kayhan.ir

کد خبر: ۸۹۴۶۴
تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۳۹۵ - ۱۸:۲۲
خاطرات امیر سرتیپ سید ابراهیم حجازی- ۱

جریان‌های تجزیه‌طلب در جنوب کشور





اشاره:
خاطرات اشخاص و راویان یکی از منابع مهم تاریخی است که از آن به عنوان تاریخ‌شفاهی نیز یاد می‌شود. این خاطرات با توجه به حضور راویان آنها در حوادث تاریخی از اهمیت و اعتبار بالایی برخوردار است. خاطرات تیمسار حجازی نیز در همین راستا با توجه به فعالیت‌های‌شان در حوزه‌های انتظامی در قبل و بعد از انقلاب و مسئولیت‌های‌شان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در شهربانی و دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری از اهمیت زیادی برخوردار است که می‌تواند به پژوهشگران حوزه تاریخ معاصر کمک نماید. آنچه از این پس در این ستون می‌خوانید گزیده‌ای از بخش‌های مختلف این کتاب است که با عنوان «خاطرات امیر سرتیپ سیدابراهیم حجازی» توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان
زمینه‌های پیدایش جریان خلق عرب(1)
همان‌طور که قبلاً هم گفتم، بنده بعد از پیروزی انقلاب به ریاست شهربانی خرمشهر منصوب شدم. هم‌زمان با این دوره از فعالیت من در این نهاد، جریان خلق عرب پیش آمد. در خرمشهر مانند سایر شهرهای کشور، مردم غرق در شادی و شادمانی بودند و واقعاً یک نوع همدلی و همراهی بین مردم ایجاد شده بود، به گونه‌ای که حتی مردم با نیروهای مسلح هم که به شکلی شاید فکر می‌کردند قبل از پیروزی انقلاب معارض آنها بودند، بسیار با محبت و با انصاف برخورد می‌کردند. نوعی شادی همگانی نه تنها در سطح کشور بلکه در سطح جهان اسلام و شاید هم در سطح جهان مستضعفین به هر حال فراهم شد. متأسفانه این شادی در خرمشهر بیش از 10 روز طول نکشید؛ یعنی ما از 22 بهمن تقریباً تا اواخر بهمن خیلی مشکلی به نام عرب و عجم نداشتیم، اما متأسفانه از اواخر بهمن روی مسائل قومی و نژادی و مسائل خاص اقلیمی و منطقه‌ای بحث‌هایی پیش آمد. اصولاً جریانات قومی در مناطق مرزی یک جریانات مزمن و کهنه استعماری است و مترصد شرایطی است که رشد کند. جریان خلق عرب هم چیزی شبیه به این بود یعنی مسئله‌ای خلق‌الساعه نبود، زیرا که از دوران بعد از سقوط امپراتوری عثمانی و جریاناتی که توسط انگلیس در منطقه شکل گرفت و حتی در دوره حکومت رضاخان و جریان شیخ خزعل زمینه‌های آن وجود داشت. شیخ خزعل بالاخره به دستور خود انگلیسی‌ها به دست رضاخان از بین رفت. در واقع یک فرایندی به طور کلی در نواحی مرزی تعریف شده بود که خرمشهر جزئی از این فرایند بود، اما چیزی که برایم قابل تأسف بود این بود که یک سری افراد کم‌ اطلاع، بی‌دیانت، غیرمسلمان، در حکومت محمدرضا شاه پهلوی تجزیه‌طلب‌هایی بودند که بخشی زندانی شدند، برخی هم به کشورهای عربی فرار کردند و عده‌ای هم زیر سایه شوروی سابق بودند. مابقی هم با استعمار انگلیس ارتباط داشتند. آن زمان این مسئله خیلی برای ما مهم نبود و بعد از انقلاب هم خیلی توقع نداشتیم که این گونه افراد در این مناطق مشکل ایجاد کنند، اما اینکه اینها حول محوریت یک مرجع تقلید عرب به نام آیت‌الله شیخ محمدطاهر آل‌شبیر بودند(2)، حائز اهمیت است. از دیدگاه مسائل بینشی و ارزشی و از نظر اینکه چگونه استعمار توانست نیروهایی که متعلق به خودش بود را تحت هر شرایطی به شکلی کاملاً حساب شده به محوریت شیخ محمد طاهر مهیا کند و شیخ متأسفانه به دلیل اینکه بینش سیاسی قوی نداشت و بسیار آدم ساده‌دل و ساده‌اندیشی بود و مشکلات شخصی- از جمله اینکه چشمانش درست نمی‌دید و گوشش درست نمی‌شنید و زبان فارسی را خیلی روان صحبت نمی‌کرد و نوعاً هم ایشان سخنرانی‌هایش را به زبان عربی ایراد می‌کردند- بازیچه شد. بالاخره کسی که حال مرجع بود و خودش هم این ادعا را داشت که من یک وضعیت استثنایی در استان خوزستان دارم و حتی به یک شکلی هم خودش را با بزرگان از جمله با حضرت امام قیاس می‌کرد، بازیچه دست استعمار شد. به این شکل به تدریج شیخ از مجموعه توده‌های مردمی خرمشهر که قبل از انقلاب به یک شکلی با شیخ ارتباط داشتند و بچه‌های انقلابی و مسلمان متدین کم و بیش با وی در ارتباط بودند، در یک زمان بسیار کوتاه با ترفندهای خاص بحث‌های قومی و نژادی را مطرح کرد.
