kayhan.ir

کد خبر: ۸۴۵۰۸
تاریخ انتشار : ۱۳ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۰

قاب


دو رکعت نماز
خاطره‌ای از زندگی سردار شهید مهدی زین‌الدین
از همه زودتر می‌یومد جلسه. تا بقیه برسند دو رکعت نماز می‌خواند.
یک بار بعد از جلسه کشیدمش کنار و پرسیدم:
«نماز قضا می‌خونی؟!»
گفت:
« نه! نماز (مستحبی) می‌خونم که جلسه به یه جایی برسه، همینطور حرف روی حرف تلنبار نشه...»
منبع: کتاب آقا مهدی، صفحه 109


کلاه
حکایتی از نوجوان شهید ابراهیم امیرعباسی
مادر بهش گفت:  ابراهیم، سرما اذیتت نمی‌کنه؟
گفت: نه مادر، هوا خیلی سرد نیست.
هوا خیلی سرد بود، ولی نمی‌خواست ما را توی خرج بیندازد.
دلم نیامد؛ همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا، کلاه را سرش کشید و رفت. ظهر که برگشت، بدون کلاه بود!
گفتم: کلاهت کو؟ گفت: اگر بگم، دعوام نمی‌کنی؟ گفتم: نه مادر؛ مگه چیکارش کردی؟
گفت: یکی از بچه‌های مدرسه‌مون با دمپایی میاد؛ امروز سرما خورده بود؛ دیدم کلاه برای اون واجب تره.
منبع: کتاب ساکنان ملک اعظم