تعادل روانی؛ زمینهساز سلامت جسم و روح
* محمدحسین جلالپور
بسیاری از بیماریهای جسمی مانند زخم معده، فشار خون، فزونی قند و دیابت و مانند آنها ارتباط تنگاتنگی با حوزه روان آدمی دارد. از این رو میتوان گفت تعادل روانی و سلامت آن نقش تعیینکنندهای در سلامت جسم و حتی درمان بیماریها دارد. نویسنده در مطلب پیشرو نقش اخلاق نیک را در تعادل روانی و سلامت جسم و روان بر اساس آموزههای اسلام تبیین کرده است.
نقش تعادل روانی در سلامت تن
انسان موجودی مرکب از جسم و روان است. روان یا همان نفس انسانی، موجودی مجرد است که در انجام کارهایش نیازمند ابزار مادی چون تن است؛ در حالی که جان یا همان روح، موجود مجردی است که در انجام کارهایش به وسائط و ابزارهای مادی نیاز ندارد. روح الهی وقتی در کالبد انسانی دمیده میشود از آن به روان و نفس تعبیر میشود. از این رو در آیات قرآن گاه از روح دمیده خدا در انسان سخن به میان آمده (حجر، آیه 29؛ سجده، آیه 9؛ ص، آیه 72) و گاه دیگر از نفس انسانی سخن گفته شده است. (شمس، آیه 7)
بر اساس آموزههای قرآنی، این نفس و روان آدمی است که مدیریت تن را به عهده دارد و در حقیقت تن ابزاری برای روان برای انجام کارهایش است. این نفس انسانی تمام صفات الهی را دارا است و صورتی از جلال و جمال الهی است. چنین نفس و روان همه کاره انسان باید پاسخگوی اعمالش باشد و اصولا امر و نهی به آن تعلق میگیرد و هموست که حقیقت هر انسانی را تشکیل میدهد. پس باید گفت همه چیز آدمی به آن بستگی دارد. همین نفس است که پس از مرگ به طور کامل گرفته شده و به جهانی دیگر منتقل میشود (زمر، آیه 42) و در آنجا نتیجه اعمالش در دنیا را میبیند. (زخرف، ایه 71).
ارتباط تن و روان تا آنجاست که خداوند بارکشی را به نفس و روان نسبت میدهد در حالی که این تن آدمی است که باری را به دوش میکشد، اما خداوند با توجه به اینکه نفس، مسئول و مدیر و همه کاره تن است، کار و بار را به آن نسبت میدهد و مثلا میفرماید: و تحمل اثقالکم الی بلد لم تکونوا بالغیه الا بشق الانفس ان ربکم لرووف رحیم؛ و (چارپایان) بارهای شما را به شهری میبرند که جز با مشقت روانهایتان بدان نمیتوانستید برسید. قطعا پروردگار شما رئوف و مهربان است. (نحل، آیه 7) از این رو در زبان فارسی میگوئیم با هر جان کندنی بود این کار را کردم یا این بار را برداشتم و بردم. البته در آیات قرآن از جمله آیه 71 سوره زخرف شهوت را به نفس و لذت را به تن نسبت میدهد و میفرماید: و فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین؛ و در آنجاست آنچه دلها آن را بخواهند و دیدگان را خوش آید.
پس ابزارهای حسی چون چشم و گوش، درد و لذت را درک میکنند، ولی این درد و لذت در حقیقت از برای روان و نفس آدمی است و نسبت دادن آنها به اعضا و تن، از باب «واسطه در ثبوت» است.
در منطق اثبات شده که واسطهها سه دستهاند: 1. واسطه در ثبوت؛ یعنی آن چیزی است که سبب میشود موضوع متصف به محمول شود؛ مثلا آب داخل کتری را روی آتش قرار میدهیم، اب داغ میشود و به حرارت موصوف میشود. علتش همان آتش است، آتش را واسطه در ثبوت میگویند؛ 2. واسطه در اثبات: واسطه در اثبات آن است که سبب علم میشود؛ مثلا کسی کبریت برای یافتن چیزی گم شده روشن میکند. روشن شدن کبریت واسطه در اثبات است؛ یعنی سبب علم است؛ 3. واسطه در عروض، آن چیزی است که مصحح نسبت است، یعنی موضوع، این محمول را حقیقتا ندارد؛ ولی این واسطه سبب میشود که موضوع با محمول مجازا موصوف بشود؛ مانند ناودان روان شد. نسبت دادن روانی به ناودان به واسطه آبی است که جاری است.
