یادداشت دانشجویی
«قدرتطلبی» به جای «آرمانخواهی»!
پیش از انقلاب شکوهمند اسلامی عاملی به عنوان مبارزه با ظلم و استبداد، محوری استوار برای تشکیل جریانی میان دانشجویان تلقی میشد. در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ به جرم اعتراض و ادامه راه همان آرمان «مبارزه با استکبار» سه دانشجوی دانشگاه تهران سد راه نفوذیهای غرب زده شدند و به شهادت رسیدند. نیکسون فردای آن روز مرگبار، در دانشکده حقوق دانشگاه تهران دکترای افتخاری دریافت کرد و باید پرسید که مگر آن دانشجویان نمیدانستند که آن اعتراضات نتیجه مطلوبشان را نمیدهد پس چرا و به چه دلیلی جان خود را به خطر انداخته اند؟
پیش از انقلاب، همه گروهها و تشکلها نام اسلامی را یدک نمیکشیدند؛ تودهایها بودند، مجاهدین خلق و... هم در کنار جنبشهای مسلمان بودند؛ اما آنها نه برای کسب قدرت بلکه برای تحقق آرمانی بزرگ و برای قطع کردن دست اجنبیها از کشور دست به اعتراض میزدند. بارها شنیده ایم که روح دانشجویی پر است از آرمان گرایی. اما این آرمانگرایی به چه معنی است؟
تفاوتهای دانشگاه و مقطع دبیرستان بر هیچ کسی پوشیده نیست. نیروی جوان و جویای نام بعد از کنکور به نیت درس خواندن وارد دانشگاه میشود و به تعبیری درهای اجتماع باز شده و جوان را در خود میبلعد و این تماماً به خود شخص برمی گردد که در اجتماعی خوب و مفید تنفس کند؛ یا اینکه به بیراهه بزند و مسیر تباهی را در پیش گیرد. دانشجویان با هر گرایش فکری و سیاسی فضای جدید را لمس میکنند و همینطور سعی در تأثیرگذاری بر آن دارند. یک دست که صدا ندارد! لذا جمعی ایجاد شده است و به عنوان یک تشکیلات و با یک کار گروهی سعی در ایفای نقش دانشجویی دارند. پیش از انقلاب اسلامی مفهوم آرمان گرایی به معنای واقعی کلمه تبیین شد. آنجایی که نسبت به حضور نیکسون بیتفاوت نبودند و تا پای جان برای بستن راه آمریکاییها ایستادگی کردند؛ اما هر چقدر که از پیروزی انقلاب اسلامی میگذریم نقش تشکلهای دانشجویی و دانشجو به عنوان یک عنصر کنشگر در جامعه اسلامی کمتر میشود. دولتها نقش پر رنگی در جریانهای دانشجویی بازی میکنند، فرقی نمیکند که نامش اصلاحات باشد یا مهرورزی یا اعتدال. هر کدام دانشگاه را صفحه شطرنج و دانشجوها را نیز مهرههایی فرض میکردند و میکنند. در شرایطی دانشجوها دولت را میسازند و در اکثر مواقع هم دولتها، دانشجو را پرورش میدهند و از آنها استفاده میکنند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، جریانات دانشجویی هر کدام به اندازه وسعشان سعی میکنند دستشان را به عناصر قدرتمند، بند کنند و از آنها استفاده کنند؛ از این رو به راحتی میتوان ادعا کرد که آرمان گرایی مرده و جنازه اش هم دفن شده و حتی از روح آن هم خبری نیست. ارمغان ریاست جمهوری رئیس دولت اصلاحات، مدیون جریانات دانشجویی است؛ مهمترین نقش را دانشجویان در رأی آوری ایشان بازی کردند. میتوان گفت که قدرت طلبی و زمین گذاشتن آرمانها از همان روزهای نحس شروع شد و طعم شیرین قدرت، دانشجویان دیگر را نیز در پای گذاشتن به این مسیر ترغیب کرد. باید اذعان کرد که دیگر مردم و مطالبات اجتماعی بطور کامل فراموش شدند و این زدوبندهای سیاسی است که محور بیانیهها و تریبونهای دانشجویی را مشخص میکند.