kayhan.ir

کد خبر: ۸۹۴۴۲
تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۳۹۵ - ۱۸:۲۰
اسناد سخن می‌گویند

کلید باغ سیب و گلابی دست آمریکا نیست !






سید روح الله امین آبادی
13 آبان 1357 دانشجویان پیرو خط امام لانه جاسوسی را تسخیر کرده و به توهم سردمداران کاخ سفید که گمان می‌کردند با نفوذ در دولت موقت می‌توانند سیاست‌های پیشین را پیگیری کنند پایان دادند . امام خمینی(ره) تسخیر لانه جاسوسی را انقلاب دوم و انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامیدند و با این تعبیر راه را بر سیاست پیشگانی که به دنبال تعابیر دیپلماتیکی بودند تا اقدام دانشجویان مسلمان را تخطئه کنند بستند هر چند عده‌ای چون بنی صدر‌ها و قطب زاده‌ها در پشت صحنه به دنبال آزادی زودهنگام جاسوس‌ها بودند تا کدخدا ناراحت نشود ولی مردم در صحنه حضور داشتند و روزی نبود که در اطراف سفارت سابق آمریکا که اینک توسط دانشجویان مسلمان آزاد شده بود و نماد حقارت یک قدرت بین‌المللی مردم تجمع نکنند و شعار مرگ بر آمریکا را سرندهند.
این روزها سالگرد انقلاب دوم است و عده‌ای به آن کدخدای تحقیر شده دل بسته‌اند کدخدایی که هر چه در چنته داشت در چهار دهه پیش رو کرد و جز فشارهایی که طبیعی گذر زمان بود کاری از پیش نبرد.
در این نوشتار می‌کوشیم به این سؤال پاسخ دهیم که چه شد آمریکای ابرقدرت ، آمریکایی که مدعی بود «گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد، جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست» نتوانست انقلاب اسلامی ملت ایران را پیش‌بینی کرده شاه را نجات دهد و از تسخیر سفارت خود در تهران جلوگیری کند؟!
سؤالی که به آن استانسفیلد ترنر رئیس‌وقت سازمان سیا در کتاب «پیش از خواندن بسوزانید» به عیان جواب داده و اعتراف کرده است «گروه اطلاعاتی ما در ایران بسیار محدود بود ما به اطلاعات كافی دسترسی نداشتیم چون شاه دولت قابل اعتماد ما بود و ما در مورد او به طور جدی و با دقت جاسوسی نمی‌كردیم به همین دلیل قبل از سقوط شاه ما عوامل زیادی در ایران نداشتیم و بعد از انقلاب هم طبیعتا قادر به جلب افراد قابل اطمینان نبودیم». (۱)
ترنر در بخش دیگری از این كتاب می‌نویسد «در كل كوتاهی ما در كسب اطلاعات بیشتر و دقیق‌تر از اوضاع ایران به كارتر لطمه زد. ما متوجه نشده بودیم كه پایه‌های سیاسی حكومت شاه تا چه حد متزلزل بود. ما نمی‌دانستیم كه شاه بیماری علاج ناپذیری داشت ، ما از درك آیت‌الله خمینی رهبر انقلاب و میزان نفوذ او عاجز بودیم»
ترنر كه با اشتباهات خود زمینه شكست كارتر را در انتخابات ریاست جمهوری آمریكا فراهم كرده بود جزئیات بیشتری از آن اشتباه را عیان می‌كند :«بی اطلاعی ما در مورد موقعیت شاه تا آنجا بود كه كارتر در درسامبر 1979در سفر خود به ایران شاه را جزیره ثبات در منطقه‌ای ناآرام خواند . ما هم در سیا غیر از این فكر نمی‌كردیم. هشت ماه بعد از تظاهرات متعدد در تهران دفتر برآوردهای ملی پیش‌نویس برآوردی درباره اوضاع ایران را برای من ارسال داشت و ادعا كرد كه شاه برای 10سال دیگر دوام خواهد آورد . پیش نویس را پس فرستادم و متذكر شدم كه با توجه به ناآرامیهای جاری در ایران حداقل باید بپذیریم كه شاه مشكل دارد . اینكه برای بررسی دقیق از موقعیت شاه و اوضاع ایران اصرار نكردم مسلما یك اشتباه فاحش بود ...»
