kayhan.ir

کد خبر: ۸۳۰۸۷
تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۴۲

می‌آیی از آن دورها می‌دانم این را پر می‌کنی از عدل دامان زمین را(چشم به راه سپیده)


خنده غنچه
خنده غنچه مرا یاد تو می‌اندازد
در دلم، خانه‌ای از نور خدا می‌سازد
بس تفاخر کند این باغ به صحرا و به دشت
که به یمن نفست، بر همگان می‌نازد
جامه‌ات سبز، چمن سبز، همه صحرا سبز
پرچمی سبز، به تکریم تو می‌افرازد
باغ، خندان و غزل خوان و زمین پر نعمت
همه دشت، به توصیف تو می‌پردازد
خنده سبز چمن‌زار، به هنگام بهار
به همه زردی و هر سردی و غم می‌تازد
مست و دل شاد، ز دیدار تو، هر رهگذری
به تماشای تو عالم دل و جان می‌بازد
مصطفی معارف

شور نم‌نم
این کوچه دوباره شور نم‌نم دارد
دلواپسی و غربت مبهم دارد
آذین شده و میان دود و اسپند
بازآمدن مسافری کم دارد
سید اکبر سلیمانی

موعود من
می‌آیی از آن دورها می‌دانم این را
پر می‌کنی از عدل، دامان زمین را
در انتظار گام‌هایت می‌کنم فرش
این دل، دل شیدایی بی‌بغض و کین را
سرمی‌نهم بر شانه‌هایت تا بیایی
تسکین دهی یک لحظه این جان حزین را
موعود من کی خواهی آمد؟ می‌شمارم-
تا آن زمان این لحظه‌های واپسین را
وقتی بیایی مهربان از شوق دیدار
بر خاک درگاه تو می‌سایم جبین را
در ظهر یک آدینه می‌گویند ای خوب
می‌آیی و فریاد خواهی کرد دین را
می‌آیی و شمشیر سرخ عدل در دست
امضا کنی آن وعده‌های راستین را
از ریشه می‌گویند خواهی کند ای مرد
در لحظه موعود نسل ناکثین را
سید علمدار ابوطالبی‌نژاد

ایمان پوسیده
این روزها خیلی دلم تنگ‌ ست آقا
طبل جهان ضربش بد آهنگ ست آقا
سرتاسر جغرافیای خاک مفلوک
از جنس تلخ مکر و نیرنگ ست آقا
لبخند از لب‌های باران رخت بسته ست
بر دوش شب سنگینی سنگ ست آقا
بین زمین و آسمان و ماه و خورشید
بین برادرهایمان جنگ ست آقا
یک پای ایمان از درون پوسیده انگار
پای دگر از بیخ و بن لنگ ست آقا
از انتظاری تلخ و دوری شعر گفتن
یک جزء تکراری فرهنگ ست آقا
حتی همین ابیات زردی را که خواندید
با مردمان کوچه هم رنگ ست آقا
این روزها خیلی دلم تنگ ست آقا...
مریم قلیزاده

صاعقه
از مقابل دلم عبور کن
زخم‌های کهنه را مرور کن
بازهم بیا سری به ما بزن
خانه را پر از نشاط و شور کن
خوب من بیا و با حضور خود
شهر را دوباره غرق نور کن
از میان کوچه‌های قلب من
عاشقانه باز هم عبور کن
مثل صاعقه ولی بلندتر
در شب خیال من خطور کن
من که رو سیاه این قبیله‌ام
تو به خاطر خدا ظهور کن
عبدالرحیم سعیدی‌راد

به شیوه غزل
به شیوه غزل اما سپید می‌آید
صدای جوشش شعری جدید می‌آید
چه آتشی غم تو باز زیر سر دارد
که باغ شعر تر از آن پدید می‌آید
دوباره سبز شده خاک سرزمین دلم
مگر ز خطه چشمت شهید می‌آید؟
نفس نفس به امید تو عمر می‌گذرد
امید می‌رود آری، امید می‌آید
برای درد دل تو مفید نیست کسی
وگرنه نامه برای مفید می‌آید
مرددم که تو با عید می‌رسی از راه
و یا به یمن قدوم تو عید می‌آید
کلیدداری کعبه نشانه حق نیست
کسی است حق که در آن بی کلید می‌آید
و حاجیان همه یک روز صبح می‌گویند:
چقدر بر تن کعبه سفید می‌آید
حسن بیاتانی