kayhan.ir

کد خبر: ۹۹۸۵۳
تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۷:۴۲

حد و مرز خوف و رجاء


آیت‌الله مجتبی تهرانی
در مطلب حاضر منشأ پیدایش خوف و رجا که مبتنی بر دو دیدگاه است و حدود الهی خوف و رجا و ضرورت حفظ اعتدال در آن دو مورد بررسی قرار گرفته است.این مطلب از ماهنامه پاسدار اسلام شماره ۴۱۴-۴۱۳ انتخاب شده است.
***
منشأ پیدایش خوف و رجاء
اهل معرفت ادب الهی را براساس سه حالت درونی تعریف می‌کنند: خوف، رجا و سرور. شخص مؤمن وقتی در حال سیر معنوی است، نه می‌گذارد صفت «خوف» در او به سر حد «یأس» برسد، نه اجازه می‌دهد «امید و رجاء» در او به مرز «أمن» برسد و نه «سرور و شادی‌اش» به «جرئت» تبدیل شود. این اولین درجه ادب الهی است.
خوف مؤمن به یأس، رجای او به ایمنی و سرورش به جرئت تبدیل نمی‌شود، زیرا انسان اهل معنا و اهل یقین به مبدأ و معاد، هنگامی که در مسیر معنویت قرار می‌گیرد و به حقایق عالم، معرفت پیدا می‌کند، همیشه حد اعتدال را رعایت می‌کند و از حدود الهی تجاوز نمی‌کند؛ نه اهل افراط است و نه گرفتار تفریط؛ لذا از دیدگاه خود درباره «خود و خدا» همواره مراقبت می‌کند تا به اشتباه و خطا نیفتد.
دیدگاه اول: توجه به نقص مطلق جمیع ممکنات
انسان در مرحله اول باید به این امر اعتراف کند که نه تنها او، بلکه جمیع ممکنات، ناقص و محتاج هستند. به تعبیر دیگر هیچ شیئی از خود شیئیت ندارد و مستقل نیست. فرقی هم نمی‌کند که این دیدگاه علمی و استدلالی باشد یا عینی و تجربی. مهم این است که مؤمن سالک همیشه چنین نگاهی به خود و تمام عالم امکان داشته باشد؛ زیرا انسان با چنین دیدگاهی حتی زمانی که مشغول طاعت و عبادت خدای متعال هم هست، از طاعت و عمل ناقص خود شرمنده است؛ یعنی طاعت و عبادت هم، چیزی جز شرمندگی برایش ارمغانی ندارد. چه‌بسا که نقص انسان به اصل عبادات و طاعات او هم که اظهار محامد خداوند است ضربه بزند.
سالکی که به این مراتب رسیده است، همیشه با خود می‌گوید: «این من آلوده و ناقص هستم که چهره عبادت و طاعت پروردگار را مخدوش می‌کنم.» یعنی هر چند که عبادات، صورت‌های زیبایی دارند، اما وقتی یک موجود ناقص آن را به جا می‌آورد، نقائصش در آن چهره زیبا تأثیر می‌گذارد و آن را مخدوش می‌کند؛ لذا همیشه شرمنده رب است. چهره زیبای طاعات و عباداتی که ممکنات انجام می‌دهند، متعلق به خدا و زشتی‌هایش مربوط به ممکنات است: «ما أصابک من حسنه فمن الله و من أصابک من سیئه فمن نفسک: هر خیری که به تو می‌رسد، از جانب خدا است و هر شری که به تو می‌رسد، از جانب خود توست.» (1) آنچه در اختیار داریم و به کار می‌گیریم، همه از اوست؛ ولی همه نقص‌ها و کاستی‌ها از ماست.
از یک طرف وجود ما سراسر نقص است و از طرف دیگر وقتی خدا هستی و کمالی را به ما عنایت می‌کند، ما با مصرف نابجا، آن را به نقص تبدیل می‌کنیم. این ما هستیم که خرابکاری می‌کنیم. او دستور داده است که چه کنیم و چه نکنیم، ولی ما دستورات او را نادیده می‌گیریم و هر کار زشتی را که می‌خواهیم، انجام می‌دهیم. او به ما گفته که این طور عبادت کنید، ولی ما حتی اگر بخواهیم به امر الهی گوش کنیم، عبادت را بی‌ادبانه انجام می‌دهیم و آن را خراب می‌کنیم.