ترنر ادامه می‌دهد: «تقریبا همه ما در دستگاه امنیت ملی در زمان شاه به ایران سفر كرده و هیچ كدام نشانی از عدم ثبات ندیده بودیم . در ایران از ما شاهانه پذیرایی می‌شد اما رفت و آمد ما تحت كنترل و محدود بود ...»
رئیس‌وقت سازمان سیا در نهایت می‌نویسد: «حكومت شاه به سرعت رو به زوال بود. اوفقط 5ماه بعد از آنكه سازمان سیا پیش‌بینی كرده بود كه او تا 10سال دیگر دوام خواهد آورد ایران را ترك كرد و خود را تبعید نمود». (۲)
ترنر در كتاب دیگر خود به نام «پنهان‌كاری و دموكراسی» با اشاره به اطلاعات ناقص آمریكا و سازمان سیا از قدرت رهبری امام خمینی و میزان نفوذ ایشان میان اقشار مختلف مردم در اعترافی تاریخی می‌نویسد: «هرگز تصور نمی‌كردیم كه همه گروه‌های ناراضی و مخالف شاه توسط یك روحانی 79ساله به نام آیت‌الله خمینی كه به حالت تبعید در فرانسه به سر می‌برد به هم جوش داده شوند و اگر چه بعد از سقوط شاه اتصال این گروه‌ها نیز از هم گسست و هر یك رو به سویی نهادند ولی انقلاب از پا نایستاد و همچنان به راه خود ادامه داد». (۳)
روزهایی که آمریکا گمان می‌کرد انقلاب تمام شده است!
اسناد لانه جاسوسی نیز نوشته‌های ترنر را تائید و اثبات می‌کند؛ سفارت آمریكا در تهران در اولین روز خرداد 1357 در گزارشی كه به وزارت خارجه این كشور ارسال كرد با ابراز رضایت و خوش بینی نسبت به آرامش نسبی كه در چند روز گذشته در كشور حكمفرما بوده است این مسئله را بررسی كرده و نوشت: «...علی رغم وقایع گاه و بی‌گاه اینجا و آنجا یك آرامش نسبی جایگزین آشفتگی‌های اخیر در جبهه مخالفین ایران شده است در حالی كه در طول چند ماه گذشته تقریبا روزانه یك واقعه یا بیشتر اتفاق می‌افتاد شماره این وقایع اخیرا به 3یا 4واقعه در هفته كاهش یافته است »
سفارت آمریكا در بخش دیگری از گزارش خود به سعی رژیم برای فاصله انداختن میان رهبر انقلاب و سایر روحانیون اشاره و اضافه كرد: «برعكس آیت‌الله خمینی كه هدفش سرنگونی رژیم شاه است و این را پنهان نمی‌كند گروهی از رهبران هدف‌های محدودتری در سر دارند ، عمدتا آنها می‌خواهند كه به نظریاتشان توجه شود و تا زمانی كه دولت توجه كمی به آنها مبذول می‌داشت آنها دلیلی برای حمایت از آیت‌الله خمینی نداشتند . حالا نشانه‌هایی وجود دارد كه دولت شروع به گوش دادن كرده است...»
