kayhan.ir

کد خبر: ۹۵۰۱
تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱۳۹۳ - ۲۱:۳۸

ویژگی‌های «حزب‌الله»و«حزب‌‌الشيطان» (1) (زلال بصیرت)


همه ما در طول عمرمان شاهد بوده‌ايم و یا شنيده‌ايم که انسان‌‌ها در بسياري از امور با هم اختلاف فکر و نظر دارند. گاهي اين اختلافات نظری به آثار عيني هم سرايت مي‌کند، به درگيري‌هاي لفظي و پرخاشگري‌‌ها منجر می‌شود و حتي به درگيري‌هاي نظامي هم مي‌انجامد. قرآن هم به اين امر اشاره كرده كه اختلافات ميان انسان‌‌ها برداشته نمي‌شود: وَلاَيَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ[1]. اما مسأله مهم اين است که انسان در برابر اختلافاتي که در زمینه‌های گوناگون با آن‌ها مواجه مي‌شود، چگونه بايد موضع‌گيري کند؟ اولاً خودش در ميان آراء مختلف چه رأيي را برگزيند و در مرحله  بعد نسبت به کساني که با او هم فکر نيستند، چگونه تعامل داشته باشد؟ اين مسأله خيلي جدي است. بسياري از علوم اجتماعي براي حل همين گونه مسائل  پدید آمده  چه، علومي که جنبه توصيفي و تبييني دارد، مثل رشته‌هاي مختلف جامعه‌شناسي و چه، علومي که جنبه تجويزي و دستوري دارد، مثل رشته‌هاي مختلف حقوق و علوم سياسي و به صورتي عام‌تر علوم اخلاقي و ارزشي. دانشمندان در زمينه چگونگي حل اين اختلافات بحث‌هايي کرده‌اند و البته توجه دارید که خودِ موضوع كيفيت حل اختلافات و نحوه موضع‌گيري در برابر مخالفين و برخورد با آن‌ها يکي از موضوعات اختلافي است!
اما آيا براي حل اين مشکل و انتخاب گزينه صحيح راهي وجود دارد که انسان منطقاً بتواند به آن استناد کند؟ صرف نظر از اينکه کساني قائل شده‌اند: اصلاً صحيح و غلطي وجود ندارد؛ گرايش‌هاي متفاوت ، نتيجه خواسته‌هاي مختلف است و هرکس سعي مي‌کند در حد توان خود، خواسته‌هايش را تحقق ببخشد. در واقع ارزش‌‌ها امري ظاهري و نمادي از خواسته‌هاي مردم است و واقعيتي وجود ندارد! صرف نظر از اين‌ قبيل مباني که در فلسفه اخلاق و بعضي فلسفه‌هاي مضاف ديگر مطرح و نقد شده است، ما معتقديم ارزش‌‌ها واقعيت دارد و بي‌مبنا  و تابع احساسات، اميال و خواسته‌هاي افراد، گروه‌‌ها و اقوام نيست. بر همين اساس سؤالی که براي ما مطرح مي‌شود این است که چگونه بايد حق را شناخت و با غير حق چگونه بايد برخورد کرد؟
دین، وسیله‌ای برای شناخت حق و باطل
جواب کلي که همه آن را می‌دانند، این است که خدا عقل داده و بايد از عقل استفاده کرد، پيغمبران را فرستاده، وحي را هم بر ايشان نازل کرده، تا حق و باطل را به مردم بشناساند؛ لذا ما بايد سعي کنيم از منبع خدادادي عقل و وحي استفاده کنيم تا حق و باطل را بشناسيم.
همين جا اين مسأله مطرح مي‌شود که استفاده از اين منابع براي شناختن حق و باطل، خودش منشأ اختلافاتي شده است: كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ؛[2] خداوند کتاب و وحي را فرستاد  تا اختلافاتي که در زمينه شناخت حق و باطل وجود دارد، را رفع کند؛ ولي کساني پيدا شدند كه عمداً در ميان مردم اختلاف ايجاد کردند. اين مضمون در  چند آيه تکرار شده که منشأ اختلافات در اديان و بين حق و باطل از بغي‌اي است كه مبدأ اوليه آن بعضي علما بودند. بنا به فرموده قرآن اين واقعيتي است که ما با آن مواجه هستيم.
