kayhan.ir

کد خبر: ۸۴۴۴۶
تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرق‌شناس»

دام براون برای زرتشتی‌ها



بي‌شك برقراري تعامل ميان زرتشتيان و بابيان بخشي ديگر از مأموريت براون بوده است‌، زماني كه براون به يزد رسيد، در آن‌جا مورد استقبال و لطف اردشير مهربان كه زرتشتي تحصيلكرده بمبئي بود، قرار گرفت‌. اردشير مهربان باغ و خانه كوچكي را كه در آن‌جا بود، براي مدت سكونت براون در اختيارش گذاشت‌. اين خانه يك ماه قبل از آن محل سكونت يك انگليسي ديگر به نام «ستوان وگان‌» بود كه از بندر لنگه در ساحل خليج فارس به راه افتاده و سپس به يزد و از راه غربي لوت ايران به طرف دامغان و شاهرود رفته بود.
رايت در كتاب انگليسي‌ها در ميان ايرانيان‌، در همان زمان از جاسوسان انگليسي حرف مي‌زند كه به كار نقشه‌برداري با جزييات از نقاط مختلف ايران مشغول بودند. اين مسئله به‌خصوص در نقاط شرقي به دليل حفظ امنيت راه‌هاي منتهي به هند بيشتر مطرح بود.
آيا وگان نيز به همين منظور به يزد سفر كرده بود، تجمع انگليسي‌ها در شرق چه مفهومي به جز اثبات اين گفته دنيس رايت داشت‌؟
در شهر يزد براون بار ديگر در محفل دوستان بابي‌اش كه آن‌ها را با نام‌هاي سيد (م‌) و حاجي ميرزا (م‌.ت‌) مي‌خواند، قرار گرفت‌. در اين كه او مأموريت داشته شكي نيست اما... يكي از حكايت‌هاي عجيبي كه براون در ميانه راه شيراز تا يزد بازگو مي‌كند، مربوط به حضور وي در قريه (سونجي‌) است‌، براون مي‌نويسد: «يك مرد سالخورده كه گفتار و رفتاري مضحك داشت‌، مي‌گفت من يقين دارم كه شما به اين‌جا آمده‌ايد كه در دين و دولت رخنه بكنيد و مي‌خواهيد كه تمام شهرها و آبادي‌ها و دشت‌ها و كوه‌ها را بشناسيد كه بعد در موقع گرفتن ايران از آن استفاده كنيد. مرد ايرواني در جواب او گفت‌: تمام اروپايي‌ها بدون استثنأ هنگامي كه كوچك هستند، جغرافي تحصيل مي‌كنند و نقشه ايران در تمام نقاط روسيه و اروپا هست و فرنگي‌ها احتياج ندارند كه براي اطلاع از شهرها و آبادي‌هاي ايران به اين كشور بيايند. آن‌گاه از من درخواست كردند كه نقشه مرا ببينند و وقتي كه نقشه را مقابل آن‌ها پهن كردم صداهاي حيرت بر مي‌آوردند و تعجب مي‌كردند كه چگونه تمام ايران روي آن نقشه كشيده شده و از من خواستند كه شهر يزد را به آن‌ها نشان بدهم و بعد از ديدن يزد افسوس مي‌خوردند كه من يك خرده بين (ذره‌بين‌) ندارم تا آن‌ها بتوانند با آن وسيله شهر يزد را خوب ببينند و مشاهده كنند كه در كوچه‌هاي يزد چه وقايعي اتفاق مي‌افتد.»
اين‌گونه حكايت‌هاي مضحك و تحقيرآميز كه تنها قصد آن بيان ساده‌لوحي ايرانيان است در كتاب براون كم نيست‌!
بسياري از القائات وي را در آثار گلدزيهر مي‌توان ديد.
