اخبار ویژه
 
نتایج شاهکار بسیج لندن: برکناری وزیر و تعطیلی یک شبکه
 
«بسیج لندن»، همچنان به شکل مؤثر دارد کار خود را می‌کند. راه‌اندازی چند راهپیمایی ضد صهیونیستی با جمعیت‌های 300 تا 500 هزار نفر، ضربه‌ای عمیق به تشکیلات اطلاعاتی- امنیتی و رسانه‌ای انگلیس زده است.
«سوئلا بریورمن»، وزیر کشور انگلیس دیروز در حالی به خاطر تجمعات مذکور و حواشی آن برکنار شد، که توضیح روشنی در این باره داده نشده است. ادعا شده او برکنار شد، چون «اظهارات تندی علیه تظاهرات ضد اسرائیلی داشت و خواستار لغو این تحرکات شده بود». یا این که او گفته بوده «پلیس با این افراد مماشات می‌‌کند و این تجمعات، راهپیمایی‌های نفرت‌پراکن از سوی اوباش است».
این توجیهات، پوشش ماجراست. به نظر می‌رسد ماجرا عمیق‌تر از این حرف‌هاست؛ این که انگلیس نه فقط در برابر تظاهرات بی‌سابقه ضدصهیونیستی غافلگیر شده، بلکه غافلگیری مهم‌تر، در قبال شبکه توانمندی است که توانسته، چنین تظاهرات گسترده‌ای را سازمان دهد و در آینده هم می‌تواند بر پا‌کننده اعتراضات مشابه باشد.
هر چند برخی مقامات انگلیسی سعی کردند با نسبت دادن سازمان‌دهندگان راهپیمایی به ایران، اذهان را از واقعیت ماجرا منحرف کنند، اما بهتر از هر کس می‌دانند که هیچ ردّی از ایران -جز نفوذ عمیق معنوی و فرهنگی، به عنوان حامی واقعی ملت مظلوم فلسطین- وجود ندارد.
شگرد انگلیسی‌ها درباره انتساب تظاهرات لندن به ایران و کاستن از بار روانی ماجرا، شبیه همان شگردی است که صهیونیست‌ها در نسبت دادن حمله رعدآسای 7 اکتبر حماس به ایران در پیش گرفتند تا بگویند که از ایران قوی ضربه خورده‌اند و نه فقط گروه مبارز حماس در منطقه محاصره شده غزه.
کار دومی که بسیج چند صد هزار نفری لندن(!) با راهپیمایی‌های اخیر انجام داده، ایجاد تراز‌های ارزیابی تازه در زمینه قدرت بسیج‌گری سیاسی و رسانه‌ای است و طبیعتا رسانه‌های فارسی زبان ضدایرانی مانند BBC، VOA، اینترنشنال، و منوتو را زیر سؤال جدی می‌برد.
سؤال مهم و چالش‌برانگیزی که پدید آمده، این است: اگر تراز کفایت و کارآمدی، بر پا کردن تظاهرات‌های 500 هزار نفری با کمترین امکانات سیاسی و رسانه‌ای است، پس گروه‌های ضدایرانی مستقر در انگلیس و شبکه‌های ماهواره‌ای که در لندن با صد‌ها میلیون دلار هزینه میزبانی شوند، در طول این همه سال چه غلطی می‌کرده‌اند و چرا نتوانستند یک تجمع چند هزار نفری در تهران یا حتی لندن، علیه جمهوری اسلامی راه بیندازند.
شبکه بهایی «منوتو» اولین قربانی این چالش سخت بود که خبر تعطیلی قریب‌الوقوع آن اعلام شد و احتمالا به زودی، نوبت اینترنشنال، BBC، VOA و رادیو فردا و... هم خواهد شد.
در عین حال قربانی کردن شبکه مزدورانی مثل منوتو و اینترنشنال، کارفرمایان آنها در MI6 و MI5 انگلیس، و شاباک و موساد در تل‌آویو را از زیر علامت سؤال بزرگ خارج نمی‌کند: این که چرا از تحولات غافلگیر‌کننده در بستر اطلاعاتی و امنیتی جا می‌مانند و بموقع، پیش‌بینی نمی‌کنند و هشدار نمی‌د‌هند؟!
