲
سروده‌ای از استاد حبیب‌الله چایچیان(حسان)

باز اين چه نواست، وز کجا مي‌آيد ...



باز اين چه نواست، وز کجا مي‌آيد
کاين نغمه به گوش آشنا مي‌آيد

يارب چه غبار دلنشيني است که باز
بر لوح دل از خاطره ها مي‌آيد؟

اين کيست، که از قِصه پر غُصه او
غم هاي دگر، به انتها مي‌آيد؟

اين کيست، که بر پرده دل چنگ زند
کز شور غمش، دل به نوا مي‌آيد؟

اين کيست، که از شتاب چرخ عمرش
گرد غم و طوفان عزا مي‌آيد؟

اين کيست، که از شعار آزادي او
بر گوش مجاهدان، ندا مي‌آيد؟

اين کيست، که هر کس شنود نامش را
با چشم تر و، نوحه سرا مي‌آيد؟

اين کيست، که هر جا گذرد، همچو بهار
بوي گل سرخ، از فضا مي‌آيد؟

اين کيست، که حج خويش، ناکرده تمام
لبيک به لب، به نينوا مي‌آيد؟

خون در دل عاشقان حق، مي‌جوشد
يک لاله عذار حق نما مي‌آيد

از شهر نبي، مسافري سرگردان
با قافله‌اش، به کربلا مي‌آيد

اين عاشق سرگشته، حسين است، حسين
کاينجا به مشيت خدا مي‌آيد

اين ذبح عظيم است، که از بيت خدا
با جمله عزيزان به منا مي‌آيد

اکبر به شتاب، از پي ثارالله
با قلب حسين، پا‌به‌پا مي‌آيد

قاسم که درين سفر بجاي حسن است
آيد به نظر که مجتبي مي‌آيد

عباس به پاس محمل خواهر خويش
چون سايه زينب، ز قفا مي‌آيد

گر جنگ و ستيز است، خدايا، در پيش
پس دختر زهرا به کجا مي‌آيد؟

کس نيست «حسانا» که بپرسد ز رباب:
با اصغر شش ماهه، چرا مي‌آيد؟