اگر انسان چنین نظری به خود داشته باشد و تمام قصور و تقصیرها را از جانب خود ببیند، خوف در دلش ایجاد و سراپای وجودش مملو از شرمساری می‌شود. چرا خوف؟ چون انسان می‌بیند که خدا همه چیز را در اختیارش گذاشته، ولی او آن‌طور که ربش خواسته، عمل نکرده و جوابی هم برای این بدبختی‌اش ندارد. منشأ خوف، این نوع نگاه است و تا این نگاه نباشد، خوف در دل انسان پدید نمی‌آید.
دیدگاه دوم: توجه به رحمت بیکران الهی
در دیدگاه دوم انسان باید همیشه به رحمت واسعه و عنایات و الطاف بیکران و نعمت‌های بی‌پایان الهی که بدون سؤال و استحقاق به سوی همه سرازیر می‌شود، نگاه و با دیدن آنها، امید و رجا پیدا کند. آیا خدا این همه نعمت را از روی استحقاق یا به خاطر درخواست ما داده است؟ ما حتی از بسیاری از نعمت‌های خدادادی بی‌خبریم و نمی‌توانیم همه آنها را احصا کنیم.
قرآن کریم می‌فرماید: «و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها(2): نمی‌توانید همه نعمت‌هایی را که خدا به شما داده است، بشمارید!» این الطاف بیکران از فیاضیت مطلق خداوند سرچشمه می‌گیرد و انسان باید همیشه به این فیض دائم نگاه کند. خداوند نعمت‌های بی‌حساب دارد، چون فیضش بی‌نهایت است. این دیدگاه دوم، باعث می‌شود که بنده سالک، به فیض الهی و رحمت و لطف پروردگار امیدوار شود.
پس منشأ خوف و رجا متفاوتند. یکی برخاسته از آگاهی بر احتیاج و نقص خویش و جمیع ممکنات است و دیگری ناشی از الطاف و عنایاتی است که از جانب پروردگار به سوی بندگان محتاجش جاری می‌شود. با این نگاه، اگر همه ثقلین هم عبادت کنند، ذره‌ای از خوف انسان کم نمی‌شود و اگر همه گناه کنند، خللی به رجای او وارد نمی‌شود؛ چون عبادت همه ما سوای‌الله در پیشگاه او اثری جز شرمندگی و شرمساری ندارد و گناه همه بندگان هم بیشتر از رحمت بیکران او نمی‌شود. مومن همیشه باید خود را بین این دو دیدگاه نگاه دارد.
مرزهای الهی خوف و رجاء و انواع آن
در بحث خوف و رجا مرزهایی وجود دارند که باید آنها را حفظ کرد و نسبت به آنها مودب بود. رجاء باید در حدی باشد که خدا تعیین کرده است و نباید اجازه داد حدود الهی نقص شوند. حد رجا تا بدانجاست که برای انسان حالت غرور و ایمنی ایجاد نشود؛ زیرا در این صورت انسان از حال اعتدال خارج و گرفتار آثار سوئی می‌شود.
امیدی که رو به فزونی می‌رود، کاذب است و دیگر به آن رجا گفته نمی‌شود، بلکه غروری است که سر از احساس ایمنی درمی‌آورد. اگر انسان ببیند به وظایف عبودیتش عمل می‌کند و با امید و رجایی که به لطف و رحمت خدا دارد، خللی به انجام تکالیفش وارد نشده، معلوم می‌شود که امیدش صادقانه است و از مرز الهی تجاوز نکرده است. اما اگر کسی نسبت به احکام الهی اهل تهاون (سهل‌انگاری) باشد و به چشم حقارت به آنها نگاه کند، معلوم می‌شود که امیدش کاذب است و از اعتدال خارج شده است؛ لذا اگر کسی آن‌طور که خداوند فرموده تمام واجبات را انجام بدهد و از تمام محرمات اجتناب کند، ولی در درونش به رحمت حق امیدوار باشد، رجایش، رجای صادق است، ولی اگر حدود الهی را رعایت نکند و نعوذ‌بالله، احکام الهی را کوچک بشمارد، رجایش کاذب خواهد بود. کسی که به وظایفش عمل نمی‌کند، بعد هم می‌گوید من به رحمت پروردگار امیدوار هستم، سر از مکاید شیطان و نفس اماره درمی‌آورد. پس ملاک و معیار تشخیص در این مورد، نوع نگاه و نگرش نسبت به اعمال عبادی و تکالیف شرعی است.