این روزها جا دارد سفر دو ماه قبل وزیر اطلاعات اسرائیل به لندن را به یاد بیاوریم که با جمع کردن برخی از همین مزدوران رسانه‌ای، چه شلتاق‌هایی می‌کرد و چه آرزوهایی برای آشوب در ایران (اواخر شهریور) می‌پروراند، اما حالا هفته‌هاست در تاریکخانه اسرائیل، گم و گور شده است.
 
 
زیر ساخت اینترنتی اسرائیل آماج حملات سایبری پیاپی است
 
«اداره ملی سایبری اسرائیل» با انتشار اطلاعیه‌ای نسبت به وجود یک بدافزار ایرانی در زیرساخت اینترنتی اسرائیل هشدار داد.
در متن این اطلاعیه، به کشف بدافزاری از نوع «وایپر» متعلق به یک گروه مهاجم ایرانی اشاره شده است. وایپر (Wiper) نوعی از بدافزار است که به حذف داده‌های موجود در سیستم قربانی می‌پردازد.
به گزارش وبسایت شبکه صهیونیستی «اینترنشنال»، اداره سایبری اسرائیل شناسه‌های فنی این بدافزار را منتشر کرده و گفته که انتشار این شناسه‌ها ممکن است در شناسایی یا جلوگیری از نفوذ گروه هکری به زیرساخت‌های اسرائیل کمک کند. این چندمین حمله شناسایی شده از سوی جمهوری اسلامی علیه مواضع اسرائیل در یک ماه اخیر است. هکرها در هفته‌های گذشته بارها تلاش کرده‌اند تا با شیوه‌های مختلف سازمان‌ها و شرکت‌های اسرائیلی را مورد نفوذ خود قرار دهند. در روزهای گذشته شرکت‌های امنیت سایبری مختلف گزارش‌های فنی متعددی درباره حملات یاد شده منتشر کرده‌اند. در یکی از این نمونه‌ها، شرکت «کراود استرایک» از حمله سایبری گروه هکری «بچه گربه‌های دلربا» به سازمان‌های اسرائیلی فعال در بخش‌های فناوری، ترابری و حمل‌ونقل خبر داد. کمی پیشتر از آن شرکت امنیت سایبری «دیپ اینستینکت» از حمله گروه «مادی واتر» به دو نهاد اسرائیل خبر داده بود.
دوشنبه هفته پیش نیز گزارشی درباره حمله هکری به سازمان‌های آموزشی و فناوری اسرائیل منتشر شده بود. در این حمله نیز هکرها از بدافزار وایپر برای حذف اطلاعات رایانه‌های تحت نفوذ استفاده کرده بودند.
اینترنشنال در پایان نوشت: برخی کارشناسان باور دارند درگیری فعلی اسرائیل در جنگ حماس ممکن است اوضاع امنیت سایبری تل‌آویو را شکننده کند.
 
 
شکست در غزه برای اسرائیل فاجعه و برای آمریکا بسیار فاجعه‌بار است
 
اندیشکده آمریکایی طرفدار رژیم صهیونیستی هشدار داد که ممکن است سرانجام جنگ غزه، شکستی تعیین‌کننده برای اسرائیل باشد.
موسسه (مطالعات استراتژیک و بین‌المللی (CSIS)) در تحلیلی خاطر نشان کرد: احتمال پیروزی و برتری ارتش اسرائیل بر حماس آن‌قدر زیاد است که هر نتیجه‌ای جز آن غیرممکن است. اما کاملا ممکن است که جنگ غزه، اولین جنگ در تاریخ اسرائیل باشد که ارتش در آن جنگیده و شکست می‌خورد. این شکست برای اسرائیل فاجعه بار و برای ایالات متحده، بسیار زیانبار خواهد بود. دقیقا به همین دلیل است که نباید نادیده گرفته شود.
