مدافعان حرم؛ پاسداران حریم
محمدباقر عباسی
اسارت و شهادت عاشورایی شیرجوان بیشۀ ایران اسلامی «پاسدار شهید محسن حججی» باردیگر قصۀ آسمانی «مدافعان حرم» را میان ما خاکیان عُزلت گزیده به فریادی بلند، طنینانداز کرد. در هیاهویاشکها و رشکها، تحیرها و تحسینها و... اما زمزمههایی هم به گوش میرسید که بهراستی سرحدات ما کجاست؟ و جوانان وطن از کدامین جغرافیا و کرانۀ کرامت ملّی دفاع میکنند؟ ایران ما سرزمینی اساطیری است که کهنه کتاب حیات تاریخی، آن سرشار از اسطورههای الهامبخش است. ایران هیچگاه تنها یک گسترۀ جغرافیایی با سرحدات معمول نبوده است.که اگر اینگونه بود، لابهلای کشورگشاییهای فاتحانه و اِشغالگریهای جابرانه به افسانهای فراموششده بَدل میگردید. ایران همیشه قلب تپندۀ ژئوپلیتیک گیتی بوده و تقدیر تاریخی جغرافیای آن باعث شده تا هزار زخم ناسور بر جان شیرینش داشته باشد. پس از تلاقی رود خروشان ایران با بحر عظیم و عزیز معرفتی اسلام به جریان جاری و نامیرایی مبدل گردید. جاودانگی ایران ما همواره ازآنجهت بوده که بیش از آنکه یک جغرافیا با سرحدات محدود باشد یک «منظومۀ معرفتی» بوده است.
جمهوری اسلامی ایران هرگز یک دولت - ملت در قوارۀ مضیق و کلاسیک نبوده و اصولاً چنین باوری را هم برنتافته است. که اگر سِنخ و سیاق حاکمیتی و حکومتداری از جنس پذیرش و تمکین از قواعد آمرانه و ظاهراً معمول میبود، اکنون از سوی صاحبان سلطه و استکبار و آمریت در نظام بینالملل «دولت یاغی» قلمداد نمیشد. دولت یاغی که دولتهای طاغی تاب گفتمان سازی و الهام بخشی او را ندارند. دولتی که واقعیتها را میداند ولی ازآنجاییکه الزاماً برای آنها حقانیت قائل نیست از تمکین آنها سرباز میزند. فیالمثل اینیک واقعیت است که ایالاتمتحده و دیگر بازیگران بزرگ، ساحت اقتصادی و قابلیتهای فنّاورانه بسیار نیرومندتری دارند. اقتصاد آمریکا بزرگترین شاکلۀ اقتصاد جهانی را به خود اختصاص داده و نیرومندترین ارتش جهان را در حوزههای جوی، بری و بحری دارد و با دهههای متمادی الیناسیون یا همان ازخودبیگانگی فرهنگی جوامع هدف، داعیهدار فرهنگ پیشرو بشری است و...
اما آیا این واقعیتها برای آمریکا تولید حقانیت در قول و فعل خواهد کرد؟ قرنهاست که نگاه بُزدلانه و منفعلانه از سر خوف و رجا به واقعیات توسط برخی، آستانبوسی و چاکری درگاه ظالمان را در پی داشته است. اینیک واقعیت است که این بردگان تن داده به بردگی هستند که اربابان جابر و خدایگان مطلقالعنان را میآفرینند و سرمایه جاویدان ما در این گردنفرازی جوانان سلحشوری مانند محسن حججی است که سیراب سرچشمه فیاض عاشورا هستند و هیچگاه مسحور سراب مستکبران نبودهاند. منطق هزینه – فایده برآمده از واقعیات حُکم میکند به تمکین از کدخدایی که دهکدۀ جهانی را مسخر خویش ساخته است. ولی مردمان و رهبران ایران اسلامی بنا ندارند زوزۀ کرکننده بُمبهای فروآمده بر صنعا، تعز، بنت الجُبیل و مارون الرأس و ضجۀ زجرآور مادران و کودکان بینوا را نشنوند و تمایلی برای تجاهل نسبت به ظلمها، جفاکاریها، نابرابریها، تباهیهای اخلاقی و خشونت فروشی و... ندارند. که ظاهراً واقعیتهای ساری و جاری نظام بینالملل است ولی ابداً نسبتی با حقانیت و البته ارتباطی با عدالت ندارند.
ما قریب به چهل سال است که واقعیات را میبینیم ولی بنا داشته و داریم که این امور را با حق و عدل بسنجند و این همان منطق حق و عدل است. آخر کدامین عقلانیت محاسبهگری حُکم میکند که مجتهدی که در منطق مادیگرانه حائز کمترین برخورداری مادی بود چه شانسی برای بر هم زدن بنیاد یکی از نیرومندترین رژیمهای سیاسی عصر خود را داراست؟ ولی فریاد رسا و الهی او نفخ صوری بود که میلیونها جان عاشق را در باوری عاشقانه به خیابانها کشانید و طومار حیات یک امپراتوری فاسدِ چند هزارساله را درهم پیچید. حیرت و خشم درهمتنیده کدخدایان فارغ از خدا را پایانی نبود.از شرار خشمشان جنگی درگرفت که هزار دیو و دد بر سامان اهورایی ما خروشیدند ولی همان دمِ مسیحایی پیر خمین بود که کرور، کرور سیاوش عطشناک عاشورا را یک شبه رعنا کرد و رستم زمانه کرد تا خط سرخ حسینی به سرخط خونرنگ هزار عباس و اکبر عاشق و لبیکگو جاویدان بماند.