در اینجا صفت رجا به صفت «امن» یعنی احساس ایمنی از مکر خدا تبدیل شده است که در بحث ادب الهی، نوعی بی‌ادبی است. مودب کسی است که همراه با عمل به دستورات مولا به فضل و کرمش نیز امیدوار باشد. چنین رفتاری از مصداق حسن ادب به شمار می‌آید، اما کسانی که از حدود الهی تعدی و تجاوز می‌کنند، از گروه ظالمین هستند؛ «و من یتعد حدودالله فاولئک هم الظالمون». (3)
حد الهی خوف
خوف هم نباید آن‌طور باشد که به سرحد یاس برسد؛ یعنی انسان باید از خودش بترسد، اما نباید ترسش به گونه‌ای باشد که از حد بگذرد و به یاس و ناامیدی کشیده شود، زیرا یاس از رحمت خداوند از بدترین حالات انسان است. قرآن کریم هم می‌فرماید: «انه لاییأس من روح‌الله الا القوم الکافرون: (4) همانا جز گروه کافران از روح و رحمت الهی ناامید نمی‌شوند.»
لذا باید گفت که حد الهی خوف این است که انسان از رحمت خدا قطع امید نکند. خوف دو صورت دارد. گاهی اوقات از برخی اولیای خدا که سیرشان در این عالم به نهایت رسیده، زائل می‌شود. کسانی که خوف ندارند، به نهایت کار رسیده‌اند و دیگر خوف برای آنان ضرورتی ندارد. قرآن کریم می‌فرماید: «الا ان اولیاءالله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» (آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه اندوهی.) (5)
ضرورت حفظ اعتدال در خوف و رجاء
پس باید حالت خوف و رجا را همراه با هم داشت و هیچ‌گاه از حال تعادل خارج نشد؛ نه نسبت به خوف و نه نسبت به رجاء.
باید به خود نگاه کرد و خوف داشت و به خدا نگاه کرد و امیدوار بود. نباید این‌طور باشد که همیشه از خدا توقع داشته باشیم و خود را نبینیم و یا فقط گناهان را ببینیم و از رحمت الهی غافل و مایوس شویم. این شیطان است که انسان را از خدا به سوی خود برمی‌گرداند و به دام غرور می‌اندازد. اگر دیدی به وظیفه‌ات عمل نمی‌کنی، بدان که شیطان دارد تو را به سوی خود می‌کشاند. اگر هم دیدی که ناامید شدی، بدان که باز هم در دام شیطان لعین افتاده‌ای؛ چون رحمت و مغفرت خدا از همه گناهان بیشتر است. خدابینی و خودبینی باید با هم باشد تا نقش تأدیبی و سازندگی برای انسان داشته باشد.
امام صادق(ع) در روایتی می‌فرمایند: «کان ابی عن یقول انه لیس من عبد مومن الا فی قلبه نوران...: پدرم می‌فرمود هیچ بنده مومنی نیست مگر اینکه در دل او دو نور وجود دارد»؛«نور خفیه و نور رجاء؛ یکی نور خوف و دیگر نور رجاء:(6) هیچ‌کدام از این دو بر دیگری غلبه ندارد. نه خوف از رجا بیشتر است و نه رجا از خوف. اگر خوف بر رجا غلبه کند نعوذبالله، انسان به یاس و ناامیدی می‌رسد و اگر رجا غالب شود، احساس ایمنی و غرور در او به وجود می‌آید.
