kayhan.ir

کد خبر: ۹۷۹۵
تاریخ انتشار : ۲۴ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۸:۳۰
یاد داشت‌های یک مستند ساز (قسمت دوم)

منفی سی و پنج!

داوود مرادیان
 اولین پاسگاه ما تا مرز، 40 کیلومتر فاصله داشت. 40 کیلومتر یعنی اشراف اشرار بر منطقه. یعنی ربایش دختران، شرارت، انفجار، نا امنی. نیروی زمینی سپاه روی همین مسئله در سال 90 به منطقه شمالغرب ورود کرد تا شر این بگیر و ببندها را تمام کند. رقیب هم انصافاً دست و پابسته نبود. مثل گروهک ریگی به شدت حمایت اطلاعاتی و لجستیکی می شد و هم بر منطقه تسلط داشت و با اقلیم خو گرفته بود و مزید بر اینها آموزش های نظامی هم دیده بود. از این رو کسی باور نمی‌کرد یگان های ارسالی سپاه بتوانند به سرعت ارتفاع به ارتفاع پاکسازی کنند و جلو بروند و نهایتاً پرچم جمهوری اسلامی را درست در صفر مرزی و برفراز قلل چهار هزار متری به اهتزاز درآورند. البته این طور شد اما قاعدتاً با اولین برف پائیزی بر این ارتفاعات دوباره باید نیروها را به همان قرارگاه‌های شهری بازگرداند و با آب شدن برف ها دوباره اشرار بر منطقه حاکم می‌شدند. امکان زدن پاسگاه هم بدون جاده ارتباطی غیر ممکن می‌نمود. جاده هم که شش ماهه نمی‌شود کشید، پیش بینی اشرار این بود که وزارت راه در بهترین حالت و بهترین بودجه 10سال زمان می‌خواهد و از این بابت خیالشان راحت بود. هم از زمان، هم از تحریم! اینها فقط شعف ضد انقلاب نبود. دغدغه و سوال‌های من فیلمساز هم بود که از روزهای نخست درگیری در منطقه حضور داشتم که یکی از مستندهای تولید شده آن روزها بانام "گروهک" روی اینترنت نیز قابل دریافت است. آن روزها می دیدم که ماه های اول فتح قلل سنگرها و کانکس هایی برپاست و با خودم می‌گفتم خیلی  بعید است بتوانند زیر بارش برف دوام بیاورند.
با این اوصاف مهندسی نیروی زمینی با گسیل همه امکانات به منطقه، در کمتر از یکسال، روی تمام قلل مرزی احداثاتی انجام داد که با طراحی پیچیده خود اولاً غیر قابل تسخیر باشد و ثانیاً بتواند در سرمای زیر 60 درجه نیز مقاومت نماید. علاوه بر اینها باید دیدگاه های موثری نیز بر منطقه داشته باشد تا هرگونه تردد احتمالی را زیر نظر بگیرد. اما همه اینها بدون جاده غیر ممکن است.وضعیت جاده کشی در منطقه شمال‌غرب بسیار مشکل است. غالب ارتفاعات منطقه مانند "بورالان" از سنگ های آذرین به یادگار مانده از آتشفشان ها تشکیل شده اند که احداث جاده در آن کار آسانی نیست. خصوصاً که نیروی زمینی سپاه هم در شمال‌غرب درگیر امنیت مرزهاست و هم در جنوب شرق و من در حالی با دوربین و تامین حداقلی به سمت تپه ها و کوه ها و اقلیم عجیب جنوب شرق پیش می روم که هنوز ذهن و چشمم درگیر آن‌چیزی است که در شمال‌غرب دیده ام.
به هر تقدیر بیش از 400 کیلومتر جاده احداث و حصن های امنی بر روی قلل مرتفع ساخته شد. اما وقتی امکان تردد در جاده ها برای چند ماه وجود نداشته باشد و تنها راه ارتباط با پاسداران مستقر روی قلل از طریق بالگرد ممکن باشد که آن هم به علت وضعیت آب و هوا گاهی تا یک ماه ممکن نمی شود، چگونه باید به وضعیت سلامت نیروهای مستقر  بر قلل رسیدگی نمود؟
اگر به هر علت یکی از پاسداران دچار شکستگی، آسیب های تروما و حتی آسیب های روانی ناشی از توهم در برف بشود چه کسی می‌تواند او را تیمار نماید؟  بهداری رزمی نیروی زمینی سپاه درون این حصن‌ها اتاق درمان مجهزی تدارک دیده. از دستگاه های بیهوشی تا احیاء و برای قوت قلب رزمندگان در داخل هریک ازاین حصن ها یک پزشک و یک پرستار حضور دائمی دارند.
با یک پزشک و یک پرستار سوار بر هلی کوپتر موسوم به میل(MI17) اگر خوش شانس باشیم به ارتفاعات خواهیم رسید.سرمای هوا به قدری است که در این وضعیت بدون ابر هم باطری دو دوربینم از کار افتاده و فقط دوربین 5D و 7D که آورده ایم کار می کند. آن هم با لنزهای FD که با مانت روی دوربین سوار شده است. 20 دقیقه بعد آن‌هم از کار می‌افتد. هلی کوپتر هم می خواهد بلند شود. هوا به قدری در حال بد شدن است که نمی شود ماند.برمی گردیم.