ارتش ایالات متحده به درگیری‌ها در لبنان، سومالی و‌ هائیتی بدون پیروزی آشکار پایان داد، اما آن‌ها در مقیاس کوچک بودند. جنگ‌های پس از ۱۱ سپتامبر در عراق، افغانستان و منطقه مرزی سوریه و عراق، علی‌رغم تلاش‌های جدی و با صرف منابع قابل توجه به نتیجه مطلوب نرسیدند و سال‌ها جنگ، میلیارد‌ها دلار هزینه و هزاران نفر تلفات نیرو‌های نظامی، نتوانست پیروزی را برای آمریکا تضمین کند.
درسی که از تجارب ایالات متحده می‌توان آموخت این است که حتی طرف‌های ضعیف نیز می‌توانند با استراتژی درست، طرف‌های قدرتمند را شکست دهند. مفهوم پیروزی نظامی از نظر حماس، کسب نتایج سیاسی بلندمدت است. حماس پیروزی را نه در یک یا پنج سال، بلکه در درگیری با چندین دهه مبارزه می‌بیند که همبستگی فلسطینی‌ها را افزایش داده و سبب انزوای بیشتر اسرائیل شود. در این سناریو، حماس جمعیت غزه را به واسطه خشمشان از اقدامات اسرائیل، به دور خود جمع می‌کند. ادامه جنگ به فروپاشی حکومت خودگردان فلسطین کمک می‌کند چرا که فلسطینی‌ها را بیش از پیش به این نتیجه می‌رساند که حکومت خودگردان، ابزاری برای حفظ اقتدار نظامی اسرائیل است. در همین حال، کشور‌های عربی به شدت از عادی‌سازی روابط با اسرائیل فاصله می‌گیرند، جنوب جهانی به شدت با آرمان فلسطین همسو می‌شود، اروپا به واسطه زیاده‌روی ارتش اسرائیل از موضعش عقب‌نشینی می‌کند، و شکل‌گیری بحث و اختلاف بر سر اسرائیل در آمریکا، حمایت دو حزبی که اسرائیل از اوایل دهه ۱۹۷۰ از آن برخوردار بوده را از بین می‌برد. زمزمه‌های جنگ منطقه‌ای، بحث‌های جهانی را در مورد هزینه اتحاد با اسرائیل برانگیخته است. هدف، جدا کردن اسرائیل از شرکای بین‌المللی‌اش و منزوی کردن آن است.
حماس برای اجرای این استراتژی نیازی ندارد قوی باشد، فقط باید ثابت قدم باشد. حماس برای شکست اسرائیل به جای اینکه دنبال افزایش قدرت خود باشد، به دنبال استفاده از قدرت بسیار بیشتر اسرائیل علیه اسرائیل است. اقدامات اسرائیل، باعث پیشبرد اهداف حماس می‌شود. موفقیت‌های این گروه در ۷ اکتبر، الهام‌بخش نسل‌های آینده فلسطینی‌ها خواهد بود. 
اسرائیل مدعی است که می‌تواند به سرعت و به اندازه کافی جنگجویان حماس را بکشد تا پیروز شود، و بعد از آن جزئیات را مشخص خواهد کرد. در مقابل، هدف حماس، به بن بست کشاندن جنگ است. اسرائیل برای اطمینان از شکست حماس چه باید بکند؟
دو موضوع مرتبط و حایز اهمیت وجود دارد و هیچ کدام نظامی نیستند. اولین مورد، جلب حمایت جهانی است، که ظاهرا اسرائیل، آن را به حماس باخته است. این موضوع به ویژه در ارتباط با کشور‌های اطراف که اکثرشان همانند اسرائیل با حماس ضدیت دارند، اهمیت ویژه دارد مسئله مهم دوم این است که اسرائیل باید حماس را از جمعیت اطرافش جدا کند و اطمینان حاصل کند که همبستگی‌هایی که در پی این جنگ بین فلسطینی‌ها شکل می‌گیرد، حول یک جایگزین قوی برای حماس باشد. یک جنبش قدرتمند فلسطینی و جنبشی که گه گاه قادر به ایستادگی در برابر اسرائیل باشد و نه اینکه صرفاً در برابر آن تسلیم شود، برای اسرائیل بسیار بهتر خواهد بود. تشکیلات خودگردان فلسطین در زمان محمود عباس در این زمینه شکست خورده و در نتیجه محبوبیت وی به شدت کاهش یافته است. 