روح آرمان خواهی نابود شده است؛ و اکثر فعالان دانشجویی، تشکیلات را به مثابه پلی برای رسیدن به قدرت میبینند. لازم به تذکر است که در این میان توصیههای پدرانه مقام معظم رهبری هم تأثیر شگرفی در تغییر فضاهای دانشجویی ندارد. در تابستان ۹۵ ایشان ۱۲ نکته خطاب به تشکلهای دانشجویی خاطرنشان کردند؛ اما امروز عمل به آن اوامر چندان قابل رؤیت نیست و موضوعات سیاسی جای آنها را گرفته است. ایشان بارها در حوزه فرهنگ تذکر دادهاند اما کجاست گوش شنوا؟! حتی در یکی از دیدارها، مثالهایی از قبیل سرود و تئاتر هم زدند و به نوعی کار تشکلها را هم مشخص کردند؛ اما باز هم نمود عینی پیدا نکرده است! در همین دیدار اخیر دانشجویان با ایشان، واکنشهای رهبر انقلاب به سخنان نماینده جهادگران و پاسخ به دغدغههای آن جوان در خصوص روستاییان و مشکلات آنان بسیار جالب و قابل توجه بود.به هرحال جنبش دانشجویی با آن همه یال و کوپال، امروزه بسیار نحیف شده است. دیگر در دانشگاه جای بحثهای تبیینی و کرسیهای آزاداندیشی نیست؛ بلکه یک عده به دنبال برگزاری کنسرت و رقص و آوازند؛ و دیگری هم به دنبال برنامههای طنز و خنداندن دانشجویان و احتمالاً هر دو این راه را برای جذب دانشجویان بهتر دیدهاند. ناگفته نماند که جنبش دانشجویی در مواردی نیز مانند برجام سنگ تمام گذاشته و در جهت تبیین این موضوع بسیار تلاش کرد؛ اما این را هم باید گفت که امروزه در تشکلها عدهای برای تریبون و تبدیل شدن به پیاده نظام احزاب سیاسی رقابت میکنند. یک تشکل بر طبل مواضع فلان جریان سیاسی میکوبد و عضو شورای مرکزی گروه دیگر گستاخانه بعد از پایان دوره حضورش در تشکل، در انتخابات یکی از احزاب کاندیدا شده و عضو شورای مرکزی فلان حزب میشود. بخش دیگر جنبش دانشجویی در وضعیتی بسیار اسفناک روز را شب میکند. عدهای با نام امید، نواندیش و ترقی خواه برای گذران امور، خودفروشی میکنند و برای اندک نان و آبی در دانشگاه هر باجی را به مسئولین میدهند. عیبها را میبینند و سکوت میکنند و حتی در موارد لازم با مسئولین همراهی هم میکنند و انگار اصلاً به نقد و اینکه دانشجو باید نقاد باشد اعتقاد ندارند!وضعیت جنبش دانشجویی ایران اسلامی با پیش از انقلاب بسیار متفاوت شده است. مطالبات تلگرامی شده و فضای کف دانشگاه روزهای آرامی را سپری میکند. پوسترهای برنامهها طراحی میشوند که در فضای مجازی منتشر شوند و ذاتاً برنامه باید برگزار شود و سر و صدا کند؛ حال اینکه چه محتوایی از آن خارج خواهد شد چندان اهمیتی ندارد. رسانهها و فضای مجازی باعث شدهاند که جنبش دانشجویی ظاهری بسیار مرتب و آراسته از خود به نمایش بگذارد و پوکی درونی آن را هر کسی نبیند.
مسعود رشید
فعال دانشجویی