فطرت؛ ترازوي تشخيص حق از باطل (خوان حکمت)
پيغمبراکرم (ص) فرمود: شما ترازو داريد، نهان و نهاد شما يك ترازوي خوبي است؛این يك تشبيهي است بين فطرت و طبيعت. فرمود: شما دستگاه گوارشتان، اين معدههايتان، اين رودههايتان خالي است. وقتي غذا خورديد، پر مي شود. امّا اين معده، اين روده آیا مثل دبّه خالي است كه حرفي براي گفتن نداشته باشد يا يك ترازوي خوبي است ؟!
الآن شما در اين دبّه، وقتي خالي است؛ عسل بريزي، جا دارد. سم بريزي، جا دارد. دبّه اعتراض نمي كند كه اين سمّ است! چون دبّه حرفي براي گفتن ندارد. شما اگردر يك تُنگ آب، چه بلوري، چه غير بلوري؛ آب آلوده بريزي، قبول مي كند. آب زلال بريزي، قبول مي كند. چون اين تُنگ، تُنگ است؛ نه ترازو، نه آزمايشگاه! هر چه به آن داديد، قبول مي كند.
اما آیا اين معده و روده ما هم همين طور است؟ هر غذائي به آن بدهيم، قبول ميكند؛ يا اگر آن غذا سالم و صحيح باشد، جذب ميكند. اگر مسموم باشد، بالا ميآورد؟! بالا مي آورد يعني چه ؟ چرا آدم غذاي آلوده را، مسموم را كه خورد، بالا مي آورد؛ تهوّع به او دست مي دهد ؟ يعني اين دستگاه حرفي براي گفتن دارد. ميگويد: من جاي اينها نيستم. من كه دبّه نيستم، هر چه خواستی در آن بريزي! اين بالا آوردن، يعني حرف زدن. يعني من اين را قبول ندارم. اماچه کسی اين روده و معده را آفريد؟ ذات أقدس إله آفريد. اين را با زبان و با منطق آفريد كه اگر چيزي را قبول نداري، پس بزن. اين هم پس مي زند. اين مال روده ما، معده ما، طبيعت ما، مربوط به خورد و خوراك ما.
در فطرت ما هم يك چنين ترازویی هست؛ منتها قوي تر، دقيقتر و حساس تر! اين را وجود مبارك پيغمبر فرمود.بالأخره بعضي چيزهاست كه معلوم است خوب است، بعضي چيزهاست، معلوم است بد است. اين ديگر احتياج به فكر ندارد؛ اين جزء بديهيّات است. غارت كردن، تجاوز كردن، سوخت و سوز مال مردم، تعدّي؛ اينها يك چيز بيّن الغَيّ است. بعضي از چيزها كه محصول كسب آدم است، كسب حلال است؛ اينها بيّن الرّشد است. امّا براساس: قِفْ عِندَ الشُّبَهات (1)، يك مشكوكاتي هم داريم! كارهاي مشكوك، حرف هاي مشكوك، رأي هاي مشكوك، آراء مشكوك است! اين كه فرمودند: إنَّمَا الاُمُورْ ثَلاثَه؛ بَيّنٌ الرُشدٌ، بَيّنٌ الغَيٌّ، شُبَهاتٌ بِينَ ذلِكْ (2). شبهات هم هست.
فطرت، ترازوي تشخيص حق از باطل
ما اين شبهات را گاهي از ديگري سئوال ميكنيم كه اين كار حلال است يا حرام، بد است يا نه، خوب است يا نه، عاقبتش خوب است يا نه؛ اين يك راه خوبي است، مشورت راه خوبي است، سئوال راه خوبي است. امّا يك ترازوئي هم در درون ما هست! فرمود: خداي سبحان فطرت شما را، درون شما را مثل دبّه خالي قرار نداد. كه هر فكري، هر عقيده اي، هر خُلقي به آن بدهي، جا بدهد! بلكه كارهاي بد، عقائد بد، نيّت هاي بد، اخلاق بد را اگر تحويلش بدهي، پس مي زند. اين ترازو را به هم نزن!!
اگر كسي خداي ناكرده طبيعتش را به هم زد؛ يعني طبيعتش را دستكاري كرد، روي معده و روده اش دستكاري كرد؛ ديگر اين روده و معده مي شود مثل دبّه، حرفي براي گفتن ندارد. مثل معتادها؛ معتادها پشت سر هم سمّ ميدهند به اين دستگاه، اين بيچاره هم حرفي براي گفتن ندارد! چون اصلاً دستگاه را به هم زده و زبانش را بسته است. اگر شما يك كمي سمّ به يك كودك بدهيد، اين فوراً برميگرداند. به نوجوان بدهيد، برميگرداند. به جوان بدهيد، بر ميگرداند. امّا خداي ناكرده اگر همين شخص معتاد شد، چندين برابر اين سمّ را مصرف مي كند و برنميگرداند. براي اينكه دستگاه را به هم زده است، ترازو را به هم زده.