ختم غائله جبهه خلق عرب
نهایتاً این ماجراها به حوادث روز هشتم خرداد(۳) سال 58 منجر شد. زمانی که قرار بود تصمیمات فرمانداری به منصه ظهور برسد و نمایندگان شیخ تقاضای مهلت کرده بودند. برای خلع سلاح و تخلیه آنان و عشایری که اینها را حمایت می‌کردند، اتفاقات مشکوکی رخ داد. یعنی ما شب در فرمانداری بودیم که یکسری تیراندازی‌های مشکوک در سطح شهر از جمله در خیابان 40 متری مرکز شهر رخ داد و در اطراف حالت اضطراب نگران‌کننده‌ای پیش آمد. متأسفانه تقریباً ساعت 6 صبح بود که حمله مسلحانه‌ای از طریق رودخانه و قایق‌هایی که در رودخانه بودند به طرف شهربانی شد که شهربانی طبق دستور بنده مقاومت کرد. حملات بسیار شدید بود. از من کمک خواستند و من آن زمان در فرمانداری و در ستاد شورای امنیت بودم. آقای مدنی و اعضای شورای تأمین شهر حضور داشتند. به هر حال نیروهای کمکی برای کمک به منطقه رفتند و تا ساعت 8 صبح این مقاومت و تیراندازی با سقوط ساختمان سازمان سیاسی خلق عرب پایان پذیرفت، ولی این سقوط سرآغاز یکسری ناآرامی‌ها و گرفتاری‌ها و تیراندازی‌ها و کشت و کشتارهای بسیار پراکنده و درعین حال با یک شعاع گسترده‌ای شد که متأسفانه باعث شد وضعیت شهر به حالت بحرانی خاص تبدیل شود. نیروهای دیگری از دزفول به فرماندهی برادر سرلشکر رشید به کمک ما آمدند که جمعاً شاید بالغ بر چهارصد و اندی نیروی پاسدار بودند. بالاخره بعد از چندین روز خون‌ریزی و درگیری جلسات، تحصن و مذاکره با شیخ یا با پسر و برادر شیخ در نهایت منجر به این شد که تا حدودی آرامش به وجود بیاید. اما متأسفانه جریانات ایذایی و مقاومت و مقابله تبدیل به جریانات تروریستی و انفجار لوله‌های گاز، انفجار انبارهای دولتی، خط راه‌آهن و سایر نقاط سوق‌الجیشی شهر بدل شد. در تمام طول این مدت کم و بیش نیروهای شهربانی که الحمدلله روحیه‌ای پیدا کرده بودند، با کمک مردم مسلح شده و در سطح شهر گشت می‌زدند. از جمله در نقاط حساس مثل زیر پل اغلب می‌دیدیم یاد به کلانتری‌ها تیراندازی می‌شد و یا به پست‌هایی که مستقر بودند، تعرض می‌کردند. البته برادران سپاه و نیروهای کمکی هم در کنار نیروهای انتظامی ما هم بودند که ان‌شاءالله خدا از آنها قبول کند. جای دارد که از متصدی بی‌سیم شهربانی که شجاعانه تمامی لحظه‌های سخت تهاجم به شهربانی را اعلام می‌نمود یاد کنم. او بعد از انتقال به استان خراسان (مشهد) در اعزام به جبهه‌ها به درجه رفیع شهادت نائل آمد. نکته قابل ذکر این است که در زمان شروع درگیری آقای علوی، فرماندار خرمشهر ظاهراً دچار بیماری شده بودند و کار سرپرستی فرمانداری به آقای مهندس اصغر ابراهیمی سپرده شده بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حدود دو هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آیت‌الله محمدطاهر آل‌شبیر خاقانی با توجه به اینکه یکی از روحانیون باسابقه و مراجع تقلید خرمشهر بود، توانست با نظارت بر کمیته انقلاب که ترکیبی از عرب‌ها و غیر عرب‌های منطقه بود، تا حدود فراوانی زمام امور منطقه را در دست گیرد. یکی از مهم‌ترین فرمان‌هایی که شیخ شبیر در جهت حفظ تمامیت ارضی کشور صادر کرد بستن همه مناطق مرزی خرمشهر اعم از زمینی و دریایی تا اطلاع ثانوی بود و کنترل مرزها را به عشایر عرب ساکن نوار مرزی خرمشهر محول کرد. از سوی دیگر، چند روز پس از تشکیل کمیته، عده‌ای از شیوخ منطقه با اشغال ساختمان کنسولگری آمریکا در خرمشهر، کمیته مستقلی به نام کمیته عرب‌ها یا ستاد رزمندگان خلق عرب را تشکیل دادند که پس از مدتی به نام سازمان سیاسی خلق عرب خوزستان موسوم شد و گفته می‌شود تمام کسانی که آنجا رفت و آمد