به بهانه برگزاری چهاردهمین کنگره سرداران و 4000 شهید منطقه 17 محله ابوذر(فلاح)
خاکِ پاک ...
همیشه در پاسخ به این سوال که «راستی! فلانی! بچهی کجایی؟» جوابی آهنگین دادهام، که: «بچهی خاکِ پاکِ فلّاح!»
فلّاح نام قدیمیِ محلهایست در جنوبغربی تهران، که حالا نامش ابوذر است. محلهای که نامش، به گوش آنهاییکه سه دهه از زندگیشان گذشته و سنوسالی دارند، آشناست. فلّاح و جوانهایش، از همان قدیم، معروف بودند به لوتیمنشها و بامعرفتها؛ به جوانهایی که اگر پایِ ناموس و حیثیت و شرافت در میان باشد، جلوتر از همه، دستهاشان مشت میشود و سینههاشان سپر. و این، از آن خیالهای خام و حرفهای نپختهای نبود که به اعتبار «یک کلاغ، چهل کلاغ» زبانزد شده باشد؛ واقعیتی بود که در آن هشت سالی که مرد از نامرد شناخته میشد،رخ نمایان کرد و چهره نشان داد.
داشتم این را میگفتم که در پاسخ به این سوال که بچهی کجایم، میگویم بچهی خاکِ پاکِ فلاح. وقتی میپرسند «حالا چرا خاکِ پاک؟» جواب میدهم که: «چون خاکش، مثل دامنِ مادرهایش، شهیدپرور است. کجا سراغ داری منطقهای به این کوچکی ـ که همیشه کوچکترین منطقهی تهران بوده و هنوز هم هست ـ اینهمه شهید داشته باشد. کوچه و پسکوچهای را در تمام محله، نمیتوانی پیدا کنی که خانوادهی شهید در آن نباشد. بله! ممکن است به افسانههای قدیمی بماند، اما اینکه این محله با این وسعت بسیار کوچک، چهار هزار شهید دارد، افسانه و خواب و خیال و رویا نیست.»
و نمیدانید چه لذتی دارد نفس کشیدن در محلهای که هنوز هم عطر و بوی لالههای خونین در کوچههایش جاریست.. نمیدانید از چه حسِ بیمثالی آدم سرشار میشود وقتی روی خاکِ پاکی قدم میگذاردکه در ایامی نهچندان دور، قدمگاه مردانی بوده که حالا از فرشتگان بالاترند و مقام واقعیشان، تازه در «يَومَ تَرَى المُؤمِنينَ وَالمُؤمِنات» معلوم خواهد شد:
«شهيد شدن، از نظر ما كه اهل دنيا هستيم و داريم زندگىميكنيم و بخصوص شما كه پدريد، مادريد، همسريد و خب، محبتتان نسبت به او يك محبت فوقالعاده است، تلخ است؛ چون از دست دادن است، فقدان است. در عرصهى ظاهر زندگى،اين فقدان است؛ لذا تلخ است. پوستهى شهادت اين است؛ فقدان و از دست دادن و نديدن او و ديدن جاى خالى او. ليكن لُبّ شهادت، خيلى برتر از اينهاست. لُبّ شهادت اين است كه يك انسانى، يك بشرى، ناگهان از درجات عاليهى الهى سر در آورد؛ مقامش از فرشتگان بالاتر برود؛ در آن زندگى اصلى كه همهى ما بعد از چهل سال، پنجاه سال، شصت سال،هفتاد سال، خواه ناخواه وارد آن ميشويم و زندگىِ ابدى است، جايگاهش عالى شود،رتبهى عالى داشته باشد، مورد توجه باشد، فيض او در روز قيامت به ديگران برسد؛«يَسعى نورُهُم بَينَ أَيديهِم وَبِأَيمانِهِم»سوره مبارکه الحديد آیه۱۲ از جملهى خصوصيات روز قيامت، ظلمانى بودن فضاست؛ چون خورشيدى وجود ندارد، وسيلهى نورى وجود ندارد؛ همهى آحاد بشر در يك حالت ظلماتند. وقتى كه اين بندگان خوب ـ كه از جملهى بهترينهاشان، همين جوان شماست ـحركت ميكنند، نور اينها در جلويشان و در كنارشان تلألؤ پيدا ميكند. ديگرانى هستندكه در روز قيامت با حسرت به اينها نگاه ميكنند و ميگويند كه از نورتان به ما بدهيدـكسانى كه شايستهى آن نور نيستند ـ اينها در جواب ميگويند: «ارجِعوا وَراءَكُم فَالتَمِسوا نورًا»سوره مبارکه الحديد آیه 13؛ برويد پشت سرتان را نگاه كنيد ـ يعنى آن زندگى دنيایىتان را ـاگر بناست نورى داشته باشيد، از آنجا آن نور را كسب كنيد؛ اينجا به كسى نورنميدهند. اين نورى است كه آنجا دادند، اينجا بروز و ظهور پيدا كرده. اين بُعد دومِ شخصيت جوان شما و همهى شهداست.» بیانات رهبر معظم انقلاب 29/10/1390
*
حالا هم، محلهی ابوذر تهران (فلاح سابق)، به برکت خون پاکِ شهیدانش، بیشترین مساجد و هیئات مذهبی را دارد. در همین لیالی شریف فاطمیه، اگر دلی، بهانهی مدینه وقبر پنهانِ مادر سادات را گرفت، اگر کسی هوای روضهی در نیمهسوخته و چادر خاکی را کرد، کافیست قدم به خاک پاکی بگذارد که این روزها و شبها، در کوچه پس کوچههایش، صدای سوگواری و عزاداری برای مادر پهلوشکسته بلند است و به گوش میرسد...
