واکاوی تاریخ سینمای ایران
پرونده باز نشده دکتر کوشان
سعید مستغاثی
پرونده باز نشده دکتر کوشان
دکتر کوشان در سال 1327 به توصیه دوست نزدیکش اسدالله رشیدیان (از عوامل اطلاعاتی اینتلیجنس سرویس و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا که در کودتای 28 مرداد 1332 نقش بسیار اساسی داشت و بعدا هم از عناصر مهم دوره دوم تاریخ سینمای ایران خصوصا با تاسیس موسسه «سینما تئاتر رکس» به شمار آمد) به کار تولید سینما روی آورد و با همکاری عده ای از سرمایه داران از جمله اسفندیار یگانگی و طاهر ضیایی (هر دو نفر از روسای کلوپهای روتاری وابسته به تشکیلات فراماسونری) میترا فیلم را تاسیس کرد.او فیلم «طوفان زندگی» را به عنوان نخستین فیلم دوره دوم تاریخ سینمای ایران ، توسط علی دریابیگی از مدرسین «سازمان پرورش افکار» جلوی دوربین برد. یادمان باشد که سال 1327 مقارن با 1948 میلادی، فرازی مهم در تاریخ معاصر جهان به شمار میرود؛ سالی که رژیم صهیونیستی پس از دهها سال زمینه چینی و طرح و برنامه امپراتوری جهانی صهیونیسم و انتقال سبوعانه یهودیان از سراسر جهان به فلسطین و همچنین کشتار و ترور وسیع فلسطینیان، به طور رسمیو علنی تحت عنوان اسراییل اعلام موجودیت کرد. در همین زمان بود که اقشار مختلف مردم مسلمان با فراخوان آیتالله کاشانی و نواب صفوی تجمع کرده و برای سفر به فلسطین و جنگ با صهیونیستها اعلام آمادگی کردند. اما دو موضوع، این شور انقلابی و اسلامیرا تحت تاثیر قرار داد؛ اول نهضت ملی شدن صنعت نفت و دوم کلید خوردن مجدد جریان تولید فیلم در ایران و آغاز دوره دوم تاریخ سینمای ایران.
کوشان را میتوان عقبه همان ارتشهای اشغالگری به شمار آورد که چند سال قبل از آن، پس از بهره کشی استعمارگرانه از سرزمین ایران و روا داشتن ظلم و ستمهای بیشمار در حق مردم آن، خاک این کشور را ترک کرده بودند.
تولید انبوه فیلمفارسی
تولید فیلمهایی که بتواند فضای مذهبی و انقلابی مذکور را شکسته و تضعیف نماید در دستور کار سینمایی قرار گرفت که در واقع رشیدیانها گرداننده اصلی اش بودند. اولین فیلم به نام «طوفان زندگی « ماجرای عشق و عاشقی دختر و پسری جوان در یک مجلس موسیقی و آوازخوانی مختلط بود که به کلی با باورهای مذهبی و سنتی مغایر مینمود. نکته قابل ذکر اینکه کارگردان این فیلم «علی دریابیگی» فارغ التحصیل مدرسه آمریکاییان و از مدرسان «سازمان پرورش افکار» رضاخانی بود که در دی ماه 1317 در ادامه سیاستهای دیکته شده به رضا خان برای یکسان سازی افکار مردم در جهت تفکرات استعماری و ضد اسلامیتوسط برخی از وزرای کابینه رضاخان تاسیس شد.
فیلم «طوفان زندگی» به لحاظ ساختار سینمایی نیز بسیار ضعیف و پیشپاافتاده بود تا آن حد که برخی کارشناسان سینما را از ادامه سینمایی که با این فیلم آغاز شده بود ، ناامید ساخت. مجله «سپید و سیاه» ده سال بعد در شماره 46 خود در باره این فیلم نوشت:
«...تقریبا ده سال پیش با نمایش فیلم فارسی «طوفان زندگی» محصول میترا فیلم که در حقیقت عکس متحرکی بیش نبود، کار تهیه فیلم در ایران، آغاز و زمینه ایجاد صنعت فیلمبرداری در این کشور مستعد گردید. «طوفان زندگی» با داستان بی سر و ته، جهشهای عجیب و غریب و صدای گیج کننده خود، کسی را به صرافت تهیه فیلم نینداخت. خود شرکت تهیه کننده نیز ناچار شد راه انحلال در پیش گیرد و برای همیشه از فیلمبرداری دست بردارد. به عبارت دیگر نطفه صنعت فیلمبرداری در جنین خفه شد و قدم به عالم وجود نگذاشت...»
مردم مسلمان هم از فیلم «طوفان زندگی» استقبال نکردند و مانند امروز که فیلمها و آثار مغایر با فرهنگ و باور و ارزشهای خود را نمیپذیرند، در آن روز نیز فیلمیکه بر ضد سبک زندگی و اخلاق اسلامی/ ایرانی آنها بود را برنتابیدند و برای دیدن آن به سالنهای سینما نرفتند. همین امر، ورشکستگی نخستین کمپانی سینمای ایران (میترا فیلم) را به همراه داشت. اسماعیل کوشان در گفت و گویی به این شکست سینمایی اعتراف کرده است:
«... در هفته اول خرداد (1327)، در يک جلسه فراموش نشدني، علي رغم توضيحات و تذکرات من و دعوت به پايداري و صبر [شکست تجاري فيلم«طوفان زندگي»به کارگرداني علي دريا بيگي]، شرکا متفقاً تصميم به انحلال شرکت ميترا فيلم گرفتند. طي چند ساعت، جمع دوستان و هم فکراني که به آن همه شور و اشتياق گرد آمده بوديم از هم پاشيد...»
