سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر - 5
این صحنهها را در کدام کشور فیلمبرداری میکنید؟!
سعید مستغاثی
براساس اسناد تاریخی، پدیده سینما در ایران برخلاف سایر ممالک، به عنوان یک هنر مردمی در کوچه و بازار و محافل عمومی شکل نگرفت بلکه توسط دستگاه حکومتی و عوامل دربار شاهان قاجار وارد شد. به همین دلیل از همان ابتدا، ماجراها و محتوای آن بیشتر با منش و تفکر همان طبقه خاص واردکننده مرتبط بود و هیچ ارتباطی با زندگی مردم و قاطبه ملت نداشت.
«لورا مالوی» نظریه پرداز مشهور سینما، ماجرای ورود سینما به ایران را قابل تامل دانسته و میگوید:
«به جز ژاپن، ایران تنها کشوری است که سینما توسط دستگاه سلطنت وارد آن میشود و گسترش مییابد برخلاف کشورهای صنعتی غرب، سینما در ایران به عنوان یک هنر مردمی و عامه پسند در کافههای زیر زمینی و چادرها شکل نگرفت...»
این سینما آنچنان به دور از مردم پای گرفت و رشد کرد که حتی نخستین سالن سینمایش در ابتدای یک ماه رمضان (1283 هجری قمری) که معمولا جامعه ایرانی در فضایی معنوی و عبادی فرو میرود، افتتاح شد و در پایان همان ماه تعطیل شد! یعنی در آن ماه عبادت و روزه و تهجد، تصاویری از رفتار و پوشش و روابط مردم آن سوی آبها و بطور کلی سبک زندگی غربی برای مردم روزهدار به نمایش گذارد که به هیچوجه با آداب و رسوم و آیین شان سازگار نبود.
از همین روی بود که از ابتدا تعرض این پدیده نو با تصاویری که به نمایش میگذارد به اخلاق و رفتار عمومی مورد توجه دلسوزان و آگاهان جامعه و پس از آن برخی نویسندگان و هنرمندان قرار گرفت. شهید مدرس پیش از ورود «سینما» نسبت به ابزاری که «تمدن مغربی را با رسواترین قیافه، تقدیم نسلهای آینده خواهند نمود» هشدار داد و شاعر قصیده و غزل سرای معاصر، امیری فیروز کوهی در شعری، سینمای آن روز را این گونه تفسیر کرد:
وان دگر بین که تا چهها آورد سیم ما برد و سینما آورد
درد آورد و برد درمان را کفر پرورد و کشت ایمان را
آورید از متاع خارجیان آنچه مذمومتر نبود از آن
زر سپرد و ضرر فراز آورد راستی برد و خدعه باز آورد
تا به نقش دروغ پرده درون عصمت ما کند پرده برون
به دنبال همین مخالفتها بود که در دوران مشروطه مردم به بهانه همکاری برخی سینماداران مانند «روسیخان» با مستبدین و امثال «کلنل لیاخوف»، سالنهای سینمایشان را به آتش کشیدند و برخی علماء همچون شیخ شهید فضل الله نوری نیز به تحریم آن رای دادند.
دور بودن سینمای آن روزگار از مردم و واقعیت آنچنان بود که حتی هویدا، نخست وزیر معدوم و صدراعظم سیزده ساله شاه که خود از بانیان و مشوقان آن سینما به شمار میرفت در در سال 1347 اظهار کرد:
«به شخصه ایرادی بر فیلم فارسی دارم. نکات تاریخی در فیلمهای ما کم است. در فیلمهای ما همیشه صحنههای زد و خورد در کافهها میبینیم. ولی پلیس چنین گزارشی نمیدهد. این زد و خوردها را از کدام کشور فیلمبرداری میکنید؟»
مخالفت مردم با فساد سینما تا دوران انقلاب نیز تداوم پیدا کرد و فساد و فحشایی که در سینمای دوران طاغوت وجود داشت باعث شد تا در کنار مشروب فروشیها و بانکها (به عنوان مراکز فساد اقتصادی رژیم شاه) در دوران اوج نهضت مردم، برخی سالنهای سینما نیز تعطیل شود. چنانچه حضرت امام خمینی (رحمهالله علیه) نیز در سخنرانی 12 بهمن 1357 در بهشت زهرا فرمودند:
«... سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم... مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت - خصوصاً در ایران - مرکز [عظیمی] که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد؛ و شما میدانید که جوانهای ما را اینها به تباهی کشیدهاند.»
در سالهای پس از انقلاب اسلامی نیز اگرچه بسیاری از آن روابط و مظاهر فساد از سینمای ایران رخت بربست و نیروهای انقلاب برآن حاکم شدند اما متاسفانه با تحلیل غلط از سینمای پیشین، برخی از ابعاد آن (مانند تفکرات شبه روشنفکری و پدیدهای موسوم به موج نو) را پذیرفته و الگو قرار دادند. از همین روی خشت سینمای نوین ایران نیز کج نهاده شد و سینمای دور از مردم پیش از انقلاب به تدریج در دوران پس از انقلاب هم جا باز کرده و گسترده شد تا جایی که امروز در جشنواره فیلم فجر و بالتبع آن فیلمهایی برپرده سینماها میروندکه غالبا کمترین ارتباط را با زندگی مردم و آرمانها و ارزشها و باورهای آنها داشته و به فراز و نشیبها و بزنگاههای تاریخی و اجتماعی این سرزمین نیز کاری ندارد!
