اعدامهای سال 67 به روایت عضو سابق سازمان مجاهدین
تناقضگویی منافقین آزاده شده متواری از کشور
همانطور که گفته شد، تنها منبع استناد این دسته از افراد و گروهها، غالبا خاطرات و نوشتههای اشخاصی است که با عناوین مختلف مانند «زندانی از بند رسته» یا «مبارز سازشناپذیر» و یا «انقلابی پایدار» در خارج از کشور منتشر شده است که با کمترین دقت متوجه تناقضهای واضح در آشکاری در نقل این خاطرات میشویم.
مفصلترین کتاب از این دست (که پیش از این نیز به آن اشارههایی داشتم) خاطرات زندان ایرج مصداقی به نام «نه زیستن، نه مرگ» است که در 4 جلد در سال 1383 در سوئد به چاپ رسید و اینکه به عنوان اولین کتاب خاطرات مفصل یک مجاهد خلق زندانی مورد استناد بسیاری از به اصطلاح مورخان معاصر قرار گرفته است.»(1)
با این که او خصوصا در جلد چهارم این مجموعه به اسم «تا طلوع انگور» مکررا تناقضات و روایات غیرواقعی دیگر خاطرهنویسان را تذکر داده و با ذکر دلایل و آوردن حقایق مستند، آمارهای نجومی اعدامها و افسانهپردازیهای مختلف درباره شکنجه زندانیان در زندانهای نظام جمهوری اسلامی را به طور جدی زیر سؤال برده است، اما خود نیز در بخشهایی که به موضعگیریهای شخصی و رفتارهای به اصطلاح انقلابیاش مربوط میشده، دچار تناقضگویی آشکار و پریشانبافیهای آزاردهنده شده است. به عنوان مثال از یک سو ادعا کرده که به هیچ وجه در مقابل سازش با زندانبانان و توابین کوتاه نیامده و از همین رو همواره مورد غضب و ضرب و شتم قرار داشته است و از امکاناتی که سایر زندانیان بهرهمند بودهاند، محروم شده است ولی از طرف دیگر اعتراف کرده که اگرچه در ابتدا استفاده از امکانات رفاهی زندان را کمک به تبلیغات رژیم میدانسته، اما از امکاناتی مثل «استخر» استفاه میکرده است،(۲) یا در حالی که کار در زندان را مشارکت در به قول خودشان جنایات نظام به شمار میآوردند، اما خود او در کارگاه و قسمت جهاد به کار داوطلبانه (که آن را بیگاری میخواند) مشغول بوده است(۳) و یا با وجود اینکه مدعی است نظام فقط به توابین و نادمین مرخصی میداده، بارها به مرخصی رفته است.(۴)
همچنین در حالی که از یک سو القاء میکند که در زندانها خفقان شدیدی برقرار بوده است و هر فریاد اعتراضی را با داغ و درفش پاسخ میدادهاند و البته او در مقابل این اختناق ایستاده بوده است، (۵)
اما از سوی دیگر تعریف میکند که چگونه رئيس زندان قزل حصار (حاج داوود رحمانی) را به چهار میخ کشیده و به اصطلاح پدرانه! نصیحتش کرده و او هم این نصایح پدرانه را با گوش جان شنیده و دست مریزاد هم جناب مصداقی گفته است!!!(۶)
او از یک سو مدعی است که به هیچ وجه از مواضعش حتی به طور ظاهری هم کوتاه نیامده و به هیچ عنوانی از این مواضع اعلام انزجار نکرده است،(۷) اما در جایی دیگر به نوشتن انزجارنامههایی (که البته مدعی است از متن آن هیچ به یادش نمانده است! درحالی که وقایع دیگر را حتی با ذکر تاریخ دقیق و با مطابقت با تاریخ قمری ذکر کرده است!!) اعتراف میکند که باعث خلاصیاش از اعدامهای تابستان 67 شده است(۸) و بالاخره نوشتن انزجارنامهای را مورد تایید قرار میدهد که موجب اعطای عفو و آزادیاش گردید.(۹)
در آمار و ارقام ارائه شده ایرج مصداقی نیز چندگانگیهای بسیار روشنی دیده میشود (با اینکه خود وی به چندگانگیها و ارقام نادرست نوشتههای دیگران اشکال وارد آورده است(۱۰) چنان که یکی دیگر از این خاطرهپردازان در مقالهای آشکارا به این تناقضگوییها اعتراض کرده و آن را ناشی از خودبزرگبینی وی دانسته است.(۱۱)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مقدمه مقاله «تا طلوع انگور چند سال مانده است؟ نگاهی به کتاب خاطرات زندان ایرج مصداقی» احمد موسوی، سایت گویانیوز، جمعه 30 بهمن 1383.