وزیر خارجه آمریکا، بیشتر هفته را در خاورمیانه صرف پیشبرد این ایده‌ها و ایده‌های دیگر کرد، اما به نظر می‌رسد که موفقیت چندانی نداشته است. ظاهرا اسرائیل بسیار در حالت جنگی است. اگر بیانیه‌ها و اظهارات علنی مقامات اسرائیل را در نظر بگیریم، به نظر می‌رسد آن‌ها به اندازه کافی فکر نکرده‌اند که پیروز شدن چگونه خواهد بود، و بلینکن نیز نتوانسته نظرشان را تغییر دهد. اسرائیل تحمل شکست در جنگ را ندارد، اما در تلاش برای پیروزی، می‌تواند متحمل شکست شود.
 
 
وقتی با متهمان فساد زدوبند می‌کردید دنبال ایران برای ایرانیان بودید؟!
 
روزنامه اعتماد می‌گوید: ایران برای ایران است، نه حزب‌اللهی‌ها.
این روزنامه در یادداشتی نوشت: «مملکت مال کیست؟ این پرسشی کلیدی بود که گرچه عموم مردم پاسخی برای آن داشتند ولی یک از خانم‌های فعال سیاسی طرفدار وضع موجود با صراحت تمام پاسخ آن را داد که بله؛ مال حزب‌اللهی‌ها است. همین پاسخ صریح کافی بود که همه را دچار تعجب کند. آن هم تعجب از چیزی که قبلا با پوست و گوشت و استخوان خود آن را درک می‌کردند، فقط کسی جرأت ابراز آن را نداشت و حالا یک نفر پیدا شد که یا از روی صراحت یا از روی زیاده‌خواهی یا بی‌توجهی، حقیقتی را که پیش‌تر همه می‌دانستند، اعلام کند و جالب اینکه پس از اعلام این واقعیت روشن، طرفداران وضع موجود متوجه عمق قبح و زشتی این گزاره شدند و از در مخالفت با آن درآمدند.
یک‌بار پاسخ صریحی را حزب مشارکت داد و با شعار، ایران برای ایرانیان نظر خود را روشن کرد. جالب اینکه در آن زمان، تندروهای امروز بلافاصله با این شعار مخالفت کردند. در هر حال به لحاظ اثباتی (اینکه حقیقت چه باید باشد) پاسخ روشن است. ایران به عنوان یک جغرافیای شناخته‌شده ملک مشاع مردم ایران است. ولی به لحاظ ثبوتی (آنچه در عمل و واقعیت وجود دارد) ایران مال عده بسیار معدودی است که موردنظر آن خانم بود و نام رمز حزب‌اللهی هم برای خود برگزیده‌اند.
اتفاقا مال حزب‌اللهی‌ها نیست. حزب‌اللهی واقعی کسانی بودند و هستند که خود را برای ایران می‌دانستند و نه برعکس. ادعای مالکیت بر کشور نداشتند، بلکه برعکس ایران را مالک خویش می‌دانستند و لذا خود را فدای استقلال و آزادی و تمامیت ارضی آن می‌کردند. حزب‌اللهی کسی نیست که بی‌هیچ آورده‌ای دنبال میراث‌خواری و رانت‌خواری باشد. حزب‌اللهی واقعی از حقوق هموطنش در همه حوزه‌ها دفاع می‌کند و حزب‌اللهی بدلی همه را برای خود می‌خواهد و زشت‌ترین کار نیز غصب همین عنوان است.
