kayhan.ir

کد خبر: ۹۶۹۷۹
تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۲
در گرامیداشت بانوی شعر انقلاب « سیمیندخت وحیدی »

غزل بانوی شعر انقلاب


   رضا اسماعيلي
   
   سفر به دامن دشتى خيال‌‏پرور كن‏
گل خيال مرا دانه دانه پرپر كن‏
به آبگيرِ سپهرى دگر، بشو رُخسار
نهال خرّم عشقى دگر تناور كن‏
به باغ هستى من جلوه بهارى نيست‏
خزان گلبن سبز مرا تو باور كن‏
بهشت خانه من خلوتى ز تنهايى‌ست‏
نظر فراتر از اين كلبه محقر كن‏
هميشه در سفر عاشقى چنان خورشيد
بسوز و عالم انديشه را منوّر كن‏
چو نور رد شو از اين شيشه‏هاى رنگارنگ‏
هوای پر زدنی بهتر از كبوتر كن‏
   با بررسی تاریخ هزار ساله ادبیات پارسی، به سهولت می‌توان دریافت که زنان در عرصه شعر و شاعری، همواره حضوری حاشیه‌ای و منفعلانه داشته‌اند. حضور کمرنگ زنان ادیب و هنرمند در تاریخ ادبیات ایران بیش‌تر ریشه‌های فرهنگی - اجتماعی دارد، تا دلایل فردی و جنسیتی، که شناختن و پرداختن به آنها فرصتی فراخ‌تر می‌طلبد و در این مقوله و مقال قابل تبیین و بررسی نیست. ولی به یقین می‌توان گفت که در دو مقطع تاریخی «انقلاب مشروطه» و عصر«انقلاب اسلامی» زنان در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حضوری تاثیرگذار و قابل تامل داشته‌اند، که این حضور جدی و برجسته، منجر به تثبیت و تقویت جایگاه آنان در ادبیات معاصر ایران شده است.
   انقلاب‌ با شکوه اسلامی که‌ باعث ایجاد تپش و تکانه‌های اساسی‌ در حیات‌ سیاسی‌ - اجتماعی‌ ایران‌ شد، برای بانوان جامعه ایرانی نیز این فرصت را فراهم کرد که بی‌نیاز از توسل به جاذبه‌های جنسیتی و فارغ از گزاره‌ها و آموزه‌های فمینیستی، در هیئت و هویتی انسانی به حیات اجتماعی خود ادامه بدهند.
   معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (قدس‌سره‌الشریف)، به عنوان مجتهدی آگاه و روشن اندیش، به بازتعریف نقش و جایگاه زن در جامعه از منظر دین و آیین پرداخت و راه را برای حضور تاریخ ساز زنان که نیمی از پیکره جامعه اسلامی هستند، فراهم کرد. بازخوانی فرازهایی از رهنمودهای راهگشای آن عبد صالح خدا که عالِمی عامل و اسلام شناسی بصیر بود، در خصوص نقش زن در جامعه موید این نکته است که بانوان در انقلاب اسلامی همچون حضرت فاطمه زهرا(س) و زینب کبری‌(س) می‌توانند همدوش و همرکاب مردان نقشی سرنوشت‌ساز داشته باشند: «شما رهبران نهضت هستید، بانوان رهبران نهضت ما هستند، ما دنباله‌رو آنها هستیم، من شما را به رهبری قبول دارم و خدمت‌گزار شماییم... از دامن زن، مرد به معراج می‌رود.»
   در عرصه شعر و ادبیات بعد از انقلاب نیز حضور بانوان شاعر و نویسنده، حضوری قابل تامل و شوق برانگیز است. با یک مرور اجمالی می‌توانیم بانوان شاعر بسیاری را نام ببریم که در عصر انقلاب بالیده و امروز نام خود را به عنوان یک چهره ممتاز و شاخص در صحیفه ادبیات انقلاب اسلامی به ثبت رسانده‌اند. از جمله این بانوان شاعر می‌توان از زنده یاد سپیده کاشانی و سیمیندخت وحیدی نام برد. دو بانوی شاعری که با خلق و آفرینش آثاری بدیع و قابل ستایش، در ذهن و زبان نسل انقلاب ماندگار شده‌اند.
   نام سيميندخت وحيدى - غزل بانوی شعر انقلاب - با خاطرات و خطرات نسل انقلاب گره خورده است. بانوی شاعری که نام بلندش ما را به روزهای پر تپشِ ایثار و شهادت، و خون و خطر و حماسه می‌برد. به هشت فصل عشق، جبهه و جنگ، خرمشهر، شلمچه، هویزه و ...
آى مردم! به خدا داغ كبوتر ديدم‏
هر كجا گام زدم لاله پرپر ديدم‏
شرمسارم اگر از درد خبر آوردم‏
يا ز خاكستر يك مرد خبر آوردم‏