می‌کردند باید لباس محلی می‌پوشیدند. کمیته اول شهر به علت اختلاف‌های درون آن منحل شد (درکمیته اول تمام سران عشایر در شورای مرکزی کمیته عضو بودند) و کمیته دوم هم به این علت که تنها دو نفر از سران عشایر در آن عضو بودند، مورد مخالفت شیخ شبیر قرار گرفت و اعلام کرد که 50 درصد از اعضای کمیته باید عرب و 50 درصد عجم باشند که سرانجام شورای جدید شهر و کمیته دوم انقلاب در مورخه 4 فروردین 1358 اعلام انحلال کرد (رضا آذری شهرضایی، «مروری بر ظهور پدیده خلق عرب»، مجله گفت‌وگو، شماره 25)
۲. تجمع نیروهای فعال مذهبی در مسجد امام صادق(ع)، از حدود سال 42 حول محور شیخ، باعث شد شخصیت وی به عنوان روحانی مبارز شهر، مطرح شود. در حالی که وی به دلیل بینش خاص خود و اینکه عملاً خود را از امام و دیگر مراجع اعلم می‌دانست و نظرات خود را در مسائل منطقه کلاً بر نظرات امام مقدم می‌شمرد و نیز به دلیل نوع برخورد با رژیم نتوانست نیروهای فعال و پرشور مذهبی را به خوبی جلب و حفظ کند و رهبری آنان را در امر مبارزه برعهده بگیرد. از این رو در سال بعد مبارزه نیروهای مذهبی خرمشهر که مرتباً در حال گسترش بود، دچار تشتت و پراکندگی شد. فقدان یک مرکزیت محلی قوی و مناسب، اختلافاتی بین تجمعات مذهبی پدید آورد.
3. در سحرگاه 7 خرداد سه نفر مسلح، از سازمان سیاسی خلق عرب، که برای خوردن صبحانه به بازار رفته بودند، به وسیله کماندوهای نیروی دریایی در شهر غافلگیرانه خلع سلاح شدند و اسلحه‌های آنان ضبط و یک نفرشان نیز دستگیر شد. پس از آزاد نمودن آنها، افراد مذکور که بازگشت بدون اسلحه را به سازمان، نوعی سرشکستگی تلقی می‌کنند، به اداره بندر رفته و با حمله به گمرک، یک نفر پاسدار و یک نفر نگهبان مأمور گارد گمرک را به قتل رسانده و سه تن دیگر را زخمی می‌کنند، دو نفر از ایشان هم زخمی می‌شوند که پس از انتقال به بیمارستان توسط افراد نیروی دریایی دستگیر می‌شوند. بلافاصله پس از این واقعه، دریادار مدنی به خرمشهر آمد و جلسه‌ای چند جانبه با فرماندار، شهردار، برخی روحانیان و برادر آیت‌الله آل شبیر خاقانی برگزار گردید. نمایندگان آل‌شبیر، مصر بودند که سران قبایل گفته‌اند 24 ساعت دیگر مهلت لازم است تا قضایا به طور مسالمت‌آمیز حل و فصل شود. بنابراین توافق شد که ضرب‌الاجل خلع سلاح تا روز 10 خرداد تمدید شود. در همین روز شیخ شبیر خاقانی که برای دیدار با امام از چند روز قبل در قم بودند وارد خرمشهر شدند. وی که در این سفر با امام خمینی، نخست‌وزیر و آیت‌الله طالقانی ملاقات کرده بود اعلام داشت مرکز قول داده است در قبال خلع سلاح به خواسته‌های آنها ترتیب اثر بدهد. از این زمان، سازمان سیاسی و کانون فرهنگی خلق عرب شروع به سنگربندی اطراف ساختمان‌ها نمودند و تعداد زیادی عناصر مسلح از سایر نقاط به شهر وارد شدند. در بامداد 9 خرداد 1358 و حدود دو ساعت پس از توافق مدنی و نمایندگان شیخ شبیر خاقانی، چهار فرد مسلح با اتومبیل به محل تحصن مخالفان سازمان سیاسی خلق عرب آمده و اقدام به تیراندازی نمودند. این گروه همچنین با شلیک تیر به سوی شهربانی فضای شهر را ملتهب کردند. نظر جهان‌آرا، مخالف این نظر است و گفته: «یک ماشین سفیدرنگ به سمت مسجد جامع آمد و پس از شلیک تیر و پرتاب کوکتل مولوتوف متواری شد؛ و به دنبال آن، عناصر سازمان سیاسی به شهر آمده و شروع به سنگربندی کردند. آنها پمپ بنزین خیابان فردوسی را به آتش کشیدند. خیابان مولوی را بستند، طرف مرز شلمچه، دو یا سه انبار مخابرات را به آتش کشیدند؛ و تعدادی خانه و مغازه را غارت کردند» (صخره سخت، ویژه‌نامه روزنامه ایران، مروری بر بحران خلق عرب در خرمشهر، 1358).