***
 حضور براون در يزد
براون در شهر يزد به‌طور معمول يا ميهمان بهاييان است يا با حكمرانان حشر و نشر دارد يا اين‌كه در جمع دوستان زرتشتي‌اش به سر مي‌برد. علي‌رغم اين‌كه براون به نژاد مشترك مسلمانان ايراني با زرتشتي‌ها آگاه است و نمي‌تواند منكر مسلمانان زرتشتي تبار باشد، آن‌جا كه از دوستان زرتشتي‌اش حرف مي‌زند، اصرار دارد كه آن‌ها را مورد آزار و اذيت مسلمانان نشان دهد. حتي تهديد به قتل‌، سرقت اموال و كتك زدن آن‌ها را به‌عنوان اعمال معمول مسلمانان «به‌خصوص موقعي كه يك حاكم طرفدار ملاها و متعصب به يزد مي‌آيد» عنوان مي‌كند.
او درباره آن‌ها نوشت‌:  
«... زرتشتی‌ها به درستي و امانت معروف هستند و گر چه امروز مانند ادوار گذشته مورد آزار نمي‌باشند، مع‌الوصف بعضي از مسلمين متعصب آن‌ها را اذيت مي‌كنند و علتش اين است كه آن‌ها را مشرك مي‌دانند و لذا مقام آن‌ها در نظر مسلمين پست‌تر از عيسوي‌ها و يهودي‌هاست كه (اهل كتاب‌) هستند و به همين جهت تمام زرتشتي‌ها بايد لباس زرد در بر كنند و حق ندارند كه عمامه خود را محكم ببندند و طرز پيچيدن عمامه آن‌ها بايد با مسلمان‌ها فرق داشته باشد و نيز نبايد سوار بر اسب شوند و هنگامي كه سوار برالاغ هستند اگر يك مسلمان را مي‌بينند بايد از الاغ فرود بيايند ولو از حيث سن و سال و مقام از مسلمان مزبور برتر باشد.»
و در جايي ديگر مي‌نويسد:  
«به‌طوري كه دستور تيرانداز حكايت مي‌كرد دوازده سال قبل از اين مسلمين درصدد برآمدند كه تمام اموال گبرها را تاراج نمايند و تمام كساني را كه مسلمان نمي‌شوند، به قتل برسانند و عذرشان اين بود كه يكي از گبرها يكي از مسلمين را به قتل رسانيده است‌. در صورتي كه اين‌طور نبود و برعكس يكي از مسلمين يك زن گبر را به قتل رسانيده بود. حاكم كه نمي‌توانست از گبرها حمايت كند مي‌خواست از آن‌ها كاغذي بگيرد كه اگر اتفاق سوئي افتاد حاكم مسئول نباشد ولي گبرها ايستادگي كردند و گفتند كه حتماً قاتل آن زن بايد مجازات شود و در قبال پايداري شديد گبرها بالاخره مسلمين آرام گرفتند و قاتل مزبور هم اعدام شد.»
براون پس از بيان اين مسئله كه زرتشتي‌ها در جاي جاي ايران مورد اذيت و آزار مسلمانان قرار مي‌گيرند، خود را ـ كه نماد دولت انگلستان بود ـ و بابي‌ها را دوستدار و حامي آن‌ها معرفي مي‌كند:
«بابي‌ها گفتند اگر شما مي‌خواهيد كه به زرتشتي‌ها احترام بگذاريد و هرگاه مايل هستيد كه مردم جرأت نكنند كه زرتشتي‌ها را مورد اذيت قرار بدهند همان بهتر كه با احترام و شكوه نزد حاكم برويد، زيرا هر چه تجمل شما زيادتر باشد، مردم بيشتر از اذيت و آزار زرتشتي‌ها وحشت خواهند كرد.»
