kayhan.ir

کد خبر: ۸۴۳۶۲
تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱۳۹۵ - ۲۱:۲۳

زمین قلمرو گل‌های آفتابی توست(چشم به راه سپیده)



تکلیف زمین
چشمی بچرخان تا پیام دیگری باشد
پایی بکوبان! تا قیام دیگری باشد
باور مکن در سینه ما بعد از آن فریاد-
جز سوختن هرگز نظام دیگری باشد
سخت ست، ای شیرین‌ترین تسبیح! تلخی را-
بشناسی و شهدت به کام دیگری باشد
با یازده پیمانه، تکلیف زمین گیج ست
شک نیست، در میخانه جام دیگری باشد
خورشیدهای خانه‌ات را ای زمین بشمار
تا روشنت گردد امام دیگری باشد
شاید اگر آیینه‌ها را خوب بشناسی
بعد از حَسَن، حُسن ختام دیگری باشد
مرتضی حیدری آل کثیر
***
انتظار نزول
ای انتظار جاری ده قرن تا هنوز
بی تو غروب می‌شود این روزها هنوز
اما هنوز چشم جهانی به راه توست
این جمعه آه می‌رسی از راه یا هنوز؟
با اشتیاق رؤیت تو رو به آسمان
هر چشم خیره است ولی ابرها هنوز...
باران پاک رحمتی و خاک می‌کشد-
هر لحظه انتظار نزول تو را هنوز
تو وعده خدایی و جاری ست یاد تو
در خواهش مکرر هر ربنا هنوز
در انتظار جمعه تو ندبه می‌کند-
«ناحیه مقدسه»ی کربلا هنوز
سید محمدجواد شرافت

زلف بی‌قرار
گریان چو شمع در شب هجران نشسته‌ام
چون آسمان ستاره به دامان نشسته‌ام
چون زلف بی‌قرار تو از بازی نسیم
هر شب میان جمع پریشان نشسته‌ام
تا از نگاه گرم تو روشن شود دلم
عمریست همچو آینه حیران نشسته‌ام
تا چون حباب با تو شود خانه‌ام خراب
در موج خیز سینه طوفان نشسته‌ام
فارغ ز باغبانم و آسوده از بهار
چون لاله‌ای به کنج بیابان نشسته‌ام
از شوق پای بوس تو عمریست بی‌قرار-
مانند اشک در بن مژگان نشسته‌ام
عبدالله الفت
***
آشوب
الحمد که حال این رباعی خوب است
کیفیت صبر واژه‌ها مرغوب است
از هجر شما ولی میان دل من
هر هفته غروب جمعه‌ها آشوب است
هدیه ارجمند
***
حرف نگفته
من آمده‌ام که دل به دریا بزنم
یک حرف نگفته دارم، آن را بزنم
بر پایه پای خویش ماندم چون درخت
آقا نکند دوباره درجا بزنم
سیدحسن مبارز
مزرعه آفتاب‌گردان‌ها
کجای وسعتی از آفتاب‌گردان‌ها
نشسته‌‌ای به تماشای ما پریشان‌ها؟
کجای این شب مهتاب می‌زنی لبخند
به روی مزرعه آفتاب‌گردان‌ها
چقدر عقربه‌هاشان به سمت خانه توست
به وقت شرعی خورشیدی‌ات گل افشان‌ها!
شهید باغ اشارات چشم‌های تواند
که مانده‌اند در اوصافشان غزل خوان‌ها
تمام جاده چراغانی نفس‌هایت
پر از ورق ورق اردیبهشت، گلدان‌ها
زمین قلمرو گل‌های آفتابی توست
زمان پر از هیجان شکوفه باران‌ها
دوباره دست تکان می‌دهی به سمت بهار
دوباره شور شگفتی ست در نیستان‌ها
کنار تپه نرگس مسافری می‌خواند
خوش ست با تو تماشای گل به دامان‌ها
ولی مضایقه کرد آسمان تبسم را
نمانده بوی کبوتر به زیر ایوان‌ها
درا که تفرقه تعطیل کرده عاطفه را
پرندگان پراکنده‌اند انسان‌ها!
کجاست سمت سحرزای خیمه سبزت
کجاست فرصت گل چیدن از فراوان‌ها؟
بهار می‌رسد از راه تازه مثل ظهور
و در ادامه نامت گرفته باران‌ها!
محمد حسین انصاری‌نژاد