امام صادق(ع) در روایت دیگری فرمودند: «لایکون المومن مومنا حتی یکون خائفا راجیا و لایکون خائفا راجیا:‌ هیچ‌گاه مؤمن، مؤمن نمی‌شود مگر آنکه هم اهل خوف باشد و هم اهل رجاء.»
لایکون خائفا راجیا حتی یکون عاملا لما یخاف و یرجو: و هیچ‌گاه اهل خوف و رجا نخواهد بود مگر آنکه به آنچه از آن می‌ترسد و به آن امید دارد، عمل کند.»(7)
لذا اگر شخصی بخواهد بفهمد که خائف و راجی است یا نه، باید ببیند که آیا به وظایف الهی عمل می‌کند یا نه؟ و آیا تلاشی برای به دست آوردن آنچه به آن امید دارد، انجام می‌دهد یا نه؟
ادب الهی اقتضا می‌کند که انسان نسبت به خوف و رجا حالت تعادل را در خود حفظ و حد بین غلو و جفا را مراعات کند. انسان در خوف نه باید افراط کند که سر از یاس دربیاورد و نه تفریط که صفت امن در او ایجاد شود. همچنین باید نه افراط در رجا داشته باشد که سر از امن درمی‌آورد و نه تفریط که یاس در او به وجود می‌آید.
راجی‌ترین و خائف‌ترین بندگان
آیا امید و رجای ما بیشتر است یا معصومین(ع)؟ یعنی آیا ما بهتر از سعه رحمت حق و نعمت‌های الهی خبر داریم یا معصومین؟ مسلم است که در ما از رحمت الهی با درک و فهم  اهل بیت(ع) از رحمت الهی قابل مقایسه نیست؛ چون در بهترین شرایط، درک رحمت واسعه پروردگار برای ما امری «علمی» است و برای آنها امری «عینی». حال آیا با این وضع ما می‌توانیم با تکیه بر اینکه رحمت خدا واسعه است و مغفرت الهی می‌تواند همه گناهان را بیامرزد و... آنچنان به خدا امید و رجا داشته باشیم که نعوذ‌بالله در انجام اعمال و وظایف شرعی‌مان کوتاهی کنیم؟! آیا رجای ما بیشتر است یا رجای زین‌العابدین(ع) که آن طور گریه می‌کرد و از خدای متعال طلب بخشش و نجات از آتش جهنم داشت؟ آیا رجای ما بیشتر است یا رجای علی(ع) که در خداشناسی بی‌نظیر بود؟ رجای ما بیشتر است یا رجای حضرت زهرا(س) آیا ما نباید در حالاتمان تجدیدنظر کنیم و مؤدب شویم؟
خوف و رجا در حالات حضرت زهرا(س)
در روایتی آمده است که وقتی این آیات  نازل شد؛ «و ان جهنم لموعدهم اجمعین لها سبعهًْ ابواب لکل باب منهم جزاء مقسوم» (و قطعا وعده همه آنان دوزخ است؛ دوزخی که برای آن هفت در است و از هر دری بخشی از آنان وارد می‌شوند)(8) حضرت زهرا(س) با صورت روی زمین افتاد، در حالی که این جملات را می‌فرمود:  «الویل ثم الویل من دخل النار؛ وای وای بر کسی که وارد آتش شود! آیا حضرت زهرا(س) معنای رجا را نمی‌دانست که این طور بی‌تابی می‌کرد؟ نعوذبالله! خوفی که داشت  او را وادار به این کارها می‌کرد؛ وگرنه او با امیدی که دارد، در روز قیامت برای شیعیان طلب شفاعت می‌کند و به خدا می‌گوید: «خدایا! کسانی را که جزو شیعیان من هستند در آتش جهنم نسوزان!» ا گر به روایاتی که درباره حضرت زهرا(س) وارد شده مراجعه کنید، هر دو وجه را می‌بینید.
پی‌نوشت‌ها
1- نساء 79.
2- ابراهیم 34.
3- بقره 229.
4- یوسف 87.

5- یونس 62.
6- الکافی، ج 2، ص 67.
7- همان؛ ص 71
8- حجر 44-43.