این ذهنیت فاسد که ایران را ملک عده‌ای محدود بداند، همیشه بوده و هست و خواهد بود. ریشه این رویکرد نیز در تمایزگذاری حقوقی و امتیازی براساس ویژگی‌های غیرحرفه‌ای است. آغاز آن به ابتدای انقلاب برمی‌گردد ولی فرآیند حذف استصوابی و دستچین کردن افراد برای پست‌های حکومتی نقطه تشدید و بحرانی این جریان است. چندی پیش نوشتم که فرآیند خالص‌سازی الزامات خود را دارد و جزو فرآیندهای تشدیدکننده است.»
درباره این یادداشت روزنامه اعتماد چند نکته را باید یادآور شد. نخست اینکه گوینده آن سخن، نه یک مدیر حتی رده‌پایین است، نه نماینده مجلس و قاضی محکمه است، و نه عضو یکی از احزاب سیاسی نقش‌آفرین در معادلات سیاسی که بشود اظهارنظر او را به عنوان نظم و نظام سیاسی حاکم جا زد. با این همه عجیب است که گردانندگان نشریات زنجیره‌ای از خلاف‌گویی‌های بزرگ عناصر ارشد طیف متبوع خود در گذشته و حال با اغماض تمام می‌گریزند اما روی اظهارنظر یک شهروند عادی تمرکز می‌کنند و چندده هزار برابر واقعیت بیرونی، ضریب می‌دهند و به بهانه آن فضاسازی می‌کنند.
ثانیا از روزنامه مذکور و نویسنده آن باید پرسید در کدام مقطع (دوره‌های موسوم به سازندگی، اصلاحات و اعتدال) کمترین اعتقادی به شعار ایران برای ایرانیان داشتید که در تقسیم منابع قدرت و ثروت میان خودتان کاملا قبیله‌ای عمل کردید، دیگران را (از مرکز تا استان‌ها و کوره‌دهات) تاراندید، امتیازات اقتصادی و رانت‌های نامشروع به‌هم زدید که خروجی آن، امثال شهرام جزایری و دیگر متولیان فساد در زمینه واگذاری کارخانه‌ها و پتروشیمی و ارز و طلا و... بودند و عایدی‌اش برای مردم، کوچ‌شدن سفره‌ها و رنج معیشت؟ حضرات وقتی با دست‌اندرکاران فساد زدوبند می‌کردند، همّ‌وغمّ ایران برای ایرانیان را داشتند؟ تکلیف دزدان و مفسدان و وطن‌فروشان و خیانت‌کنندگان به ملت در ذیل شعار ایران برای ایرانیان چیست؟ همان روشی که برخی از مدعیان اعتدال و اصلاحات، در تیمار کردن و فربه ساختن امثال شهرام جزایری و‌ هاشمی و فریدون و دانیال‌زاده و داماد فلان وزیر و دختر بهمان وزیر و متهمان پرونده‌هایی مثل صندوق فرهنگیان و نیشکر هفت‌تپه و پالایشگاه کرمانشاه و کشت و صنعت مغان و رشت الکتریک و استات اویل و کرسنت و... در پیش گرفتند؟! انبوه فساد‌هایی که به ویژه در دولت سابق اتفاق افتاد، در پوشش ادعای ایران برای ایرانیان بود.
ثالثا ملت ما می‌دانند که اسوه‌های جریان حزب‌اللهی در کشور، از شهید رجایی و باهنر گرفته تا شهید سلیمانی و دیگران، کوچک‌ترین بهره‌ای از امتیازات متعارف اقتصادی و سیاسی نداشته‌اند؛ در حالی که بیشترین هزینه‌ها را از جان و آبرو گذاشته‌اند. اما در طیف سیاست باز مقابل جریان انقلابی وحزب‌اللهی، حتی یک نفر هم پیدا نمی‌کنید که به‌خاطر کشور و ملت و اسلام، یک‌صدم آن هزینه‌ها را پرداخت کرده باشد.