چگونه میتوان از انبیاء و اولیاء علم به ارث برد
محمدرضا رحمانی
علم ارثی در برابر علم درسی قرار دارد. این نوع از علم که گاه به آن علمالوراثه در برابر علم الدراسه گفته میشود، از اقسام علم شهودی و حضوری است. نویسنده براساس آموزههای قرآنی به چیستی علمالوراثه و علمالدراسه پرداخته و به برخی ویژگیهای علم ارثی و راه کسب آن اشاره کرده است.
***
چیستی علم
علم که در زبان فارسی دانش گفته میشود، نوعی از شناخت و آگاهی است که دارای ویژگیهایی چون قطع و یقین و فاقد شک و ظن است. البته اصطلاح کنونی علم در جوامع به ساختاری از آگاهی و شناخت از طریق آموختن عقلی و تجربی گفته میشود. از این رو علم را نتیجه و برایند فرآیندی دانستهاند که انسان از طرق گوناگون چون برهان عقلی یا استقراء حسی تام و ناقص نزدیک به قطع آن را به دست میآورد و در قالب یک قانون سامان میدهد.
پس علم، نقیض جهل (ترتیب العین، ج 2، ص 1274، «علم») و نادانی، به معنای دانش و آگاهی است(لغتنامه، ج 10، ص 14159، «علم») از نظر برخیها، حقیقت علم، کشف امر خارج از ذهن به واسطه صورت ذهنی است (المیزان، ج1، ص 50؛ ج 8، ص 53) که از راه حس، عقل و تجربه، حاصل میشود (همان، ج 8، ص 47-50) و در برابر آن علوم اعتباری است که مابهازای خارجی ندارند، مانند اعتبار ریاست برای فردی. (همان، ص 53)
از تقسیمات علم، تقسیم آن به نظری و عملی است؛ علم نظری، دانشی است که به دنبال آن کمالی حاصل شود، مانند علم به موجودات. علم عملی، دانشی است که با عمل کردن بر طبق آن، کمال، حاصل میشود، مانند علم به عبادات (مفردات، ص 580، «علم»)
علاوه بر علومی که اکتسابی است، برخی علوم از راه مکاشفه و بدون واسطه و با اشراق الهی برای برخی نفوس حاصل میشود که از آن به «علم لدنی» تعبیر شده است (التفسیر الکبیر، ج2، ص 187-191).
مراد از علم در این مطلب، همان کلی شناخت و آگاهی قطعی و یقین نوعی نه شخصی است که شیوه و روش کسب آن اهمیت چندانی ندارد؛ در حالی که در علوم تجربی و فلسفی و مانند آنها، شیوه و روش، نقش و اهمیت اساسی در تحقق مفهوم این علوم مضاف دارد.
همچنین تأکید بر عنصر قطع و یقین نوعی، از آن روست تا قطع و یقین شخصی موهوم و خیالی از دایره علم بیرون رود؛ بنابراین، مراد از علم همان قطع و یقینی است که البته ممکن است تنها در یک شخص تحقق یابد، ولی قابلیت آن را دارد که دیگران نیز به چنین علمی دست یابند. پس ذات علم، ابایی ندارد که در اشخاص متعدد و متنوع تحقق یابد، ولی اشخاص و افراد ممکن است چنین قابلیتی را نداشته باشند. لذا باید گفت در این موارد مشکل از قابل است نه فاعل.
چیستی علم ارثی
علم ارثی، ترکیبی از دو واژه «علم و ارث» است. مراد از ارث، دارایی است که از کسی به دیگری پس از مرگ منتقل میشود. پس مراد از علم ارثی، دانشی است که از میتی به زندهای به ارث میرسد بدون آنکه وارث تلاشی در راستای کسب آن داشته باشد.
علم ارثی در برابر علم درسی قرار دارد. علم درسی به علمی گفته میشود که از راه درس و مطالعه و تحصیل و خواندن کسب میشود. درس در لغت به معنای کهنه کردن و پاره کردن است. لباس مندرس به معنای لباس کهنه است. اما به هر کهنهای درس گفته نمیشود، بلکه به کهنهای گفته میشود که با تکرار و استفاده زیاد به کهنگی رسیده باشد. درس را از این رو درس گفتهاند که شخص یک چیز را با تکرار آن یاد میگیرد و در حقیقت آن مطلب را با تکرار زیاد، گویی کهنه کرد. و شخص این گونه بر آن مطلب مسلط میشود. از این رو، گفته میشود: الدرس حرف و التکرار الف؛ درس یک حرف است ولی تکرار آن هزار بار. این گونه است که یک مطلب مندرس شده و با تکرار، کهنگی مییابد و جزوی از ذات شخص میشود.