مرد سبزى كه دلش باخبر از عالم بود
با گلِ خنده و با سوز نهان مَحرم بود
مرد سبزى كه شبى سرخ ‏ترين گل را داد
آسمانى شد و آبى شد و بر خاك افتاد
   امروز نیز با زمزمه غزل‌های زلال و با طراوت این بانوی بصیر و درد آشنا، حال و خیال خوشی به ما دست می‌دهد. چرا که ما در آیینه شعرهای روشن و از دل برآمده او، سیمای انسانی آرمانی و نجیب را به تماشا می‌نشینیم که آرزوی هنوز و همیشه مولانا و همه شاعران روز و روزگار ماست: «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.»
   اکنون، این چهره ماندگار شعر و ادب، نجیب و فروتنانه در همسايگي ما زندگي مي‌کند. بانويي فرهيخته، انديشمند و انسان دوست که زندگي خود را وقف خدمت به فرهنگ انقلاب کرده است. اين بانوي اصیل که به حق نام پرافتخار «مادر شعر انقلاب» بر پیشانی روشنش نقش بسته است، اکنون در ميان ماست، با ماست، ولي افسوس که ما - به خصوص در اين روزها که در طليعه سي و نهمین بهار آزادي هستيم - از او غافليم! و درد بی‌مهری درد کمی نیست، چنان که خود در غزلی گفته است:
گرچه دارم غربتي سنگين، ولي يارم خداست
در پناه خويش دارد، ايزد يکتا مرا
او در کوچه‌هاي خاکي دنیا به آسمان اشاره می‌کند، و با لهجه عید و امید فریاد می‌زند: «حس می‌کنم زندگی را».  او «در قاب گل‌ها» 1 به ما لبخند می‌زند، از «موج‌های بی‌قرار» 2 می‌گوید،  از «یک آسمان شقایق» 3، از زیبایی «نگاه آیینه ها» 4 و...، ما اما چشم بسته‌ايم و بي‌‌تفاوت از کنار نام بزرگ او مي‌گذريم؛ تا ناگهان يک روز آن اتفاق ناگزير مي افتد و ما ناباورانه انگشت دريغ بر لب مي‌گزيم و براي هميشه در حسرت ديدار دوباره او مي‌مانيم . راستي بر ما چه رفته است که از ديدن قله‌ها باز مانده‌ايم؟! گويا باد ما را با خود برده است که در آيينه‌ زمان، از ديدن هويت فرهنگي خويش غافلیم. از ديدن قله‌هايي چون سيميندخت وحيدي که با هدایت‌ها و مجاهدت‌هاي خود، ما را با رسالت‌ها و اصالت هاي فرهنگي خویش آشتي داده و اين قافله و قبيله را از فرو افتادن در دامچاله «مسخ» و«از خود بيگانکي» رهانیده است.
   بدون شک؛ «وحيدي» و وحيدي‌ها تک‌ستاره‌های پر فروغ منظومه فرهنگی ما هستند، ولي افسوس که ما در چنبره روزمرّگي از ديدن و فهميدن این ستاره‌های دنباله‌دار غافليم! و اما اینک زمان آن رسیده است که در هیاهو بازار این جهان بی‌پیر، از خواب هزاران ساله غفلت برخیزیم، جان و جهان مان را به خلوت دعوت کنیم، مقابل آیینه بایستیم، و فرزانه و مومنانه در آیینه به دنبال انسانی بگردیم که در شتاب جنون‌آمیز روزها و هنوزها گم کرده‌ایم! به دنبال «آیینگی» خودمان.
   با سلامي دوباره به غزل بانوی شعر انقلاب، خاتمه اين گفتار را نیز به غزلي لطیف و زيبا از وی اختصاص می‌دهم. غزلي که با عشقي زلال و بي زوال؛ به ميهن و ملت شهيد‌پرور ايران تقديم کرده است. اميد آن که شما نيز کامِ جانتان از زمزمه اين ميهن سروده زيبا، شيرين شود - اينچنين باد.
اي عرصه جاويد هنر، اي وطن من!
دنياي معطر ز گل و نسترن من
اي مهد هنرپرورم، اي خطه زرخيز!
تقديم صفاي تو سر و جان و تن من
انوار الهي ست که از بام تو جاري‌ست
در آينــــه دورنمـــــاي کهن من
دامان تو رويشگر و طبع تو بهاري‌ست
اي باغ سراسر گل و سرو و چمن من!
تا در رگ انديشه من خون تو جاري‌ست
پيوسته تويي گرمي جان، در بدن من
عشق من و لبخند مرا جز تو که داند؟
ثبت است به ديوان تو ، شعر و سخن من
من موج خروشنده درياي توام، نيست
جز عشق تو در باور دشمن شکن من
پی‌نوشت:
1 – 2 – 3 – 4 – عناوین تعدادی از آثار خانم سیمیندخت وحیدی.