اثرات سوء خاموش كردنِ فطرت
فرمود: اينها سر به زير محشور ميشوند: إذِ المُجرِمُونَ ناكِسُوا رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ (3). اينها سربهزيرند. اصلاً خودشان را عِوض كردند! چون عِوض كردند، فرقي براي آنها نيست. حالا چه عسل بخورند، چه اين مواد مخدّر سمّي بخورند، هر دو را ميپذيرند. هيچ كدام را بالا نميآورند! سرّش اين است كه اين طبيعت خداداد را آنچنان قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها (4)به هم زدند كه اين را مثل يك دبّه خالي درآوردند. هر چه دادند، جذب ميكند. اين كار در طبيعت هست.
اگر كسي بخواهد كم فروشي بكند، روي ترازو دستكاري ميكند! اين مشتري بيروني ميبيند سنگ يك طرف، كالا يك طرف برابرند؛ نمي داند آن دستكاري كرده! اين ترازو خراب است اصلاً. بعضيها اصلاً آن ترازو را، آن ميزان را، آن دستگاه سنجش را به هم زدند. لذا بد را خوب نشان ميدهند، خوب را بد نشان ميدهند.
فرمود:مُنافِقُانَ به جاي امر به معروف و نهي از منكر، امر به منكر و نهي از معروف ميكنند. اين را در سوره مباركه توبه فرمود: اَلمُنافِقُونَ وَ المُنافِقاتْ بَعضُهُمْ مِنْ بَعضْ يَأمُرُونَ بِالمُنكَرْ وَ يَنهَونَ عَنِ المَعرُوفْ(5). اينها كسانياند كه: وَ هُمْ يَحسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحسِنُونَ صُنعاً. اينها خيال ميكنند كارهاي خوب دارند ميكنند! همانطوري كه يك انسان معتاد از سمّ لذّت ميبرد، چون خودش را مسموم كرده.
پس ما نباید دستكاري كنيم و اين فطرت را، اين ترازو را به هم بزنيم.البتّه معصوم نيستيم. گاهي هم لغزش ميكنيم؛ اگر لغزش كرديم، آنها را خدا مي بخشد. براي اينكه ما در صدد امتثال بوديم، كوتاهي نكرديم، ولي بعضي از جاها را نفهميديم! آنها را ميبخشد. يا سهو كرديم، يا نسيان كرديم، يا مثلاً قصوري بود،درباره آنها اميد عفو هست، شفاعت اهل بيت هست. امّا اینکه آدم عالماً، عامداً بيايد دستكاري بكند،قابل قبول نیست.
اين است كه شيطان گفت: من كاري ميكنم كه فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ الله(6)؛ اينها دست در آفرينش بزنند، آن ترازو را به هم بزنند. وقتي ترازو به هم خورد، انسان هر حرفي را از انبياء بشنود، اثر ندارد. براي اينكه انسان بايد در خودش بسنجد كه درست است يا نه.
آن بيان نوراني پيغمبر (ص) اين است كه: اَلبِرُّ مَطمَئَنَّ بِهِ النَّفس وَ الإثمُ مَا هاكَ بِهِ النَّفسْ(7). مي خواهي بفهمي چه بد است، چه خوب است؛ مي خواهي بفهمي كدام عقيده حق است، كدام عقيده باطل است؛ كدام خلق خوب است، كدام خلق بد است؛ كدام عمل خوب است، كدام عمل بد است؛ قبل از اينكه با ديگران در ميان بگذاري، اين را بر اين ترازوي خودت بسنج. اگر دیدی اين مضطرب است، دارد بالا ميآورد، معلوم ميشود بد است. اگر دیدی نه؛ آرام است، سر جاي خودش است؛ معلوم ميشود خوب است.
راه تشخيص خير از شرّ
فرمود: فضيلت و نيكي آن است كه وقتي عرضه كردي به جانت، به ترازوي دلت، اين آرام است. شرّ و نقص و گناه آن است كه وقتي عرضه كردي به دلت، تصميم گرفتي فلان كار را بكني؛ مي بيني دلت شور مي زند که نكن اين كار را! اينکه دلت شور ميزند، يعني داري بالا مي آوري. اگر خداي ناكرده انسان بار اوّل، دوّم، سوّم بياعتنائي كرد؛ آنگاه وَ هُمْ يَحسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحسِنُونَ صُنعاً. بنابراين ما با سرمايه عظيم الهي خلق شديم و در خيلي از موارد به ما گفتند: به جان خودت مراجعه بكن.