دين براي رفع اختلافات در زمينه حق و باطل آمده است؛ اختلافات در مسائل ديگر، مثل اختلاف در علوم طبيعي، خيلي مهم نيست؛ اما اختلاف در دين و در شناخت حق و باطل ‌که با سرنوشت نهايي انسان سر و کار دارد خيلي مهم است. اگر انسان در اين مسير به راه خطا برود، به شقاوت ابدي مبتلا مي‌شود. فرض کنيد اگر براي معالجه يك بيماري داروي اشتباهي تجويز شود، حداکثر چند نفر مي‌ميرند یا ديرتر معالجه مي‌شوند؛ نهایت امر اين است که كساني از چند روز زندگي دنيا محروم مي‌شوند. اما اختلاف و اشتباه در دين به زندگي چند روز و چند سال دنيا منتهي نمي‌شود؛ بلكه شقاوت ابدي را به دنبال دارد. حتي اگر فردي مستضعف فكري باشد که بدون تقصير خطا کرده باشد، لااقل از سعادت ابدي محروم مي‌شود و اين محروميت را نمي‌توان جبران کرد. اين مسأله امري نيست که بتوان با شوخي با آن برخورد کرد. همه بايد به‌طور جدي عقلشان را بکار بگيرند و تا جايي كه مي‌توانند تلاش کنند، تا مسائل اساسي دين را که نامش اصول دين است، حل ‌کنند و به جايي برسند كه نسبت به آن‌ها يقين پيدا کنند. مسائل ديگر کمابيش قابل اغماض و تا حدودي قابل مسامحه است و در خصوص آن‌ها مي‌توان به جواب‌هاي اجمالي  اکتفا کرد. اما در اصل توحيد، نبوت و معاد نمي‌توان گفت: القول ما قال به جعفر بن محمد صلوات‌الله‌عليه؛ بلكه بايد عقل را به کار گرفت و ادله کافي براي اثبات آن‌ها ارايه کرد.
حساسیت قرآن نسبت به حق وباطل
طرح اين‌ مقدمه براي بيان اين‌ موضوع بود که با مروري بر قرآن کريم مي‌بينيم قرآن نوعي اختلاف محوري و اساسي را مطرح مي‌کند و بر آن تکيه دارد که نمي‌توان از كنار آن به سادگي گذشت. اختلاف در فقر و غناء، در ذکورت و انوثت، در پيري و جواني، در سفيدي و سياهي و نظاير آن‌ها اختلافاتي طبيعي يا اکتسابي است كه در شرايط مختلف اجتماعي، زماني، يا اقليمي به وجود مي‌آيد و بسیاري، بلكه همه آن‌ها وسيله امتحان است؛ اما آنچه خدا از آن نمي‌گذرد و آن را خيلي جدي مي‌گيرد، اختلاف حق و باطل است. با بررسي موارد تكرار واژه «حق» و «باطل» در قرآن و تأكيد آيات بر اين مسأله متوجه خواهيم شد که قرآن چقدر نسبت به تقابل حق و باطل اهتمام دارد و اين مسأله يکي از مفاهيم اساسي قرآن کريم است. شايد بتوان گفت يكي از مهمترين کليد واژه‌هاي قرآن «حق» و «باطل» است.
اگر پذيرفتيم که این، مسأله‌اي جدي و محور خيلي از بحث‌‌ها است، وظيفه داريم در جهت شناختن «حق» و «باطل» تلاش کنيم. به اين منظور مي‌توانيم آيات مربوط به جناح اهل حق و در مقابل، آيات مربوط به جناح اهل باطل را در دو محور دسته‌بندي کنيم و با رعايت اولويت‌‌ها و اهميت مباحث سعي کنيم ابتدا در مقام شناخت، مسائل مربوط به آن‌ها را بررسي کنيم و سپس در مقام عمل، تلاشمان را به تحقق مصاديق حق در جامعه معطوف کنيم. اگر چنين مبنايي داشته باشيم، بسياري از ابهام‌هاي موجود در زندگي وانديشه‌مان، در انتخاب رشته تحصيلي، در انتخاب موضوع تحقيق و مانند آن حل می‌شود. اين مبنا به آدمی كمك مي‌كند كه از ميان آنچه در محور حق قرار مي‌گيرد، اولويت‌‌ها را تشخيص بدهد، تا در مقام معرفت، آن‌ها را بهتر و عميق‌تر بشناسد و در مقام عمل نيز بيشتر سعي کند که آن‌ها را هم در وجود خودش، هم در ديگران عينيت ببخشد. البته در اين ميان بايد از منابع ديني، قرآن و کلمات اهل‌بيت ـ‌ع ‌ـ نيز استفاده کرد.