به هر حال، ارتباط تنگاتنگ میان روان و تن موجب میشود که تعادل و عدم تعادل روانی، آثاری را در بدن به جا گذارد، همانطوری که سلامت و بیماری تن در روان آثاری را به جا میگذارد، ولی شکی نیست که تاثیرگذاری روان بر تن بیشتر و قویتر از تاثیرگذاری تن بر روان است. از همین رو توجه و اهتمام به روان و تعادل و سلامت آن به معنای سلامت تن خواهد بود. بر همین اساس است که بسیاری از پزشکان قدیم و جدید به روان درمانی به عنوان عامل مهم تسکین و یا درمان دردهای جسم و بدنی توجه داشتهاند.
امامعلی(ع) درباره ارتباط روان و تن میفرماید: شگفتترین عضو انسان قلب اوست و قلب مایههایی از حکمت و ضد حکمت دارد. اگر آرزو به آن دست دهد، طمع خوارش میگرداند و اگر طمع در آن سر برکشد، حرص نابودش میکند و اگر ناامیدی بر آن مسلط شود، اندوه، او را میکشد... هر کوتاهی برایش زیانبار است و هر زیادهروی برایش تباهیآفرین. (علل الشرایع، ص 109، ح7)
روان درمانی، خاستگاه اخلاق درمانی
دانسته شد که روان آدمی نقش بسزا و تاثیرگذاری در سلامت و بیماری تن دارد. از آنجا که اخلاق به حوزه روان آدمی تعلق میگیرد، هرگونه تغییر مثبت و منفی اخلاقی در روان آدمی به معنای تغییر در تن آدمی است که ابزار روان است. اخلاق آدمی به دو دسته اخلاق غیراکتسابی یعنی طبیعی - فطری؛ و اخلاق اکتسابی تقسیم میشود؛ زیرا برخی از خصوصیات اخلاقی آدمی ویژه انسانیت است که خداوند برای همه انسانها قرار داده و یا اخلاقی است که به وراثت از والدین به ارث برده است. برخی دیگر از خصوصیات اخلاقی نیز از اجتماع و زمانه آموخته میشود.
از آموزههای قرآنی به دست میآید که تنها اخلاقهایی که جزو طبیعت و فطرت آدمی است غیرقابل تغییر است؛ هرچند که میتوان آن را دفن کرد و از ظاهر به ضمیر ناخودآگاه راند (شمس، آیات 7 تا 10)، ولی هرگز نمیتوان آنها را نیست و نابود کرد یا تبدیل و تحویلی در آن ایجاد کرد (روم، آیه 30؛ فاطر، آیه 43)؛ این دسته از اخلاقیات همانهایی است که از آن به سنتهای الهی در جان آدمی تعبیر میشود. از این دسته میتوان به خلقیاتی چون ضعف (نساء، آیه 28) فقر وجودی (فاطر، آیه 15)، عجول بودن (اسراء آیه 11؛ انبیاء، آیه 37)، ظلوم و جهول بودن (احزاب، آیه 72) و مانند آنها اشاره کرد.
اما خلقیاتی که از وراثت یا اجتماع و زمانه گرفته میشود قابل تغییر است (انفال، آیه 53؛ رعد، آیه 11)؛ از همین روست که اصل تربیت و تزکیه در کنار آموزش در اسلام مطرح شده است. (بقره، ایه 129؛ آلعمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2)
پس میتوان اخلاق انسانی را تغییر داد و آن را به سمت خوب و بد جهت بخشید. هر چه خلق و خوی انسانی به سمت فضایل برود، روان آدمی نیز به تعادل میرسد و هر چه اخلاق آدمی به سمت رذایل سوق داده شود، به همان میزان عدم تعادل در روان آدمی پدیدار میشود. این گونه است که خلق و خوی هر کسی روانش را میسازد و شخصیت و شاکله وجودی او را شکل میدهد و همان طوری که شاکله در عمل و رفتار و کردار ظهور مییابد (اسراء، آیه 84)، آثار دیگر آن نیز بر بدن آشکار میشود. از این رو در آیات قرآن از آثار ترس، خشم و محبت در اعضا و جوارح و شمایل (محمد، آیه 30) چون گردش چشمان (احزاب، آیه 19)، گفتار و لحن کلام (محمد، آیه 30) و مانند آنها (غافر، آیه 18) سخن به میان آمده است.
پیامبر(ص) با اشاره به تأثیرات مخرب خشم بر روان و تن آدمی میفرماید: بدانید که خشم پاره آتشی در دل انسان است. مگر چشمان سرخش و رگهای گردنش را ]هنگام خشم[ندیدهاند. هر کس چنین احساسی پیدا کرد، روی زمین بنشیند. (سنن الترمذی، ج 3، ص 328، ح 2286).