 الان اگر اشتباه نکنم اواسط جشنواره فیلم فجر است و داوران درحال مذاکره اند تا فیلم "عصبانی نیستم” درمشیان را جایزه باران کنند. همان که اصرار دارد”اینها (هرکس غیر از روشنفکری هوچی‌گر مضمحل )باید بروند” تا اونها بمانند. این را دوست تصویر بردارم دیشب که با گوشی اش به اینترنت وصل بوده از روی نامزدها برایم خواند. حالا که آنتن در این قلل گیر نمی‌آید بشود پیامک زد. بچه های سپاه گوشی‌ها را کنار قندان روی یخچال و در یک نقطه خاص قرار می دهند که تنها محل آنتن گیر اینجاست. اینجا بزرمرگسیر است. خیلی پائین‌تر از جاسوسان که در عکس دیدید. تا حدی می شود با ماشین تردد کرد. از خودم می پرسم وضع هوا آنقدر فاجعه است اگر کسی نیاز به جراحی پیدا کند و امکان پرواز بالگرد نباشد چه باید کرد؟ اما هنوز نپرسیده  پاسخ زودتر از طرح سوال مطرح می‌شود. مهندسی رزمی نیروی زمینی درحال کابل کشی ویژه ای است که ثمره ی آن ارتباط مستقیم دفتر فرماندهی نیروی زمینی سپاه با فشار یک کلید با مرتفع ترین قلل و پاسگاه و پاسداران روی آن است. علاوه بر این ارتباط تصویری که دلگرمی عجیبی هم برای مرزبانها ایجاد کرده، بهداری سیستم "تله مدیسین” خود را در حال نصب کردن است. به این ترتیب که در بدترین شرایط اگر کسی دچار وضعیت اورژانس شود و امکان انتقال به عقبه نداشته باشد. پزشک عمومی و پرستار مستقر در پاسگاه مستقیماً و به‌صورت تصویری با بیمارستان "شهید عارفیان” در شمالغرب متصل شده و همزمان به عنوان بازوان یک جراح، متخصص بیهوشی و... عمل کنند.
اما آنچه جالب است اینکه وقتی هوا بهتر می شود روستاهایی که رابطه شان با شهرها به علت بارش قطع شده شاهد ورود تیم های امداد و درمان هستند و تا برف روب های مهندسی سپاه جاده ها را دوباره باز کنند، پزشکان و پرستاران و تیم‌های امدادی مردم منطقه را تیمار می‌کنند. یادتان هست گفتم تعجب کردم وقتی دیدم پزشکی که تازه از چنین اقلیم سرد و کشنده‌ای پائین آمده و بیش از 20 روز در منطقه بوده هنوز عرقش خشک نگشته همراه با بیمارستان صحرایی شهید محلاتی تبریز آمده است منطقه بزمان بلوچستان برای درمان رایگان کودکان؟
این طرح "امنیت پایدار” است. همان چیزی که وقتی حرف اجرایش به میان آمد شبکه های فارسی زبان وابسته به غرب تبلیغ کردند: «سپاه برای سرکوب مردم مرزی به منطقه می رود!» حالا کار به جایی رسیده که مردم مرزی خودشان در قالب بسیج امنیت منطقه را دست گرفته‌اند. صحنه ای که در مستند گروهک پخش شد و در سکانسی از آن فرمانده کردهای مرزبان خطاب به ضد انقلاب می‌گفت: «جمهوری اسلامی با کسی شوخی ندارد. گوششان را از کلاه بیرون بیاورند چنان گوشمالی بدهیم که در تاریخ بماند!»
غروب شده بود که از بیمارستان صحرایی شهید محلاتی به سمت میل مرزی بلوچستان راهی شدم. دکتر گفت: "تله فیلمت چی می‌شه می سازی؟” ( کنایه بود، آخر وقتی در ارتفاعات بودیم گفتم به‌خدا اگر نصف بودجه این تله فیلم های دختر و پسری را به ما می دادند قصه همین "دکتر رسون” خودمون را در این ارتفاعات می ساختیم تا ببینیم استقبال مردمی چقدر است.) فقط لبخند زدم و یاد توصیه یکی از مدیران سابق سینمایی افتادم که سال 88 گفت: «فلانی این‌جور نمی‌شه، یه چندتا جایزه بگیر،اون وقت با توپ پر بیا جلو» و بعد از گرفتن چند جایزه بین المللی در سال 91 گفت: «نشد دیگه! نه که جایزه گرفته بودی دیگه سخت می‌شد حمایت کرد چون الان هرکی جایزه بگیره میگن صهیونیسته!» با خنده گفتم: «دکتر قربونت برم حیف 100 میلیون تومن نیست بدن من درباره تو دکتر آفتاب سوخته مجنون فیلم بسازم که معلوم نیست لیلیت سر به کدوم بیابون گذاشته دائما در برهوت خدا داری بخیه می‌زنی؟ بگذار اهل شهرهای بزرگ لذت ببرند!» بعد خودش اصلاح می‌کند: «تازه بخوانم بسازن به شماها نمی‌دن! ماها رو هم نمی سازن! یه بچه خوشگل تهرونی میارن با یه بازیگر قرطی دماغ عمل کرده میگن درباره پاسداراس حرمت خانواده هامون رو هم می شکنن... اصن ولش کن همون بهتر که نسازن»
آفتاب به سینه کش جاده رسیده. فضای مجازی را روی تبلت این تصویر بردار دست به اینترنتم، بررسی می کنم. قصه سربازهای گروگان گرفته شده است. می‌گویم مهندسی سپاه برای این قصه مرز شرقی هم برنامه دارد اما در شماره بعدی خواهم گفت. بگذارید به میل مرزی برسم خواهم نوشت.  تابلویی از مقابلم می دود و دور می شود: زاهدان 400 کیلومتر!