گفتاری از علامه مصباح یزدی درباره شیوههاى اسلامى نمودن دانشگاهها
طُرُق تحقق «دانشگاه اسلامی»
اسلامى کردن دانشگاهها یکى از آرمانهاى بلند انقلاب اسلامى است که از ابتدا، تحقق آن مطرح بوده است.
این مهم هر چند از سوى بسیارى از علاقهمندان به اسلام و انقلاب بارها مطرح گردیده، اما به دلیل وجود مشکلات و موانع پیش روی، کماکان از حالت بالقوه به بالفعل درنیامده است. در همین رابطه توجه خوانندگان گرامی را به بازخوانی بخشی هایی از سخنرانی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی که در آبان ماه 1375 درباره موضوع اسلامی سازی دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی ایراد شده است، جلب می نماییم:
در اوایل انقلاب، مسأله «انقلاب فرهنگى» به عنوان یکى از ارکان عظیم انقلاب ما مطرح شد. در دورانى هم که دانشگاهها بسته بود مهمترین مسأله، ایجاد تحول در دانشگاهها بود. لذا، ستادى براى انجام این کار، به نام «ستاد انقلاب فرهنگى»، که شش عضو داشت، تشکیل شد، ولى به دلایلى، که از مهمترین آنها جنگ، مشکلات اقتصادى و مسائل بین المللى بود، توجه مسئولان نسبت به ایـن مسأله، چنان که لازم بود، معطوف نشد.
اما بحمدالله در سایه جهاد و فداکارى ملت مسلمان ایران، در زمینه مسائل مزبور سربلند شدیم، ولى صرف بیشتر توان از سوى مسؤولان کشور در آن زمینه ها موجب شد ضایعاتى متوجه کشور گردد؛ بعد فرهنگى انقلاب تا حدى به فراموشى سپرده شود. دشمنان اسلام و انقلاب هم مى دانستند که اگر راهى براى شکست دادن این انقلاب وجود داشته باشد نفوذ از طریق فرهنگ است. لذا، از همان ابتدا، تلاشهاى آشکار و پنهان خود را در این زمینه به کار گرفتند که این انقلاب را از داخل بپوسانند. این حرکت به وسیله عوامل داخلى و خارجى دشمن به صورتهاى گوناگون تأیید مى شد تا اینکه پس از پایان یافتن جنگ و تثبیت نظام، این مشکلات بیشتر چهره خود را آشکار کردند و مسئولان متوجه ضعف این بعد از انقلاب شدند و در مدتى که از پیروزى انقلاب مى گذرد، هنوز این نقیصه بر طرف نشده است.
از همان ابتدای پیروزى انقلاب، که مسأله انقلاب فرهنگى تحقق یافت، این سؤال از سوى همه صاحب نظران دنیا مطرح شد که انقلاب ایران غیر از انقلاب و تحولى اجتماعى چه چیز دیگرى است؟ «فرهنگى بودن» این انقلاب به چه معناست؟
محققان و صاحب نظران بسیارى از گوشه و کنار جهان به ایران آمدند تا از نزدیک با مسأله فرهنگى بودن انقلاب ما آشنا شوند. به عنوان نمونه، استادانى که از دانشگاه استرالیا به قم آمده بودند و با ما ملاقات داشتند، مى پرسیدند: «انقلاب فرهنگى» یعنى چه؟ زیرا این واژه را "مائوتسهتنگ" قبلاً در انقلاب چین به معناى خاصى به کار برده بود. لذا، آنها تصور مى کردند که انقلاب ما چیزى شبیه انقلاب مائو در چین است و این سؤال برایشان مطرح بود که در ایران چه مى خواهند بکنند؟ به زودى هم دریافتند که آنچه به نام « انقلاب فرهنگى» در ایران مطرح شده خطرى متوجه آنها نمى سازد. از این رو، به دنبال کار خود رفتند و این مسأله را مسکوت گذاردند.
به هر حال، زمینه اى براى آنها ایجاد شد که دریابند انقلاب ایران از این نظر دچار ضعف است و مساعى خود را به این جهت معطوف کردند که از طریق فرهنگ به این انقلاب لطمه بزنند، اما به این واقعیت توجه نداشتند که انقلاب ایران، سطحى، بىریشه و بى مایه نیست و نباید ضعف فرهنگى متولیان این انقلاب را به حساب ضعف فرهنگ آن بگذارند.
باید اعتراف کرد که چه حوزویان و چه دانشگاهیان در این زمینه مرتکب قصور و کوتاهى شده اند و شاید هنوز هم بسیارى از آنان به عمق این خطر توجه کافى پیدا نکرده اند و على رغم هشدارهاى مکرّر مقام معظم رهبرى، هنوز هم در غفلت باشند. اما به هر حال، روزى متوجه اهمیت و عمق این خطر خواهند شد. امیدواریم آن روز دیر نباشد.