به هر حال، واژه درس به طور مجازی به معنای خواندن به کار رفته است؛ زیرا شخصی که درس میخواند مطلبی را با تکرار کهنه میکند و آن را در خود تحقق میبخشد.پس مراد از علمالوارثه، علم جنینشناسی و دانش وراثت نیست، بلکه با توجه به آنکه آن را در برابر علمالدراسه به کار میبرند، شیوه تحقق این دانش در انسان است. به این معنا که در علم الدراسه و علم درسی، شیوه کسب علم، درس و کهنه کردن آن با تکرار و خواندن و تجربه کردن است؛ در حالی که در علم ارثی و علمالوراثه، این علم به شخص به ارث میرسد، بیآنکه درسی بخواند.
بنابراین باید گفت: علم ارثی و علم الوارثه، علم غیردرسی و غیرتحصیلی است و انسان برای این علم، تحصیل نمیکند، بلکه این علم از دیگری به ارث میرسد و در واقع علم، حاصل میشود، نه تحصیل.
علم ارثی و درسی در قرآن
در قرآن به صراحت از علم درسی یا علم الدراسه سخن به میان آمده است. خداوند میفرماید: و کذلک نصرف الایات و لیقولوا درست و لنبینه لقوم یعلمون؛ و این گونه آیات ]خود[ را گوناگون بیان میکنیم، تا مبادا بگویند تو درس خواندهای و تا اینکه آن را برای گروهی که میدانند روشن سازیم. (انعام، آیه 105)
علامه طباطبایی مینویسد: کلمه «درست»، به صیغه «دارست» که مذکر مخاطب است و صیغه «درست» که مؤنث غایب است نیز قرائت شده است. بعضی درباره «نصرف» گفتهاند: «تصریف» به معنای بیان یک معنا است در صورتهای گوناگون تا فایدهاش جامعتر شود و کلمه «درست» از ماده «درس» به معنای تعلیم و تعلم از راه خواندن است، قرائت «دارست» نیز مبنی بر این معنا است، جز اینکه زیادتی معنی را افاده میکند. اما بنا بر قرائت «درست» به صیغه مؤنث غایب، از ماده «دروس» و به معنای از بین رفتن اثر است و بنابر این قرائت، معنای آیه چنین میشود که: تا بگویند این حرفها همان حرفهای کهنه و از بین رفته است که دیگر امروز به هیچ دردی نمیخورد. همچنانکه در آیات دیگری این معنا را از قول کفار نقل کرده که گفتند: این همان اساطیر اولین است. و بنابر قرائت اول معنایش این است که: ما آیات را به عبارات گوناگون و بیانات مختلفی گوشزد میکنیم برای هدفهایی که در نظر داریم و از آن جمله یکی این است که این بدبختها بدبختی خود را تکمیل نموده تو را به این معنا متهم کنند که تو این معارف و این آیات را نزد بعضی از اهل کتاب خوانده و از او یاد گرفتهای. (المیزان، ذیل آیه 105 سوره انعام)
در این آیه با نفی علم درسی و علم الدراسه از پیامبر(ص)، به طور ضمنی به علمالوراثه و علم ارثی اشاره شده است. اما آیهای که به صراحت بر علم ارثی دلالت دارد، آیه 16 سوره نمل است که خداوند میفرماید: وورث سلیمان داوود و قال یا ایها الناس علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شیء ان هذا لهو الفضل المبین؛ و سلیمان از داوود میراث یافت و گفت: «ای مردم، ما زبان پرندگان را تعلیم یافتهایم و از هر چیزی به ما داده شده است. راستی که این همان امتیاز آشکار است.» (نمل، آیه 16)علامه طباطبایی مینویسد: اینکه مراد از این ارث، ارث بردن نبوت و علم است، صحیح نیست، برای اینکه نبوت ارثی نیست، چون قابل انتقال نیست و اما علم، هر چند با نوعی عنایت و مجاز میتوان گفت که قابل انتقال است- نه حقیقتاً- برای اینکه استاد، علم را از خود به شاگرد انتقال نمیدهد، و گرنه باید دیگر خودش علم نداشته باشد، لیکن این انتقال مجازی هم، در علم فکری است که با درس خواندن به دست میآید و علمی که انبیاء اختصاص به آن داده شدهاند، از مقوله درس خواندن نیست، بلکه کرامتی است از خدا به ایشان، که دست فکر و ممارست بدان نمیرسد، ممکن است با همان عنایت و مجازگویی بگوئیم فلان شخص عادی، علم را از پیغمبری ارث برده، یعنی آن پیغمبر وی را تعلیم داده، ولی نمیشود گفت: فلان پیغمبر علم خود را از پیغمبر دیگر یا از غیر پیغمبر ارث برده است (المیزان، ذیل آیه 16 سوره نمل)پس به نظر علامه طباطبایی، علم قابل ارث بردن است، ولی این علم قابل ارث بردن، از مقوله علم نبوت و تشریع نیست؛ زیرا این علوم اختصاص به افرادی دارد که خداوند بر میگزیند، بلکه آنچه از علوم نبوت قابل بهرهگیری و وراثت است همان آموزههای آنان است، نه اصل نبوت که قابل ارثگذاری نیست.