اما پیش بینی به اصطلاح تخصصی نویسنده مجله «سپید و سیاه» محقق نشد و سینمای ایران نه تنها در نطفه خفه نگردید بلکه همچنان با بی تخصصی ادامه یافت. فیلمهای بعدی نیز عکسهای متحرکی بیش نبودند. در پی فیلم «طوفان زندگی» فیلمهایی همچون «زندانی امیر»، «شرمسار» (که نشان میداد چگونه دختران روستایی بایستی به شهرها مهاجرت کرده تا با تمدن غربی آشنا شده و به اصطلاح متجدد شوند!) و «واریته بهاری» (کار پرویز خطیبی، یکی از عوامل رژیم شاه در اسلام زدایی عرصه فرهنگ و هنر) در طی این سالها ساخته و به روی پرده سینماها نقش بستند تا در واقع جو مخربی ایجاد کنند و به هر نحوی از انحاء ارزشهای اسلامیو ملی جامعه را زیر علامت سوال ببرند.
اسماعیل کوشان پس از ورشکستگی «میترافیلم»، با سرمایه تعدادی از یهودیان داخلی و خارجی هواخواه رژیم اسراییل (که بعدا اغلب به فلسطین اشغالی مهاجرت کردند) همچون سلیم سومیخ و شرکایش در سینمای همای یعنی سلمان هوگی، ملهب، جدا و همچنین یهودیان مصری مثل کریم بلاط و گرجی عبادیا و یهودی دیگری به نام «عنادیان»، پارس فیلم را تاسیس نمود.
در کنار پارس فیلم، در سال 1329 استودیو «عصر طلایی» نیز توسط یهودیان طرفدار اسراییل تاسیس شد. کسانی مانند عزیزالله کردوانی، حبیبالله حکیمیان و فرج الله نسیمیان که پس از چند سال در نیویورک ساکن گردید. در این سالها تنها «دیانا فیلم» بود که توسط برخی ارامنه اداره میشد.
از درون چنین ساختاری، پدیده شومیدر سینمای ایران پا گرفت که به فیلمفارسی معروف شد. پدیده ای که سرشار از عناصر مبتذل، ضد اخلاقی، بی بند و بارانه و مروج سبکی مستهجن برای زندگی بودند. فیلمفارسیهایی مانند «شرمسار» که عمدتا در آن سالها، خصلتی دوگانه داشتند؛ از یک سو شهر را به عنوان مرکز فساد و تباهی مورد انتقاد قرار میدادند و از سوی دیگر از مظاهر شهرنشینی وارداتی مثل کاباره و کافه و رقص و آواز به عنوان عامل جذب تماشاگر استفاده میکردند. در واقع فیلمهای این دوره از سینمای ایران بیشتر مروج رفتار و زندگی کاباره ای بودند و انتهای کار شخصیتهای اصلی آنها، چه مثبت و چه منفی در انتها به کابارهها ختم میگردید.
بخش اعظمیاز این فیلمها ، کپی بلافصل از نمونههای خارجی به خصوص فیلمهای ترکی و هندی و عربی بود. از آن جا که گروهی از تهیه کنندگان فیلمفارسی، ابتدا از وارد کنندگان فیلمهای هندی و ترکی محسوب میشدند، تقلید و کپی برداری از آن فیلمها برای تولید نمونههای فارسی، کار دشواری نبود. بعضا حتی برخی از این واردکنندگان/تولیدکنندگان ، فیلمهای وارداتی را اکران نکرده و ابتدا نمونه ایرانی آن را کپی برداری کرده و پس از نمایش آن ، به اکران اصل خارجی آن اقدام میکردند! یکی از مصادیق این ترفند، ساخت فیلم سلطان قلبها بود که مهدی میثاقیه به عنوان تهیه کننده آن، ابتدا نمونه خارجی آن را وارد کرده بود ولی فیلم یاد شده را اکران نکرد و ساخت کپی فارسی آن را به فردین واگذار کرد!!
محمد علی فردین ، خود در گفت و گویی با عباس بهارلو دراین باره میگوید:
«... فیلمهایی که آن سالها ساخته میشد، شاید یک درصد کمیقصههایشان اصالت داشت و بیش ترشان از فیلمهای دیگر گرفته میشد. مثلا برفراز آسمانها که خودم ساختم، مقداریش از یک قصه آلمانی و یک مقدار دیگرش از یک فیلم هندی گرفته شد. یا سلطان قلبها قصه اش از یک فیلم ترکی گرفته شد...»
حسن شیروانی از منتقدان اولیه سینمای ایران، در مجموعه مقاله «مرور بر سینمای ایران» در باره فیلمفارسی و فرمول آن که از فیلمهایی مانند «شرمسار» بیرون آمد، نوشت :
«... به طور کلی داستان فیلم «شرمسار» الگویی شد برای سناریو نویسان بعدی که در آن، دختری دهاتی از پسری شهری فریب میخورد و ...سرانجام گذارش به کافههای پست شهر میافتد و در آن اماکن نامناسب ...آواز میخواند و سرانجام خواننده شهیر شده و در تهران مشغول کار میشود.سرانجام پس از سالها پسر و دختر در همان ده به هم میرسند، در حالی که دختر خانم دهاتی صاحب اتومبیل و خانه و زندگی در شهر شده ...اگر دقت نموده باشید، سوژه فیلمهای بعدی اکثرا به این داستان شباهت دارند و در کلیه آنها: ده، کافه،خواننده،دادگاه،جوان معصوم،جوان بدجنس، دختر دهاتی دیده میشود که برای نمونه فیلمهای زیر را میشود نام برد: مادر - گل نسا- بی پناه - مراد - برباد رفته و ...»