در اين مسير توجه به ويژگي‌هاي كساني که به عنوان طرفداران حق معرفي مي‌شوند، مثل صالحين، شهداء، صدّيقين، انبياء، مرسلين، مؤمنين و مانند ايشان، و در مقابل، ويژگي‌هاي طرفداران باطل، مي‌تواند راه‌گشا باشد.
 ویژگی‌های «حزب‌الله»
يکي از اين گروه‌‌ها «حزب‌الله»، در مقابل «حزب‌الشيطان» است. اين دو اصطلاح  کليدي از ابتكارات قرآن است و در هيچ يك از کتاب‌هاي آسماني ديگر چنين تعابيري سراغ نداريم. در قرآن براي هر يک از اين دو گروه ويژگي‌‌ها و اوصافي ذکر شده كه جا دارد در قالب رساله‌اي علمي احصاء‌ و استقراء شود و ضمن بررسي لوازم هر يك، ارتباط آن‌ها با اين مفاهيم تبيين گردد. از جمله اين ويژگي‌‌ها دو بشارت براي حزب‌الله، و در مقابل، انذار نسبت به عاقبت حزب‌الشيطان است. بشارت اول به حزب‌الله كه مربوط به آخرت است، اين است كه اگر کسي در زمره حزب‌الله قرار گرفت، فلاح و رستگاري‌اش تضمين شده است: أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ؛ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[3]. بشارت ديگر که ظاهرا مربوط به دنيا است، پس از بيان برخي از اوصاف حزب‌الله در سوره مائده ذكر شده و آن، اين است كه: وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[4].
محور آيات قبل از اين آيه، موضوع ولايت است و پس از بيان اوصاف  اهل ولايت خدا و رسول، و در مقابل، اهل ولايت کفار و دشمنان خدا، به آيه معروفي که در شأن اميرالمؤمنين ـ‌ صلوات‌الله‌عليه‌ـ و ولايت ایشان نازل شده، مي‌رسد: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[5]. سپس مي‌فرمايد: وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ. اگر در اين آيه «مَنْ» شرطيه باشد، جزاي آن محذوف است و بر اين اساس آيه در مقام بيان آن است كه ملاک وارد شدن در زمره حزب‌الله، ولايت‌ «الله»، ولايت «رسول» و ولايت «الذين آمنوا» است.
در باره مصداق «الذين آمنوا» سه احتمال وجود دارد: 1ـ با توجه به شأن نزول آيه قبل كه مربوط به صدقه دادن انگشتر در ركوع نماز توسط امير مؤمنان ـ‌ع ـ است، تنها مصداق اين گروه آن حضرت است؛ 2ـ بر اساس تفسيري كه در بعضي از روايات ذيل اين آيه نقل شده، معصومين، يعني علاوه بر اميرالمؤمنين، ساير ائمه و نيز انبياء (ع) مصداق اين آيه هستند؛ 3ـ دايره شمول اين آيه وسيعتر از اين است و ساير کساني هم که ايمان واقعي دارند و از اولياء خدا محسوب مي‌شوند، مصداق «الذين آمنوا» هستند و اشاره به امير مؤمنان و ساير معصومين (ع)به عنوان ذكر کامل‌ترين مصداق است. به هرحال، قدر متيقن اين است كه مصاديق «الذين آمنوا» در اين آيه همان كساني هستند كه در آيه قبل ذکر شده است.
در باره مفهوم ولايت به معناي عام آن كه شامل خدا، رسول و «الذين آمنوا» مي‌شود،‌ نيز در جاي خود بحث شده است و اجمالاً مي‌دانيم «ولایت» به معناي برقرار کردن نوعي رابطه و پيوند است. بنا بر اين منظور اين آيه كساني است که با خدا، پيغمبر و مؤمنان رابطه و پيوندي برقرار کنند.
سخنرانی آيت‌الله مصباح يزدي(دام عزه) در بيست‌وششمين نشست انجمن فارغ‌التحصيلان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) ـ  1/9/1392
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. هود / 118.     [2]. بقره / 213.      [3]. مجادله / 22.    [4]. مائده / 56.    [5]. مائده / 55.
زلال بصیرت روزهای پنج‌شنبه منتشر  می‌شود.