از نظر ایشان نوعی از علوم است که قابل ارثبری است. شاید بتوان گفت این علوم همان آموزههای وحیانی آنان است. از همین رو گفته شده است: العلماء ورثهالانبیاء، عالمان وارثان پیامبران هستند؛ (میزانالحکمه، ح 13968) یعنی آموزههای آنان را یاد گرفته و به دیگران منتقل میکنند.
ویژگیها و راههای تحصیل علم ارثی
با توجه به اینکه علم ارثی غیر از علم درسی است، ویژگیهایی برای آن بیان شده است که میتوان به اموری چون ماندگاری به سبب حضوری بودن آن، ارزشی بودن، تأثیرات دنیوی و اخروی مثبت آن اشاره کرد.
آیتالله جوادی آملی درباره تفاوتهای دو علم درسی و ارثی میفرماید: علم الوراثه در اختیار انبیاء الهی و معصومین(ع) است که خود اهل بیت(ع) هم شاگردان پیامبرانند و علم آنها در ارتباط با ذات اقدس است.اینکه در حدیث نورانی فرموده «انالعلماء ورثه الانبیاء، ان الانبیاء لم یورثوا دینارا و لا درهما و لکن ورثوا العلم» به این معنا است که عالمان دین، یک سلسله درسهای عادی را میخوانند و عالم میشوند، اما بکوشید که از انبیاء ارث ببرید.در ارث اگر آن میراث، امور مادی باشد، تا مورث نمیرد، چیزی به وارث نمیرسد. اگر انسان بخواهد وارث بر انبیاء باشد و از آنها ارث ببرد، تا از درون خود را پاک نکند و صیقل ندهد و تا از اوصاف زشت هجرت نکند و تا خود را در محکمه عقل و شرع وزن و محاسبه ننماید، نمیتواند، علم انبیاء را به ارث ببرد و در این مسیر هم چیزی نصیب او نمیشود.مرگ، هجرت از جهانی به جهانی دیگر است. اگر وارث از ناخالصی و زشتی درون هجرت کرده باشد و از این اوصاف پست بگذرد، سهمی از علم الوارثه میبرد و آن زمان درون و بیرون او نورانی میشود، کلام او حق میشود و در همگان تأثیر میگذارد. اینکه گاهی علم ما به درد ما نمیخورد و موجب نجات ما نمیشود آن علم الدراسه است نه الوراثه؛ چون علم الوارثه نور است.حیف است که از این عمر گرانمایه و سرمایه عظیم برای فهمیدن و ارث بردن علم الوراثه بهره نبریم، که اگر نبریم دچار خسران بزرگ شدهایم، چون تنها این نوع از علوم است که نجاتدهنده است و همراه انسان بعد مرگ هم میآید... اگر انسان علمالوراثه را ارث ببرد تلخترین شرائط هم از یاد او نمیرود و موجب نجات او میشود؛ اما باید بدانیم علوم دیگر که در حوزه و دانشگاه بیان میشود علومالدراسه میباشند، اما علم الوراثه از کنار سجاده میآید و موجب نورانیت میشود. این امور بدیهی اگر به یاد ماند مایه نجات و آرامش است و در حالت مرگ هم همینها باعث میشوند تا انسان سختی جان دادن را احساس نکند و مرگ برای او شیرین میشود. چون او خود را در محضر خدا میبیند و غرق در ذکر نام ائمه طاهرین(ع) است... اگر انسان به دنبال علمالدراسه باشد و بعد هم به دنبال القاب بگردد، او دچار خسران بزرگ شده است، اما علم فقیه مجاهد شیخ مرتضی انصاری علم الوراثه بود و زمانی که این چنین باشد، این دسته، فرزند نبی مکرم و اهل بیت(ع) میشوند و نیازی نیست انسان شجرهاش به پیامبر(ص) متصل باشد (سخنرانی در مراسم عمامهگذاری جمعی از طلاب جوان، 10 دی 1394).از مطالب ایشان به دست میآید که علم ارثی با تزکیه نفس به دست میآید و شخصی که میخواهد به این علوم برسد، باید تزکیه نفس نماید تا خودش را همسنخ پیامبران کند، یعنی همان طوری که فرزند به سبب همسنخ بودن از جهت نسب ارث میبرد، شخصی که میخواهد از پیامبران ارث ببرد باید خودش را به نوعی مناسخ و مشابه آنان کند تا به سبب همین مشابهت و مناسخت و همانندی از این ارث بهره برد.