خداوند در آیات 7 تا 10 سوره شمس به این نکته توجه میدهد که تزکیه نفس و یا دفن کردن آن با اخلاق زشت تا چه اندازه در رستگاری آدمی تأثیرگذار است. این رستگاری همان طوری که به روان تعلق میگیرد به طور طبیعی به تن نیز تعلق خواهد گرفت؛ زیرا آثار نفسانی و باطنی در جوارح و بدن، خود را نشان میدهد. از این رو بیماران روانی، دارای تنی بسیار رنجور یا به شکل افراطی چاق هستند که نشان دهنده عدم تعادل روان آنان است.
اینکه خداوند در آیه 57 سوره یونس و 82 سوره اسراء و 44 سوره فصلت آیات الهی را شفا و درمانگر میداند چنانکه عسل و انگبین را چنین شفابخش دانسته (نحل، آیه 69)، بدان معناست که درمان روان، تأثیر در تن و درمان تن تأثیر در روان دارد.
روانی که مطمئن به ذکر الهی است، در آرامش و آسایش و تعادل قرار دارد و همین آثار در معیشت و زندگی شخص نیز بروز و ظهور میکند به طوری که احساس عسر و حرج و ناآرامی نمیکند. (طه، آیات 123 و 214؛ و آیات دیگر).
پیامبر(ص) با توجه به نقش تأثیرگذار بدخلقی در ایجاد بیماری تن میفرماید: من ساء خلقه عذب نفسه و من کبر همه سقم بدنه؛ هر کس بداخلاق باشد، خودش را عذاب میدهد و هر کس غم و غصهاش زیاد شود، تنش رنجور و بیمار میگردد. (نهجالفصاحه، ح 3002)
امام علی(ع) نیز درباره ارتباط خوشخویی و سلامت تن میفرماید: انسان، با نیت خوب و اخلاق خوب، به تمام آنچه در جستجوی آن است، از زندگی خوش و امنیت محیط و روزی زیاد، دست مییابد. (غرر الحکم، ح 10141).
از آنجا که نیت انسان به حوزه روان و خلق و خوی افراد بستگی دارد، امیر مؤمنان علی(ع) میفرماید که نیت بد و قبح فاعلی افراد موجب فرود بلایا و مصیبتها بر او میشود که شامل بلایای جسمانی و بیماریهای تن و روان نیز خواهد بود. آن حضرت(ع) هشدار داده و میفرماید: هرگاه نیت فاسد شود، بلا و گرفتاری پیش میآید. (غرر الحکم، ح 4021)
در آموزههای قرآنی و روایی به این نکته توجه داده شده که بسیاری از بیماریهایی که منجر به مرگ آدمی همچون سکته میشود ارتباط تنگاتنگی با گناهان او دارد که نشانه بدخلقی فرد است. در حقیقت انسان گناهکار انسانی بدخلق است که نه تنها گرفتار عذابهای اخروی خواهد شد، بلکه در همین دنیا موجبات بیماریها و مرگهای زودرس خود را فراهم میآورد. به عنوان نمونه امام صادق(ع) در این باره میفرماید: یعیش الناس باحسانهم اکثر مما یعیشون باعمارهم و یموتون بذنوبهم اکثر مما یموتون باجالهم؛ مردم، بیشتر از آنکه با عمر خود زندگی کنند، با احسان و نیکوکاری خود زندگی میکنند و بیشتر از آنکه با اجل خود بمیرند، بر اثر گناهان خود میمیرند. (دعوات الراوندی، ص 291، ح 33)
در مقابل اگر کسی صله رحم و مانند آن را انجام دهد که از اصول و فضایل اخلاقی مهم است، موجبات افزایش عمر و سلامت تن و روان خود را فراهم آورده است. همچنین فضایل دیگر اخلاقی نیز آثار و برکاتی از جمله سلامت تن دارد؛ چنانکه پیامبر(ص) در نقش تأثیرگذار صداقت در سلامت تن و روان میفرماید: الصدق طمأنینه و الکذب ریبه؛ راستگویی مایه آرامش و دروغگویی مایه تشویش است. (نهجالفصاحه، ح 1864)
امام علی(ع) نیز با اشاره به حلم که اوج صبر است میفرماید: الحلم حجاب من الافات؛ بردباری، مانعی در برابر آفتها و بیماریهاست (غررالحکم، ح 720)