به نظر مى رسد که هنوز هم در این زمینه ابهام هایى وجود دارد و این سؤال مطرح است که اصولاً «اسلامى کردن دانشگاهها» یا «انقلاب فرهنگى» چه مفهومى دارد. اگر بناست چنین کارى انجام شود چگونه و به دست چه کسانى انجام خواهد گرفت؟
تصور مى کنم تبیین این مطلب چندان هم مشکل نباشد. در ماهیت «دانشگاه» ابهامى وجود ندارد. دانشگاه داراى ماهیتى اجتماعى است که از عناصر شناخته شده اى از قبیل دانشجو، استاد، برنامه، کتاب، فضاى آموزشى، وسایل کمک آموزشى و مانند آن تشکیل شده است. مسائلى هم در جنب این ها وجود دارد که جزو ارکان آن به حساب نمى آید، بلکه جزو لواحق و توابع شرعى و عرفى آن است. در اصلِ این مفهوم [دانشگاه] ابهامى وجود ندارد.
چنانچه این لفظ بخواهد وصفى داشته باشد ناچار این وصف به همین عناصر باز مى گردد؛ یعنى اگر بخواهیم دانشگاهمان «اسلامى» باشد باید دانشجو، استاد، برنامه، کتاب درسى، فضاى آموزشى، وسایل کمک آموزشى و به طور کلى، همه ابعاد تربیتى و فرهنگى اش اسلامى باشد. در این مطلب نیز ابهامى وجود ندارد.
پس مشکل در کجاست که بسیارى هنوز مفهوم آن را درک نمى کنند؟ حقیقت این است که مشکل از اینجا نشأت مى گیرد که دامنه اسلام تا کجا گسترش دارد و «اسلامى بودن» چگونه مىتواند وصفى هم براى دانشگاه و هم عناصر دانشگاهى محسوب شود؟ این مسأله اى قابل توجه و دقت است.
با وجود آنکه همه ما مفهوم «اسلام» را به خوبى مى دانیم، اما تعریف دقیقى از آن نداریم که قلمروش را مشخص کند و ابعاد آن را تعیین نماید.
در این نظام مقدس، که اساس آن بر اسلام استوار مى باشد و تأمین کننده نیروهاى مورد نیازش دانشگاه است، توقع بر این است که دانشگاه به گونه اى باشد که اگر دانشجویى با دین وارد آن مى شود با دین هم خارج شود؛ زیرا دانشجو عنصر سازنده این نظام است و در آینده، پایه هاى این نظام بر دوش او قرار خواهد گرفت. اگر دانشجو مسلمان باشد این نظام اسلامى باقى خواهد ماند، وگرنه این نظام از بین خواهد رفت.
پس توقّع این است که دانشگاه نیروهاى سازنده و نگهبان این انقلاب را به گونه اى تربیت کند که در شأن این نظام باشد. اگر دانشجو در رشته علوم سیاسى درس مى خواند، بتواند سیاست اسلامى را تبیین کند؛ زیرا این دانشگاه مى خواهد براى آینده این کشور سیاستمدار تربیت کند. اگر در رشته حقوق درس مى خواند، بتواند از حقوق اسلامى دفاع کند، خواه حقوق اساسى باشد یا مدنى یا جزایى. اما اگر دانشگاه ما دانشجو را نسبت به اسلام معترض تربیت کند، یعنى دانشجو پس ازتحصیل در دانشگاه اعتقادش نسبت به اسلام ضعیف شده و در ذهنش شبهه به وجود آمده باشد چنین دانشگاهى اسلامى نیست.
دانشگاه ما باید حقوقدانانى تربیت کند که مدافع اسلام باشند. آیا دانشگاه ما چنین کارى مى کند؟ در سایر رشتهها نیز همین سؤال مطرح است. وقتى مقام معظم رهبرى مىفرمایند: متأسفانه هنوز دانشگاه اسلامى نشده است، یعنى چه؟ یعنى انتظارى که از دانشگاه جمهورى اسلامى داریم این است که فارغ التحصیلانش کسانى باشند که بتوانند اسلام را در ابعاد گوناگون آن در جامعه پیاده کنند؛ نه تنها نیازهاى فرهنگى جامعه ما را تأمین کنند، بلکه بتوانند نیازهاى تمام دنیا را تأمین نمایند؛ زیرا ما مدعى هستیم که اسلام فرهنگى دارد که مى تواند نیاز بشریت را تأمین کند. ما مدعى هستیم که مشکلاتى که تا به حال دامنگیر جامعه بشریت شده یا بعدها به وجود خواهد آمد کلید حلش در دست اسلام است.