علم لدنی غیر از علم ارثی و درسی
البته در قرآن از علوم دیگری نیز سخن به میان آمده است که به شیوه تحقق آن بستگی دارد؛ یعنی همان طوری که علم درسی و علم ارثی ناظر به تفاوتهایی است که در روش تحصیل و حصول آن علوم وجود دارد، نوعی از علوم دیگر است که دارای چنین تفاوتی در روش تحصیل و حصول است.
یکی از مهمترین علومی که در قرآن از آن یاد شده، علم لدنی است. خداوند در آیه 65 سوره کهف میفرماید: فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما؛ (موسی و خضر(ع)) بندهای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود به او دانشی آموخته بودیم.
از ویژگیهای علم لدنی براساس این آیه و آیات دیگری چون آیه 66 و 67 سوره کهف و مانند آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. مستقیم و بیواسطه: علم بیواسطه است و شخص آن را مستقیم از خداوند میآموزد؛
2. غیرقابل تعلیم به غیر: علم لدنی غیر قابل تعلیم به دیگری است؛
3. انتقال ناقص از راه انباء و اخباری: علم لدنی تنها از طریق انبا و اخبار به دیگری قابل انتقال است ولی این انتقال کامل نیست (و نیز نگاه کنید: بقره، آیات 31 تا 33)
4. تعلیم مستقیم الهی: تعلیم آن تنها به تعلیم مستقیم خداوند شدنی است. از همین رو، خداوند تنها معلم اول و آخر آن است؛
5. علم حقایق و ملکوت: علم لدنی علم به حقایق و ملکوت هر چیزی است؛
6. قدرت تصرف: علم لدنی قدرت تصرف در کائنات را برای صاحب آن فراهم میآورد؛
7. علم شهودی: علم لدنی علم شهودی است؛
8. جامعیت: علم لدنی، علم به حقایق هستی است و از همین رو، جامع حقایق است؛
9. دادنی نه گرفتنی: علم لدنی از سوی خداوند به هر کسی بخواهد داده میشود و گرفتنی نیست بلکه دادنی است؛
10. ذاتی انسان: علم لدنی جزو ذات و ذاتیات عالم به آن علم میشود و از میان رفتنی و از یاد رفتنی نیست؛
11. حضور معلوم در ذات: در علم لدنی معلوم، حاضر در ذات است نه بیرون ذات؛
12. مبصر: علم لدنی از مصادیق علم بصیرتی است و معلوم از مبصرات است؛ از همین رو، علم و بصر و عالم و بصیر مترادف هستند؛
13. مشهود: علم لدنی از مصادیق علوم شهودی است و معلوم در نزد عالم مشهود است. بنابراین عالم همان شاهد است؛
14. مکشوف: علم لدنی از مصادیق علوم مکاشفهای است و حقیقت در نزد عالم مکشوف است؛
15. عصمت: عالم به علم لدنی از هر گونه خطا و اشتباه و مانند آن مصون و معصوم است؛
در قرآن دهها ویژگی برای علم لدنی بیان شده است. با نگاهی به آنچه برای علم لدنی گفته شده میتوان دریافت که علم لدنی غیر از علم ارثی است؛ زیرا علم لدنی فراتر و برتر از علم ارثی بوده و شاخصهای علم در آن خیلی برتر و بلندتر است.
همچنین این علم لدنی با علم الکتاب، علوم پیامبران، علم هاروت و ماروت، علم سامری، علم بلعم باعورا و مانند آنها متفاوت است. دارندگان این علم را تنها میتوان شامل افرادی چون پیامبر اکرم(ص) (هود، آیه 1؛ نمل، آیه 6)، حضرت آدم(ع) (بقره، آیه 31) و حضرت خضر(ع) (کهف، آیه 65) دانست که بصراحت از آنان در آیات قرآن یاد شده است.