جنگ صلیبی شوالیههای متکبر و مستکبر پس از ۸ سال نه فقط مطامع آنان را تأمین نکرد بلکه این دفاع مقدس شیران شجاع ایرانزمین بود که بر جریدۀ عالم دوام ما را حک کرد. قصۀ پُر غصۀ حیلتسازیهای این سامریهای زمانه پایانی نداشت و هر دم شعبدهای از آستین آنان به در میآمد اما زمانی که ناخدای سفینۀ شما در این بحر متلاطم پیر خمین و خلف خداجوی او باشند از طوفان چه باک؟ ما با پایان جنگ تثبیت و تحکیم مرزهای جغرافیایی خویش را به جهانگیرترین فریاد به گوش جهانیان رسانیدیم. از فردای خاتمۀ ظاهری دفاع مقدس و جنگسخت، استراتژی استحالۀ فرهنگی و تحلیل بردن بنیادهای ایدئولوژیک و تئوریک این سامان حقانیتجو وگریزان از واقعیات مجعول در دستور کار صاحبان زر، زور و تزویر قرار گرفت.
همزمان با این، جرس بیدارباش فرمانده بصیر ما نیز به صدا درآمد که شکل جبهه، خاکریزها، ابزارهای آن تغییریافته ولی غایتمندی شوم آن در به تمکین واداشتن امالقری و استحالۀ ارکان معرفتی آن از دستور کار خارج نشده است. تفاخر و زیبایی – شورانگیز این نهیب رهبر فرزانه انقلاب اسلامی زمانی بیشتر جلبتوجه میکند که بدانیم هشدارهای حکیمانۀ رهبری مقارن زمانی است که «جوزف نای» و دیگر ایدهپردازان قدرت هوشمند و جنگ نرم هنوز به تمامی و جمعبندی نظری نرسیده، که چشمان بیدار امام حاضر ما ابرهای تیرۀ حادثه را رصد کردند. بگذریم از دولتهای بیعملی، که هرگز آنگونه که باید و شاید بهاندازۀ حساسیت رهبری و حتی بهقدر وسع خود در این وادی نکوشیدند. و همین بود که باز ایشان با آزردگی مردم، جوانان و فرهیختگان را مخاطب قرارداده و شخصاً به تبیین مفهومیِ جنگ نرم و تقسیمکار ملّی در مواجهه با آن پرداخت. و طبق معمول گره امید خود را بر دلهای عاشق جوانان وطن گره زد و آنان را افسران جوان جنگ نرم خواند. جنگ نرم هم به فرجام نامبارک مطمح نظر نظام سلطه نائل نشد، اگرچه زخمهای ناسور بسیاری برجان و جهانمان نهاد.
آخرین پردۀ نمایش کدخدایان تبهکار،آزاد کردن هیولای آدمیخوار و عافیت سوز «تکفیر گران سلفی» از چراغ جادوی فتنه بود. این کمان کشیدنهای پیاپی و عداوتهای تمام ناشدنی، ازآنجایی بود که مرزهای ما را ایدئولوژی ما و جانهای شیفتهای که دل درگرو آن داشتند تعیین کرده و میکنند. عَلم مرزهای ما در ضاحیه و عرسال، صعده و صنعا، حلب و لاذقیه و در عراق عرب و ... بر دوش شجاعانی است که از تاریکی دنیای بدون خدای غرب،گریزانند. اندیشه مطرود و منفور سلفی با جادو و تدلیس ابلیسهای زمانه قامت راست کرد و با توحش و شمشیرهای آخته به سرحدات معرفتی ما در جهان اسلام و مخصوصاً ژئوپلیتیک شیعه تاختند. دعوای آخرالزمانی کارگزاران شیاطین با مسلمین و دلدادگان اسلام ناب بالا گرفت. آتش خشم عصیان این جماعت که مصداق « ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم » هستند کران تا کران باغ باورها و حتی جغرافیایی ما را سوخت. اما بیشۀ شیر پرور ایران اسلامی با وجود زوزۀ کفتارها و پرواز کرکسها، با تردید و هراس بیگانه است. اینجا منزلگاه منتظران عاشق و سلحشورانی است که از چشمهسار عاشورا ارتزاق میکنند.
آزادسازی پی در پی شهرهای عراق و سوریه یکی پس از دیگری، طلیعههای نبرد آخرالزمانی و ناگزیر را هویدا کرد. موجودیت جمهوری اسلامی ایران و کیان دیرینۀ آن به مجاهدت مجاهدان جوانی گرهخورده است که از تبار آب، آیینه و آسمانند و با تمام افقهای مشرقی نسبت ناگسستنی دارند. «مدافعان حرم» نهفقط صیانتگران سرحدات جغرافیایی که دُردانههای نامیرای تبار سلحشوری هستند که عباسوار از علقمهها درمیگذرند، سر و دست نثار دوست میکنند و به بانگ بلند، «کلنا عباسک یا زینب (سلامالله علیها)» میگویند. این واقعیتی است که در این بزنگاه تاریخی، نبض منافع ملّی و باورهای ایدئولوژیک ایران اسلامی در شامات و بینالنهرین میزند. و جوانمردان این دیار را هراسی از شعبدههای صهیون، کید آمریکا و زوزههای کفتارهای تکفیری نبوده و نیست. حججی جوان با سیمای آسمانی و آرام و رگهای بریدۀ گردنش جلوهای بود از فوران جانهای عاشق و شجاع که سر تمکین ندارند ولو آنکه سرشان را تقدیم آستان دوست کنند. و حال اسماعیل به قربانگاه رفته ما سر داده و سرفراز به ایران اسلامی بازگشته میگوییم:
رواق منظر چشم من آشیانه تُوست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه تُوست