میدانیم که بسیاری از بیماریها چون زخم معده و افزایش قند خون و مانند آن به اضطراب و حوزه روانی آدمی مرتبط است؛ پس آنچه مایه تشویش و اضطراب روان میشود به طور طبیعی در تن نیز تأثیرگذار خواهد بود؛ از این رو حفظ خلق خوش و ترک خوی بد به معنای رهایی از بیماری و درمان آن و یافتن سلامت روان و تن خواهد بود؛ برعکس رذایل اخلاقی موجب تباهی تن و عمر آدمی میشود؛ چنانکه پیامبر(ص) درباره نقش رذیل عجله در هلاکت آدمی میفرماید: مردم را، در حقیقت، شتابزدگی به هلاکت انداخته است، اگر مردم، از شتابزدگی به دور بودند، هیچ کس هلاک نمیشد. (محاسن، ج 1، ص 340، ح 697)
امام علی(ع) نیز با اشاره به بیماری اخلاقی حقد و کینه میفرماید: الحقود معذب النفس، متضاعف الهم؛ آدم کینهتوز، روحش در عذاب است و اندوهش دو چندان. (غررالحکم، ح 1962)
کسی که به بیماری اخلاقی حرص و آز گرفتار است، به انواع بیماریهای تن نیز مبتلا خواهد شد؛ زیرا حرص آدمی را چنان به خود میپیچید که کرم ابریشم دور نخ میپیچد و موجبات بیماریهای سخت و شدید منجر به سکته را فراهم میآورد. امام باقر(ع) میفرماید: حریص به دنیا، همانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر دور خود میتند، خارج شدن از پیله بر او سختتر میشود، تا آنکه از غصه میمیرد. (کافی، ج 2، ص 316، ح 7)
خلق خوشی چون انصاف که عبور از حق خویش و مناصفه در امور است، موجب راحت روان و تن آدمی است. چنانکه امام علی(ع) میفرماید: الانصاف راحهًْ؛ انصاف، مایه آسایش است (غرر الحکم، ح 16)
در مقابل، ظلم و ستم موجب سکته و مرگهای ناگهانی میشود؛ چنانکه آن حضرت(ع) میفرماید: البغی یصرع الرجال و یدنی الاجال؛ ظلم و تجاوز، انسان را زمین میزند و مرگها را نزدیک میسازد. (غررالحکم، ح 1494)
برپایه آموزههای قرآنی نباید نقش درمانگری را به ابزارها و وسائط داد بلکه این خداست که درمانگر است؛ ولی از آنجا که امور دنیا با وسائط و اسباب اداره میشود، باید به اسباب توجه یافت و از آن بهره گرفت. البته این اسباب تنها اسباب مادی نیست بلکه اسباب معنوی چون دعا را نیز شامل میشود؛ صدقه دادن که یک عمل اخلاقی نیک است در چنین جایگاهی قرار دارد و درمان کننده بیماریهای تن و روان است، چنانکه پیامبر(ص) میفرماید: صدقه بلا را برطرف میکند و مؤثرترین داروست. همچنین، قضای حتمی را برمیگرداند و درد و بیماریها را چیزی جز دعا و صدقه از بین نمیبرد. (بحارالانوار، ج 93، ص 137، ح 71)
پذیرش قضای الهی و اینکه خداوند علیم و حکیم و قادر و غنی، به انسان گاهی چیزی را به حکمت میدهد و چیزی را به مصلحت میگیرد، (حدید، آیات 22 و 23) میتواند موجب درمان بسیاری از دردها و بیماریها شود. امام صادق(ع) در این باره میفرماید: الروح و الراحه فیالرضا و الیقین و الهم و الحزن فی الشکو السخط؛ خوشی و آسایش، در رضایت و یقین است و غم و اندوه در شک و نارضایتی. (مشکاه الانوار، ص 34)
از دیگر بیماریهای اخلاقی و روانی که بیماری تن را موجب میشود حسادت است. امام علی(ع) درباره این عامل بیماریزا میفرماید: الحسد یفنی الجسد؛ حسد، بدن را فرسوده و علیل میکند. (غررالحکم، ح 943)
آن حضرت در جایی دیگر بیماری دیگر اخلاقی را مورد توجه قرار داده و میفرماید: المریب ابدا علیل؛ آدم بدبین، همیشه بیمار است. (غررالحکم، ح 839).
بیماری لجاجت نیز در تن و روان تأثیرگذار است. امام علی(ع) میفرماید: هر کس لجاجت کند و بر آن پافشاری نماید، او همان بخت برگشتهای است که خداوند بر دلش پرده غفلت زده و پیشامدهای ناگوار بر فراز سرش قرار گرفته است (نهجالبلاغه، نامه 58)