از همين مباحث يكي دو تا روايت است كه مرحوم شيخ حرّ عاملي (ره) در كتاب شريف وسائل، در بحث قضاء و شهادات نقل مي كند. آنجا به معصوم (ع) عرض ميكنند: قاضي بالأخره علم غيب كه ندارد؛ در خيلي از موارد هم كه صورت سازي و پروندهسازي آسان است. اين قاضي چه كند ؟ در صحنه كه نبود، همه جا هم كه شاهد حاضر نيست؛ اين هم كه بايد پرونده را مختوم كند، بالأخره حكم بايد صادر كند. نه علم غيب دارد، نه خودش حاضر بود، نه مي تواند پرونده را بگويد به من چه! اين چه كار بكند؟
فرمود: يك راه ديگر هم هست. اينكه به درونِ درون خودش مراجعه كند. بالأخره مي فهمد چه خبر است! فرمود: فَاسْتَفتِ صَدرَكَ. شما يك مرجع تقليد داري، اين مرجع تقليدت در دلِ دل نشسته است و آن خودتي! فرمود: استفتاء بكن. در اين روايت نوراني كه مرحوم شيخ حرّ عاملي در وسائل نقل ميكند، در باب قضاء و شهادات؛ فرمود: بالأخره يك سلسله فتواها است كه در رساله ها مي نويسند، از مرجعت ياد ميگيري؛ درست است. امّا موضوعات را نمي شود از مرجع سئوال كرد! فرمود: يك مرجع ديگري داري و آن درونِ درون توست.معلوم مي شود يك كسي در درونِ درون ما هست كه هويت اصلي ما را تشكيل مي دهد. فرمود: فَاسْتَفتِ صَدرَكَ أو قَلبَكَ. از جانت استفتاء بكن! معلوم مي شود اين جان با عالم ارتباط دارد. به او درست عرضه بكن، اگر او جواب صحيح داد، عمل بكن. جواب نفي داد، عمل نكن.
چرا يك انسان وارسته اگر بخواهد خِلاف بكند، دست وپايش ميلرزد ؟وقتي كه يك غذاي مسمومي خورد، بدن ميلرزد! يعني خِلاف را؛ چه رأي خلاف، چه فكر خلاف، چه خلق خلاف، اين با فطرت سازگار نيست. چون اگر خداي سبحان از همه ما تكليف ميخواهد، بسياري از ماها دسترسي به احكام نداريم.
اين همه مردم محترمي كه در روستاها زندگي مي كنند، يا در شهرها مشغول كارهاي عادي خودشان هستند؛ اينها در هر امري نمي توانند خدمت امامشان برسند، بپرسند: آقا! اين حلال است يا حرام، بد است يا خوب ؟يك چيزي بايد در درونشان باشد!
آیا الآن ما در تمام امور بايد از اطباء سؤال بكنيم كه اين را بخوريم يا نخوريم ؟! بالأخره بو ميكشيم، مي بينيم اگر بوي بد ميدهد؛ معلوم مي شود مانده است. يك كمي زبان ميزنيم، قبل از نوشيدن مي چشيم، ببينيم اگر مانده است؛ نميخوريم. آیا ما در هر امري بايد به بيمارستان مراجعه كنيم ؟ يا خيلي از چيزها را مي فهميم؟! فرمود: در خيلي از چيزها شما طبيب دروني داريد، شما حسيب دروني داريد. كُلُّ امرِئٍ حَسيبُ نَفسِهِ. آنوقت انسان راحت ميشود!
حالا كه مي خواهيد حسابرسي كنيد، دست به اين ترازو نزن. اين فطرتت را آلوده نكن. نگذار كسي بيايد اين را دستكاري بكند، به هم بزند، كم و زياد بكند كه وَ هُمْ يَحسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحسِنُونَ صُنعاً. آنگاه راحت مي شود!
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمع كثيري از طلاب و دانشجويان در قم؛ آذر 1383
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) نهج البلاغه/ خ 87 (2) الكافي/ 1/ 68 ـ با تلخيص (3) سجده/ 12
(4) شمس/ 10 (5)توبه/67 (6) نساء/ 119 (7) وسائل الشيعه/ 27/ 166 ـ با تلخيص
خوان حکمت روزهای یک شنبه منتشر میشود