نگاهی به سریال «چرخ فلک»
روزنهای از جامعه به درون انسان
آرش محمدزاده
سریال «چرخ فلک» نوع بومی شده سبک روایی اپیزودیک و متقاطع است که در فیلم-سریالسازی روز دنیا رواج بسیاری دارد. در این سبک، به جای یک قصه، چند قصه جدا از هم به نمایش درمیآید. هر قصه، یک فصل یا اپیزود است و فصل یا اپیزود بعدی هم از دل قبلی بیرون میآید و با هم ارتباط دارند.
آنچه سبب بومی شدن این سبک غربی در این سریال شده، حالت دورانی و چرخشی داستان است. بر خلاف سبکهای هنری مدرن و پسامدرن غربی که همه چیز حالت سخت و شکننده و از هم گسسته دارد (به ویژه در معماری مدرن) در هنر سنتی ایرانی، قوس و دوران و نرمش غلبه دارد. سریال «چرخ فلک» هم همچنان که از اسم آن هم بر میآید، مطابق با روح و توازن هنر سنتی ایرانی شکل گرفته است. ماجرا از داستان یک زن و مرد جوان آغاز میشود؛ آنها قصد وصلت دارند اما به خاطر روحانیت خاص آقای داماد که نسبت به ثروت و رفاه دلزده شده و قصد عبور از زرق و برقهای مادی را دارد، ازدواج آنها به هم میخورد. از دل این قصه، ماجرای دیگری به وجود میآید و همینطور با تمام شدن هر قصه، داستان تازهای پدید میآید تا اینکه فصل آخر سریال، باز هم به قصه اول بر میگردد و باز هم ماجرای زن و مرد جوان.
معمولا سریالهایی که دارای چند کارگردان هستند و هر کارگردان یک بخش یا فصل سریال را میسازد، دچار نوعی عدم انسجام میشوند. اما سریال «چرخ فلک» علیرغم چنین مسئلهای و برخورداری از سه کارگردان، یکنواخت و منسجم به نظر میرسد. نکته جالب این است که هر یک از این کارگردانها نیز از نسل متفاوتی هستند. عزیزالله حمیدنژاد و بهرام عظیمپور، دقیقا همسن هم و با 58 سال، دارای کولهباری از تجربه هستند. اما احسان عبدیپور جوان است و با فیلم تحسین شده «تنهای تنهای تنها» شناخته شده است. همکاری آنها به نتیجه رسیده و کارشان، شسته و رفته و آبرومند از آب درآمده است.
مضمون محوری سریال «چرخ فلک» فاصله طبقاتی است. هم داستان آنهایی که در طبقات بالا زندگی میکنند را میبینیم و هم داستان آنهایی که در فرودست جامعه زندگی میکنند و البته با هم در مراوده و همزیستی به سر میبرند. به طور طبیعی، پرداختن به چنین مضامینی ارزشمند و در خور اعتناست. اما آنچه به محتوای این سریال آسیب زده، از یک طرف، نگاه فانتزیک و توریستی به فقر و نگاه اغوا شده به ثروت است. گویی سازندگان این سریال، شناخت خیلی دقیقی هم از زندگی فقرا و متمولان ندارند. چون وقتی وارد زندگی ثروتمندها میشوند، نگاهشان بیش از هر چیز به زرق و برقهای چشمگیر و خیرهکننده آنها معطوف میشود. به ویژه در فصل اول و ماجرای کامران(میلاد کیمرام) و نامزدش(لیلا اوتادی) که به طور آشکاری، فضای سریال مقهور و مبهوت جلوههای اشرافی و پرتجمل است. خب، ایراد چنین تصویری این است که با هدف عدالتخواهانه سریال تضاد دارد و به جای تخریب زندگی اشرافی و تجملاتی، به ترویج و تبلیغ این نوع زندگی میپردازد!
در حوزه فقر نیز ما تصویر چندان دقیقی از زندگی فقرا نمیبینیم. باز هم همان حکایتهای همیشگی درباره کارتنخوابها و بچههای بزهکاری که برای تأمین معاش خود به فروش مواد مخدر تن میدهند و خود را فرزند جانباز معرفی میکنند و ... تا اینکه باز هم سوپرمنها و شیرزنانی از طبقات بالا لطف میکنند و با از خودگذشتگی، به بچههای گرسنه ناهار میدهند و آنها را از دست مافیای کودکان کار نجات میدهند و به سرپرستی میپذیرند. در این حوزه نیز سریال «چرخ فلک» باز هم به هدفی متضاد با مضمون عدالتخواهی میرسد!
به همین دلایل، سریال «چرخ فلک» در حوزه مسائل اجتماعی، حرف تازهای برای گفتن ندارد. حتی در اپیزود «سیدرضی» نیز همان حرفهای تکراری و کلیشهای در حوزه قصاص مطرح میشود. تأکید پرتکرار لزوم بخشش توسط خانوادهای که فرزندشان به قتل رسیده در فیلمها و سریالها باعث شده تا مخاطب از همان ابتدا بداند که آخر قصه چه میشود. همین که مسئله قصاص پیش آمد، همه بینندگان سریال با خود گفتند؛ «خب معلوم است دیگر، آخرش قاتل بخشیده میشود»! اما هیچ زمینهسازی منطقی برای اینکه سیدرضی، از خون فرزندش بگذرد و قاتل را قصاص نکند در داستان نمیبینیم و همین میشود که بخشش، باورپذیر و تأثیرگذار نباشد.
اما سریال «چرخ فلک» بیشتر از این نظر حائز اهمیت است که به ذات و درون انسان میپردازد. خلق موقعیتهای دردناک و بغرنج در این اثر، محاکاتی است با فطرت بشری. سیر درام و آنچه بر آدمهای قصههای این سریال میگذرد، مخاطب را با باطن خودش مواجه میکند. روایت سریال، سفری است از بیرون به درون و حکایت آن، کندوکاوی است برای شناخت خویشتن. شاید نگاه اجتماعی در فصلهای مربوط به کامران و نامزدش، چندان عمیق نباشد، اما بروز و ظهور اخلاقی در این بخشها قابل تأمل است و نگاه جدیدی به درون و باطن آدمهایی در کشاکش عشق و تعهد اجتماعی دارد. همچنین گرچه قضیه قصاص و بخشش قاتل در فصل «سیدرضی» سطحی پرداخته شده، اما آنچه در این بخش اهمیت دارد، نزدیک شدن دوربین سریال به خلوت و حریم شخصی قهرمان این فصل است.
به همین دلایل هم سریال «چرخ فلک» گرچه در ظاهر به مسائل اجتماعی میپردازد، اما درواقع، درباره فردیت است و از جامعه روزنهای به درون انسان باز میکند.