و اين‌گونه نتيجه مي‌گيرد كه‌:  
«زرتشتي‌ها نسبت به انگلستان كه در هندوستان مدافع تمام مذاهب و از جمله زرتشتي‌ها مي‌باشد، نظر خوب دارند و متأسف هستند كه چرا نفوذ خود را به كار نمي‌اندازند كه زرتشتي‌ها در ايران دچار آزار نشوند و مي‌گفتند اگر انگلستان از ما حمايت كند در موقع اغتشاش ما حامي خوبي خواهيم داشت در صورتي كه اكنون اگر اغتشاش بشود، جان و مال ما در معرض خطر است‌.»
او در نهايت با كنار هم قرار دادن زرتشتي‌ها و بابيان مي‌نويسد: «روابط زرتشتي‌ها و بابي‌ها با يكديگر بهتر از روابط هر يك از دو مذهب با مسلمين است‌...»
بايد گفت كه اين نظام پيوسته تفرقه افكني كه آن دسته از زرتشتي‌هاي مقيم يزد چون دستور تيرانداز و اردشير مهربان تحت تأثير آن بودند، بخش مهمي از ماموريت براون بود.
بابي‌ها به‌خصوص در اين دوره تبليغات ميان زرتشتي‌ها را آغاز كرده بودند و مدافع قدرتمندي به نام مانكجي صاحب‌(۱) داشتند كه بعداً جايش را به اردشير ريپورتر داد، و هر دو از زرتشتيان پارسي هند بودند. اگرچه كه تبليغات براون در ميان زرتشتي‌ها با اقبال خوبي روبرو نشد اما بي‌تأثير هم نبود. در آن برهه از زمان تبليغات بهاييان كه اسلام و ديگر اديان الهي موجود را يك جا از درجه اعتبار ساقط مي‌شمرد و به‌عنوان «اديان عتيقه‌» منزوي معرفي مي‌كرد، نه تنها حساسيت و مخالفت علماي مسلمان را برانگيخته بود؛ بلكه رهبران مذهبي مسيحي‌، يهودي و زرتشتي را نيز به واكنش وادار مي‌كرد. تفرقه افكني‌هاي بابيان‌، به‌خصوص خشم مؤبدان و دستورات زرتشتي را برمي‌انگيخت‌، به گونه‌اي كه حتي منجر به وقايع تلخي مي‌شد. بنابراين لازم بود كه بابي‌ها و زرتشتي‌ها در كنار يكديگر و حتي مدافع هم باشند. و براون عهده‌دار اين وظيفه مهم بود و حضور جواسيس غرب يكي از مهم‌ترين برنامه‌هايشان ايجاد شقاق و اختلاف بود.
براون از طرفي در شهر يزد به‌دنبال نماينده سياسي مورد اطمينان از ميان زرتشتيان بود، چنان كه خودش نيز در اين‌باره اعتراف مي‌كند: «بعد از اين‌كه من به انگلستان مراجعت كردم‌، من و ستوان وگان مسافر انگليسي كه اسم او را ذكر كردم‌، نزد دولت خودمان اقدام نموديم كه يكي از زرتشتي‌هاي يزد را به سمت نماينده خود در آن شهر انتخاب كند.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-1 مانكجي ليمجي هاتريا در سن 14 سالگي اولين تجربه‌اش را در جهت خدمت به انگليسي‌ها در هرات كسب كرد. مانكجي در آن زمان عضو تيم نفوذي هند بريتانيا به داخل هرات (به رهبري سروان پاتينجر) بود. اين تيم وظيفه داشت تا شورشيان هرات را بر ضد دولت ايران در زمان محمدشاه قاجار تحريك و ساماندهي كند. مانكجي نوجوان به سرعت در كارش پيشرفت كرد و زماني فرا رسيد كه وي سرجاسوس انگليس و پخش كننده پول دولت بريتانيا بين حقوق‌بگيران آن كشور در ايران عهد ناصري شد. مانكجي در پوشش نماينده انجمن پارسيان هند، در ايران انجام مأموريت مي‌كرد اما در واقع در خدمت اهداف بريتانيا بود.