علی اصغر عبادی
فلّاح نام قدیمیِ محلهایست در جنوبغربی تهران، که حالا نامش ابوذر است. محلهای که نامش، به گوش آنهاییکه سه دهه از زندگیشان گذشته و سنوسالی دارند، آشناست. فلّاح و جوانهایش، از همان قدیم، معروف بودند به لوتیمنشها و بامعرفتها؛ به جوانهایی که اگر پایِ ناموس و حیثیت و شرافت در میان باشد، جلوتر از همه، دستهاشان مشت میشود و سینههاشان سپر. و این، از آن خیالهای خام و حرفهای نپختهای نبود که به اعتبار «یک کلاغ، چهل کلاغ» زبانزد شده باشد؛ واقعیتی بود که در آن هشت سالی که مرد از نامرد شناخته میشد،رخ نمایان کرد و چهره نشان داد.
داشتم این را میگفتم که در پاسخ به این سوال که بچهی کجایم، میگویم بچهی خاکِ پاکِ فلاح. وقتی میپرسند «حالا چرا خاکِ پاک؟» جواب میدهم که: «چون خاکش، مثل دامنِ مادرهایش، شهیدپرور است. کجا سراغ داری منطقهای به این کوچکی ـ که همیشه کوچکترین منطقهی تهران بوده و هنوز هم هست ـ اینهمه شهید داشته باشد. کوچه و پسکوچهای را در تمام محله، نمیتوانی پیدا کنی که خانوادهی شهید در آن نباشد. بله! ممکن است به افسانههای قدیمی بماند، اما اینکه این محله با این وسعت بسیار کوچک، چهار هزار شهید دارد، افسانه و خواب و خیال و رویا نیست.»
و نمیدانید چه لذتی دارد نفس کشیدن در محلهای که هنوز هم عطر و بوی لالههای خونین در کوچههایش جاریست.. نمیدانید از چه حسِ بیمثالی آدم سرشار میشود وقتی روی خاکِ پاکی قدم میگذاردکه در ایامی نهچندان دور، قدمگاه مردانی بوده که حالا از فرشتگان بالاترند و مقام واقعیشان، تازه در «يَومَ تَرَى المُؤمِنينَ وَالمُؤمِنات» معلوم خواهد شد:
«شهيد شدن، از نظر ما كه اهل دنيا هستيم و داريم زندگىميكنيم و بخصوص شما كه پدريد، مادريد، همسريد و خب، محبتتان نسبت به او يك محبت فوقالعاده است، تلخ است؛ چون از دست دادن است، فقدان است. در عرصهى ظاهر زندگى،اين فقدان است؛ لذا تلخ است. پوستهى شهادت اين است؛ فقدان و از دست دادن و نديدن او و ديدن جاى خالى او. ليكن لُبّ شهادت، خيلى برتر از اينهاست. لُبّ شهادت اين است كه يك انسانى، يك بشرى، ناگهان از درجات عاليهى الهى سر در آورد؛ مقامش از فرشتگان بالاتر برود؛ در آن زندگى اصلى كه همهى ما بعد از چهل سال، پنجاه سال، شصت سال،هفتاد سال، خواه ناخواه وارد آن ميشويم و زندگىِ ابدى است، جايگاهش عالى شود،رتبهى عالى داشته باشد، مورد توجه باشد، فيض او در روز قيامت به ديگران برسد؛«يَسعى نورُهُم بَينَ أَيديهِم وَبِأَيمانِهِم»سوره مبارکه الحديد آیه۱۲ از جملهى خصوصيات روز قيامت، ظلمانى بودن فضاست؛ چون خورشيدى وجود ندارد، وسيلهى نورى وجود ندارد؛ همهى آحاد بشر در يك حالت ظلماتند. وقتى كه اين بندگان خوب ـ كه از جملهى بهترينهاشان، همين جوان شماست ـحركت ميكنند، نور اينها در جلويشان و در كنارشان تلألؤ پيدا ميكند. ديگرانى هستندكه در روز قيامت با حسرت به اينها نگاه ميكنند و ميگويند كه از نورتان به ما بدهيدـكسانى كه شايستهى آن نور نيستند ـ اينها در جواب ميگويند: «ارجِعوا وَراءَكُم فَالتَمِسوا نورًا»سوره مبارکه الحديد آیه 13؛ برويد پشت سرتان را نگاه كنيد ـ يعنى آن زندگى دنيایىتان را ـاگر بناست نورى داشته باشيد، از آنجا آن نور را كسب كنيد؛ اينجا به كسى نورنميدهند. اين نورى است كه آنجا دادند، اينجا بروز و ظهور پيدا كرده. اين بُعد دومِ شخصيت جوان شما و همهى شهداست.» بیانات رهبر معظم انقلاب 29/10/1390
*
حالا هم، محلهی ابوذر تهران (فلاح سابق)، به برکت خون پاکِ شهیدانش، بیشترین مساجد و هیئات مذهبی را دارد. در همین لیالی شریف فاطمیه، اگر دلی، بهانهی مدینه وقبر پنهانِ مادر سادات را گرفت، اگر کسی هوای روضهی در نیمهسوخته و چادر خاکی را کرد، کافیست قدم به خاک پاکی بگذارد که این روزها و شبها، در کوچه پس کوچههایش، صدای سوگواری و عزاداری برای مادر پهلوشکسته بلند است و به گوش میرسد...
علی اصغر عبادی