مصداق این سخن، اغلب آثاری است که در همین جشنواره سی و پنجم فیلم فجر مشاهده کردیم. در اکثر آثار فوق، شاهد کاراکترها و شخصیتهایی بودیم که خود و رفتار و سبک زندگی آنها یا اساسا با جامعه ایرانی بیگانه است و یا عمومیت نداشته و تنها در سطح بسیار محدود و در اقشار مشخص و معدودی به چشم میخورد.
1- فی المثل اغلب کاراکترهای این گونه فیلمها، چه آنکه ظلم میکند و چه کسی که مورد ظلم واقع میشود، با اتومبیلهای گرانقیمت و به اصطلاح شاسی بلند تردد دارد (نگاه کنید به فیلمهای «دعوتنامه»، «تابستان داغ»، «نگار»، «بدون تاریخ، بدون امضاء»، «انزوا»، «آذر»، «زیر سقف دودی»، «سارا و آیدا»، «قاتل اهلی»، «یک روز بخصوص» و ...) حتی در فیلم «مادری» که ماجرا در یزد میگذرد، اتومبیل شاسی بلند را به زور در کوچه و پس کوچههای تنگ این شهر جای میدهند تا خدای ناکرده شناسنامه کاراکترهای به اصطلاح متجدد این دسته از فیلمها به هم نخورد!
2-اغلب از اسامی نامانوس با فرهنگ ایرانی/ اسلامی و یا نامهای مورد علاقه خانوادههای به اصطلاح تجدد زده و به قول خودشان غیرامل! استفاده میشود. اسامی مانند «سایه»، «ندا»، «آیدا» و ... و در فیلم «سوفی و دیوانه» که ادعای عرفان و مسائل معنوی هم دارد!! علاوه براینکه یکی از شخصیتهای اصلی فیلم نام «سوفی» برخود دارد و مدام از افرادی همچون «مگی» و «فرانک» سخن میگوید، حتی نام فرزند شخصیت دیگر که مانند «سوفی» چندان شیفته و مفتون غرب به نظر نمیرسد هم «رایان» است!
3-روابط میان شخصیتها با سبک زندگی ایرانی/ اسلامی و رعایت حریم محرم و نامحرم نمیخواند. اغلب کاراکترها با رفاقت یا بدون آن و صرف اینکه مثلا دوست یا فامیل هستند، یکدیگر را با نام کوچک صدا زده و در خلوتهای هم حضور دارند. مثلا مراسم مهمانی یا دورهمی و یا برنامههای جمعی در فیلمهایی مانند «ایتالیا، ایتالیا»، «اوه (خانه)»، «آذر»، «سارا و آیدا»، «مادری»، «قاتل اهلی» و ...
4- فضاهای زندگی به قول معروف، اینجایی یعنی ایرانی نیست و شاید تنها در مناطق و نقاط محدودی اتفاق بیفتد که برای تماشاگر عام چندان قابل درک نیست. مثلا حرکت به اصطلاح «لبخوانی» دو شخصیت اصلی فیلم «سارا و آیدا» در اتومبیل یا نسخه پیچی پسر خانواده برای والدین مشکلدار خود در فیلم «زیر سقف دودی» و یا فضای صومعه گونه تیمارستان فیلم «خفگی»!.
5-در اغلب این گونه آثار، ارتباط خارج از روابط زناشویی و غیرمعمول یا نامشروع وجود داشته یا چنین سوء ظنی در میان زوجین وجود دارد و یا این نوع روابط را عادی و معمولی و صرفا دوستانه جلوه میدهد مانند فیلم «ایتالیا، ایتالیا» که زن با دوست دوران مجردیاش ارتباط داشته و ناراحتی شوهرش از این امر را نامربوط به حساب میآورد. همچنین در فیلمهای «سوفی و دیوانه»، «انزوا»، «مادری»، «آذر»، «زیر سقف دودی»، «سارا و آیدا»، «یک روز بخصوص»، «رگ خواب»، «خفگی» و ... این گونه روابط به گونهای معمول نمایش داده شده یا حداقل چندان قبحی ندارد.
مجموع این عوامل باعث میشود تا تماشاگر و مخاطب ایرانی نتواند خود را در این فیلمها و سینمای منتسب به آن ببیند و در نتیجه به دیدنشان نمیرود. از همین روست که حتی پرفروشترین فیلمهای این سینما مثلا با فروش 15میلیارد تومان (یعنی با حدود یک میلیون و نیم تماشاگر)، بیش از 4-5 درصد از جمعیت این کشور را نمیتوانند جذب کنند. به عبارت دیگر بیش از 95 درصد مردم ایران، مخاطب این سینما نیستند.