سفارت در گزارش خود ادامه می‌دهد :«ما می‌دانیم كه تلاش‌های پشت پرده در جریان است كه با مذهبیون محافظه كار باب مذاكره و گفت‌وگو باز شود و آنها را از آیت‌الله خمینی اگر ممكن باشد جدا كنند . در حالی كه خیلی از این رهبران مذهبی سلطنت را به عنوان یك نهاد لازم كه اسلام را در مقابل رقابت كمونیستی محفوظ می‌دارد می‌بینند و هیچ راه حلی بجز شاه به نظر نمی‌رسد». (۴)
یک نمونه دیگر ؛ تلاش آمریکا
 برای به انحراف کشیدن انقلاب
شاید به همین دلیل بود که سفارت آمریکا گمان می‌کرد اگر بتواند با رهبر سازی برای انقلاب در صفوف نهضت رخنه کرده و آن را به انحراف بکشاند شاه را نجات خواهد داد ولی این تصور غلط نیز با شکست خفت باری رو به رو شد و مردم یک صدا امام خمینی را فریاد زدند و بعد از انقلاب نیز در پاسخ به تلاش‌های لیبرال‌های بریده از وطن در خیابان‌ها این شعار را سر دادند «حزب فقط حزب الله ، رهبر فقط روح الله»
چنان چه گفته شد نیمه دوم سال 57 آمریکا در صدد این بر آمده بود تا با رهبر سازی برای انقلاب نهضت اسلامی را به انحراف بکشاند ، در این راستا ارتباط گیری با مطبوعات از جمله سناتور مصباح زاده مدیر وقت روزنامه کیهان در دستور کار قرار گرفت ، در سندی به تاریخ 11 دسامبر 1978 [ 20 آذر 1357 ] که از سفارت آمریکا در تهران به وزارت امورخارجه این کشور در واشنگتن دی سی ارسال شده با اشاره به برگزاری یک راهپیمایی به اصطلاح ضد حکومتی با محوریت خود رژیم و برای به اعتدال کشیدن مسیر تظاهرات آمده است «اردشیر زاهدی که مذاکره‌کننده اصلی دولت برای برنامه راهپیمایی بود در غروب آن روز به من گفت : تعدادی از افراد ما در این تظاهرات شرکت کردند و سعی نمودند که آن را به سوی اعتدال سوق دهند . وی همچنین متذکر شد که « عده‌ای از میانه روها» به جای عکس [امام] خمینی عکس [آیت‌الله ] شریعتمداری را حمل می‌کردند.»
در ادامه این سند آمده است : «تمام این‌ها نشان دهنده همکاری بین دولت و رهبران میانه‌رو می‌باشد تا بدین ترتیب رهبران سیاسی میانه‌رو به هزینه [امام] خمینی کسب وجهه کنند . برای شاه چنان‌چه متعاقبا بخواهد با جبهه ملی به عنوان طرف اصلی برای تشکیل یک دولت ائتلافی مذاکره کند ، این تاکتیک خوبی است . پیش از این سناتور مصباح زاده در بحث درباره ضعف سیاسی جبهه ملی به ما گفته بود، در صورتی که خواسته شود ، نشریات کیهان می‌توانند در عرض چند هفته از این‌ها قهرمان ملی بسازند.» (۵)
مصادیقی که ذکر آن رفت همه نشان از آن دارند که سردمداران آمریکا از روسای جمهور تا مسئولین نهادهای اطلاعاتی و امنیتی این کشور همواره در تحلیل مسائل ایران دچار اشتباه در محاسبه بوده ولی هرگز از این اشتباهات درس نگرفته‌اند.
بی شک بازخوانی اسناد لانه جاسوسی و نیز خاطرات مقامات وقت آمریکا کدها و مصادیق عینی فراوان دیگری در اختیار محققین و پژوهشگران قرار می‌دهد و ما در این نوشتار تنها به چند نمونه ملموس اشاره کردیم که نشان می‌دهند آمریکا یا همان کدخدایی که بعضی‌ها به آن دل بسته‌اند هیچ گاه نتوانسته نوکران خود را حفظ کرده مخالفان و دشمنان را نیز سرکوب و از مسیر خود منحرف سازد، امیدوار بودن به وعده‌های چنین دشمنی و حساب کردن به دوستی او برای عبور از مشکلات تا چه اندازه می‌تواند ساده لوحانه باشد؟ سؤالی است که جواب به آن سهل و ممتنع است، سهل از آن رو که تاریخ جواب سؤال فوق را به کرات داده است و نیازی به تامل و مداقه فراوان نیست و ممتنع از آن روی که چرا سیاستمدارانی که بایستی نگاه عمیقی به رویدادها و تحولات داشته باشند و از سطح به معنا عبور کنند چنین به آینده‌ای که هرگز نمی‌رسد دل بسته‌اند و از باغ سیب و گلابی سخن می‌گویند؟!
پی نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است