kayhan.ir

کد خبر: ۸۸۵۶
تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۲
روایتی از اربعین‌های انقلاب اسلامی -15 (پاورقی)

راهپیمایی سکوت به سمت بیوت مراجع (پاورقی)

Research@kayhan.ir

محسن حسینی نهوجی

وحدت فکری و عملی عجیبی، بین طلاب، ایجاد شده بود. هیچ یک، در مورد رفتن به منزل مراجع به صورت راهپیمایی بدون شعار و بدون حمل عکس یا نوشته‌ای ابهامی نداشت. هنوز هیچ هماهنگی و توافقی با فضلا، مدرسین و مراجع عظام به عمل نیامده بود. برخی از طلاب به نقل از یکی دو نفر از مدرسین، می‌گفتند قرار است علماء، امشب جلسه‌ای مشورتی برگزار نمایند. طلاب پیشاپیش تصمیم خود را گرفته بودند. نه از چنین جلسه‌ای خبر داشتند و نه کاری را که به عنوان تکلیف می‌دانستند، موکول به جلسه می‌کردند. بر دیوار ایستگاه پله، بریده روزنامه و اطلاعیه دست‌نویسی با مضمون فردا صبح حرکت از جلوی مدرسه، به سوی بیت‌آیت‌الله گلپایگانی، نصب شده بود. گفته می‌شد، گروهی از طلاب هم از مدرسه خان حرکت می‌کنند. آن سالها، همزمان، در دبیرستان شبانه نیز تحصیل می‌کردم. با چند دانش‌آموز همفکر مقلد امام، یک جمع دوستانه داشتیم. آن شب حوصله‌ کلاس و درس را نداشتم. برای دیدار با دوستان همفکر و اطلاع از نظر آنان درباره مقاله کذائی، عازم مدرسه شبانه قاسم پنبه‌چی در خیابان تهران شدم. در کمال تعجب و با ناباوری،‌دیدم موضوع راهپیمائی اعتراضی فردا، نه تنها در جمع دوستان معدود انقلابی بلکه در بین تمامی دانش‌آموزان و در همه کلاس‌ها، نقل مجلس است. برخلاف چند ماه پیش که به علت اختناق و بیم گرفتاری گویا کسی در این وادی‌ها نبود، همه با هیجان عجیبی، از راهپیمایی در سکوت، سخن می‌گفتند. در فاصله بین مدرسه تا منزل هم با هر کس برخورد کردم، از راهپیمایی فردا حرف می‌زد. وقتی به منزل رسیدم، نظر  آقا سیدیحیی صفوی و احمدآقا فضائلی، که پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه و پایان یافتن نظام وظیفه، برای فراگرفتن ادبیات عرب، علوم اسلامی و تحکیم دانسته‌های خود در زمینه مبانی نظری اسلام، به قم آمده بودند، هم بدون کوچک‌ترین ابهامی تعطیل کردن همه درس‌ها و انجام راهپیمایی بود. گویا، یک نیروی مرموز شگفتی، همه را به سمت یک هدف هدایت می‌کرد.
40روز از درگذشت آقا مصطفی گذشته بود، مردم در تب و تاب عشق به خمینی و ایمان مخلصانه به خدای خمینی، چنان متحول شده بودند که انگار همه 10 سال در یک دوره آموزشی مشترک به حدی از آگاهی، بصیرت، فداکاری و از خودگذشتگی و تکامل رسیده و هر کدام، یک مالک اشتر، یک ابوذر، یک عمار یاسر، و یک حر شده‌اند. در طول این 40 روز، مجالس بزرگداشت آیه الله سیدمصطفی خمینی به کانون و دانشگاه انقلاب تبدیل شده بود. اگر کسی قبل از این تحولات، به نحوی ارتباطش با اوضاع جاری قطع می‌گشت و پس از آن 40 روز به صحنه بازمی‌گشت از تغییرات و تحولات به وجود آمده بسیار تعجب می‌کرد. تا چند روز قبل کسی جرئت نمی‌کرد کلمه خمینی را بر زبان بیاورد. دوستان انقلابی موقع صحبت از کلمه «کلینی» استفاده می‌کردند. ولی علی‌رغم جو اختناق و ارعاب مجالس پرشکوه ختم در قم و سایر شهرها برگزار شد. در اولین جلسات نام خمینی یک بار با احتیاط و برای عرض تسلیت توسط گوینده مطرح می‌گشت، ولی به تدریج هر روز که می‌گذشت سخنرانی‌ها تندتر و نام امام با القاب تکرار می‌شد و مردم با شنیدن نام حماسی ایشان چنان صلوات می‌فرستادند که مجلس به لرزه می‌افتاد. در مسجد ارک در آن مراسم باشکوه که در محاصره ماموران گارد برگزار شد جناب آقای حسن روحانی با استفاده از آیه شریفه « و اذابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما» آیت الله خمینی را که نزد ایرانیان باشکوه‌ترین و برترین جایگاه معنوی را دارد به عنوان« امام» یاد کرد. پس از آن در هر جلسه ختم دیگری در پایان سخنرانی خواسته‌های انقلابی ملت به عنوان قطعنامه مطرح و با جمله «صحیح است» ملت تایید می‌شد. وقتی روزنامه‌ها گزارش خلاصه‌ای از مراسم چهلم و سخنرانی آقای حجتی کرمانی و آیات ربانی املشی و صادق خلخالی را برای اولین بار چاپ کرده بودند، یکی از زندانیان کمیته مشترک، در فرصت کوتاهی که منوچهری یکی دو دقیقه از اتاق کارش خارج شده بود، چشمش به روزنامه روی میز منوچهری می‌افتد و خبر مراسم چهلم و عناوین مطالب مطروحه را مرور کرده، به گمان اینکه شاید چشمانش خطا کرده‌اند، پلکی زده، دستی به چشمانش زده، دوباره به روزنامه خیره می‌شود. خدایا چه اتفاقی رخ داده؟! منوچهری سررسیده و زندانی مشغول نوشتن پاسخ سوال منوچهری می‌شود. زندانی وقتی از طریق زدن ضربه‌های مورس به دیوار سلولش این خبر را به سلول همجوار اطلاع داده بود و او به سلول بعدی و بعدی، کمتر کسی خبر را باور می‌کرد. این نعمت و پیروزی بزرگ لطف خدا پس از 40 روز دعا و نیایش و تحول روحی مردم بود. و اینک 17دی در آستانه 40 روز دوم، چنین وحدت کلمه و چنین تصمیم قاطع همگانی برای اقدام واحد و چنین انگیزه و عزم مخلصانه و ایثارگرانه‌ای برای دفاع از اسلام، چه رازی داشت؟ بعدها وقتی از آقای  «مبرا»،طلبه وارسته خراسانی، پرسیدم چه کسی پیشنهاد کرد با صدای بلند راهپیمایی باسکوت به سوی بیوت مراجع را اعلام کنی؟ گفت: نمی‌دانم چه شد که چنین فریادی زدم. کسی به من پیشنهاد نکرد.
منابع در دفتر روزنامه موجود است