خاطرات مرحوم حجتالاسلام شجونی
شروع فعالیتهای سیاسی مرحوم شجونی
فعالیتهای سیاسی
وقتی که به قم رفتم، حدوداً دو یا سه سال بود که آیتالله بروجردی به قم تشریف آورده بودند. در آن زمان، مرحوم آیتالله بهجت، مرحوم آیتالله محمد حجت کوه کمری، مرحوم آیتالله شیخ محمد فیض قمی، آیتالله صدر- پدر بزرگوار مرحوم آیتالله آقاموسی صدر و آقا رضا صدر- و مرحوم آیتالله آقا سید محمد تقی خوانساری از علما، مراجع و مدرسین آنجا بودند.
وعاظ شهیر آنجا نیز مرحوم اشراقی،پدر آقا شهابالدین اشراقی، داماد حضرت امام -رضوانالله تعالی علیه-، مرحوم حاج انصاری قمی و آقای سید مرتضی برقعی بودند. از طریق سخنرانیهای این بزرگواران با جو مملکت آشنا میشدم، ولی چون در این زمان مشغول تحصیل بودم، مسائل سیاسی را کمتر متوجه میشدم. البته، بعدها کمکم مرحوم نواب به قم میآمد و من نیز در تهران به خدمتشان میرسیدم و رفته رفته با مسائل سیاسی آشنا میشدم.
مرحوم اشراقی روی منبر مدرسه فیضیه، به دارالشورا حمله میکرد و گاهی هم داستانهایی نقل میکرد. به مجلس شورای ملی زمان شاه حمله میکرد و بعد میگفت این کله گندهها راه نمیروند. گاهی هم مثلهای جالبی میزد. مثلاً میگفت: «این دسته پایینیها و عقب افتادهها، شلاق میخورند، کتک میخورند. آن گردن کلفتها باید راه بروند و آنها راه نمیروند». یک داستانی هم میگفت که خیلی جالب بود و همه میخندیدند. مرحوم آقاشیخ محمد تقی اشراقی- که واعظ شهیری در قم بود- فرزند مرحوم حاجی آقا شیخ محمد ارباب و پدر آقای شهاب اشراقی بود. ایشان در مدرسه فیضیه به منبر رفت و گفت که در زمان مرحوم آقا شیخ عبدالکریم به من پیغام دادند که باید ساعت شش بعد از ظهر در مدرسه فیضیه منبر بروید. من قول دادم ولی بعد فکر میکردم که خدایا این چه منبری است؟ جشن میلاد است؟ فاتحه است؟ چه تناسبی دارد؟ مثلاً میگفت از محله چهارمردان همین طور راه افتادم، آمدم گذر قاضی و الوندیه و گذر عشقعلی و گذر خان، هر چه فکر میکردم که آخر باید روی منبر چه بگویم، یادم نیامد. فقط منظرهای دیدم که سوژهای برای منبر من شد. میگفت یک نفر خرکچی بود با بیست تا سی عدد از این الاغها؛ بر پالان آنها گونیهای بزرگی بود و توی آن گونیها خاک و کود ریخته بود و حمل میکرد. در آن زمان، حمل و نقل با حیوانات بود و به آن صورت ماشین و این طور چیزها نبود. میگفت که اینها را میراند و میزد. کوچههای قم هم تنگ بود. بعد میگفت که آن الاغ درشتها، جلو بودند و سلانه سلانه راه میرفتند و یااصلاً راه نمیرفتند. ولی الاغ نازکها، باریکها، لاغرها، کوچولوها، این عقب عقب بودند که همیشه کتک میخوردند. این (خرکچی) هم محکم آنها را میزد و فحش میداد. اینها میدویدند و میرفتند جلو ولی آن هفت هشت تایی که بغل هم، سلانه سلانه راه میرفتند، تحرکی نداشتند و این عقبیها کتک میخوردند و لابهلای آنها میماندند. دوباره، باز هم عقبیها کتک میخوردند. میگفت این برای منبر من سوژه شد که توی این مملکت کله گندهها یا اصلاً راه نمیروند یا سلانه سلانه میروند و کتک را عقب افتادهها میخورند. بعد هم میگفت آن زمان من این را روی منبر گفتم و الان هم دارم میگویم: این دارالشوراییها و مجلس شورای ملیها راه نمیروند. آفتابهدزدها را گرفتهاند و شتر دزدها آزادند.
البته همه از این سخنها خوششان میآمد. آقای اشراقی کنایه میزد و استقبال هم میشد، اما این استقبالها، استقبالهای عمومی، همگانی، وسیع و همهجانبه نبود. بعداً کمکم مسئله ملی شدن صنعت نفت و این مسائل مطرح شد. ایشان در میدان آستانه سخنرانی میکرد و طلاب هم استقبال میکردند.
به هر حال، نگاه مردم به مرجع بود. هرحرکتی که مرجع داشت، مردم میگفتند این حرکت درست است. در عین حال، از حرکات سیاسی خوششان میآمد اما به حرفهای مرجع توجه داشتند. مثلاً مرحوم آیتالله صدر و مرحوم آیتالله خوانساری از حرکات افرادی مثل مرحوم نواب صفوی خوششان میآمد. از امام خمینی نیز خوششان میآمد. ایشان در آن زمان در مقابل بیت آیتالله بروجردی سکوت میکردند، اما در قم معروف بود که امام با مرحوم اشراقی از بیت آیتالله بروجردی، به خاطر بعضی حرکات اطرافیان ایشان قهر کردهاند و دیگر به آنجا نمیروند.
یکبار، خود بنده را در سال 1334، در همین حظیرهًْالقدس بهائیها در تهران- که الآن حوزه هنری است- شلاق میزدند و لبه تیز سخنشان این بود که مرجع تقلید این مملکت ساکت است. آیتالله بروجردی چیزی نمیگوید، بعد شما فلان فلان شدهها به دنبال نواب صفوی میروید. شماها چه میگویید. من در قم، علیه حزب توده میتینگ میدادم و شلوغ میکردم. نسبت به جنازه رضاخان هم تعرض کردم. کم و بیش شبهای شنبه نیز در جلسات فدائیان اسلام شرکت میکردم. در همین زمان، از بیت آقای بروجردی میآمدند تا مرا از مدرسه بیرون کنند و حجره را از من بگیرند. گاهی اوقات تقدسی میکردم و چون آقای بروجردی راضی نبود، داخل حجره میخوابیدم ولی نمازم را بیرون میخواندم. میگفتم ایشان راضی نیست.