۲- ایرج مصداقی در جلد چهارم خاطراتش مینویسد: «... به هر علتی که بود رژیم امکانی را در اختیارمان گذاشته بود و دلیلی برای استفاده نکردن از آن نمیدیدیم، به خودآزاری نیز اعتقادی نداشتیم و دچار بیماری کودکانه چپ روی هم نبودیم. بر فرض که رژیم میخواست سوءاستفاده کند، اگر استخر هم نمیرفتیم باز استفادهاش را میکرد و به دروغ همان ادعا را تکرار میکرد که زندانیان هر روز از استخر استفاده میکنند.» صفحه 133، جلد چهارم، کتاب «نه زیستن، نه مرگ»، تا طلوع انگور، ایرج مصداقی.
۳- «... من و فیروز الوندی هر روز اولین کاندیداهای اتاقمان برای رفتن به بیگاری (کار در زندان) بودیم...» صفحه 110، جلد دوم، کتاب «نه زیستن، نه مرگ»، اندوه ققنوسها، ایرج مصداقی.
۴- بنا به گفتههای ایرج مصداقی وی علیرغم مبارزات بیامانش علیه نظام! و سر آشتیناپذیرش با ترفندهای مسئولان زندان که میخواستند از مرخصی دادن به زندانیان سوءاستفاده کنند، در سالهای 68 تا 70 دوبار به مرخصی رفت!!، جلد چهارم، کتاب خاطرات ایرج مصداقی، «تا انگور طلوع...»، 1383، سوئد.
۵- «... سر پا ایستادم و چشم در چشم حاج داوود و دستگاه اختناقش ایستادم... بسیاری از زندانیان آن روزها، مواضع من در مقابل زندانبانان و توابان را به چشم دیدهاند. اگر من... هم مانند آن زندانیان کذایی که ایشان نام بردهاند، در هم شکسته بودم، چگونه میشود که چند ماه بعد در بند و در حضور صدها زندانی به دفاع از عقاید در ارتباط با نظریه تکامل... بپردازم... کسی که درهم شکسته است، قاعدتا نمیتواند روزی 14 تا 16 ساعت برای دیگران (از جمله دهها نفر از رفقای شما) کلاس درس بگذارد... و یا بعدها با میثم، رئیس زندان برخورد کند و...»
(قسمت دوم مقاله نقد بیغشم آرزوست... پاسخی به ضرورت به نقد احمد موسوی بر کتاب «نه زیستن! نه مرگ»، ایرج مصداقی، سایت گویانیوز، سهشنبه 11 اسفند 1383).
۶- صفحات 100 تا 110 جلد دوم خاطرات ایرج مصداقی «نه زیستن، نه مرگ»، اندوه ققنوسها، 1383، سوئد.
۷- «... حتی به سادهترین شکل هم، نه انزجار دادم و نه مجاهدین و نه هیچ گروه دیگری را محکوم کردم...»
قسمت دوم مقاله نقد بیغشم آرزوست... پاسخی به ضرورت به نقد احمد موسوی بر کتاب «نه زیستن، نه مرگ»، ایرج مصداقی، سایت گویانیوز، سهشنبه 11 اسفند 1393.
۸- جلد چهارم کتاب «نه زیستن، نه مرگ، تا طلوع انگور، ایرج مصداقی، سال 1383، سوئد.
۹- «... هیچ از روز آزادیام را به خاطر نمیآورم. میدانم متن انزجارنامهای را نوشته و امضاء کردم ولی یادم نیست این کار را در چه مرحلهای و چگونه انجام دادم...»!!! (صفحه 191 همان)
۱۰- همان
۱۱- مقاله «تا طلوع انگور چند سال مانده است؟ نگاهی به کتاب خاطرات زندان ایرج مصداقی»، احمد موسوی، سایت گویانیوز، جمعه 30 بهمن 1383.