اگر بخواهیم چنین ادعایى تحقق پیدا کند چه باید کرد؟ تنها کسانى که مى توانند تحقق بخش این ادعا باشند دانشجویان اند. اگر دانشجویانى آشنا با مسائل اسلام در همه زمینه هاى مورد نیاز فارغ التحصیل گردند معلوم مى شود که دانشگاه ما اسلامى بوده است، و گرنه نمى توان گفت که دانشگاه و حتى نظام ما اسلامى است؛ یعنى بُعد سیاسى نظام ما اسلامى است، ولى بُعد علمى و فرهنگى آن اسلامى نیست.
امروز متأسفانه بسیارى از گویندگان و نویسندگان کشور ما، که از امکانات موجود استفاده مى کنند و فریاد نبودن آزادى و دموکراسى را سر مى دهند، مسائلى را مطرح مى کنند که نتیجه آن همان سکولاریسم و تفکیک دین از سایر مسائل حیات بشرى است؛ یعنى درست در جهت عکس مطلوب و در جهت تأمین خواسته هاى دشمنان اسلام. همین خطر است که رهبر انقلاب را نگران مى کند. این مشکل را باید حل کرد. حل آن هم کار ساده اى نیست، با یک سخنرانى، میزگرد و یا یک بحث، مسأله حل نمى شود. این مسأله اى است که قرن ها در کشورهاى غربى روى آن کار شده هزاران کتاب در باره آن نوشته شده و هر روز هم نوشته مى شود. لذا، به چند مقاله یا سخنرانى، که بُرد انتشاراتى هم ندارد، نمى توان اکتفا کرد.
مشکل اساسى دیگرى که در این زمینه وجود دارد این است که کسانى که نسبت به این مسأله علاقه دارند و خواهان گسترش عقیده اسلامى شدن دانشگاه ها هستند، على رغم توانایى خود، در این زمینه عملاً کارى نمى کنند. با اینکه واقعاً عقیده دارند که اسلام در همه زمینه ها نظر و دستورالعمل دارد، اما خودشان اهل عمل نیستند و برنامه روشنى براى اجراى آن ندارند.
در گوشه و کنار کشور، چه در بین مدیران دانشگاه ها و چه در میان دانشجویان، عناصرى مذهبى نیز وجود دارند که دلشان براى اسلام مى سوزد و علاقه دارند که خواسته هاى مقام معظّم رهبرى به گونه اى تحقق پیدا کند، ولى وقتى از آنها سؤال شود که چه باید کرد آنهایى که خوش فکرترند فقط کلى گویى مىکنند، بقیه هم که حسابشان مشخص است؛ تصور درستى از نحوه صحیح و دقیق عمل ندارند.
از همان اوایلى که مسأله انقلاب فرهنگى مطرح شد، یکى از مسائلى که همه روى آن بحث مى کردند مسأله تغییر کتاب هاى درسى دانشگاه ها بود، ولى متأسفانه برنامه منظمى براى این کار تدوین نشد که چگونه این کتاب ها باید تغییر کند؟ به چه مقدار وقت نیاز دارد؟چقدر نیرو مى خواهد؟چه مقدار بودجه نیاز دارد؟ چه مدت طول مى کشد؟ و باید طى چند مرحله این کار انجام شود؟ براى کارهاى خیلى کوچکتر برنامهریزى مىشود و کارها طى چند مرحله به صورت دقیق و زمان بندى شده انجام مىشود، اما کارى با این عظمت که تنها چیزى را که مىتوان با آن مقایسه کرد اصل انقلاب است عده اى در اتاقى در بسته گرد هم مى نشینند و مثلاً تصمیم مى گیرند که باید بر در دانشگاه ها اعلامیه نصب کرد، دختران دانشجو حجابشان را بیشتر رعایت کنند، نماز جماعت برگزار شود، پس از نماز فلان تعقیبات را بخوانند و امثال آن. اما اینکه مثلاً بیاییم و در کتاب روان شناسى بنویسیم که امام صادق (علیه السلام) در آن باره چه نظرى دارند و در زمینه اقتصاد ایشان چه مى فرمایند چنین کارهایى صورت نگرفته است. این مطلب مهم هم که اسلامى کردن دانشگاه یعنى چه، چگونه این کار باید انجام شود و بودجه آن از کجا تأمین شود هیچ مطرح نیست.
اگر وضع به همین منوال باشد چند دهه دیگر هم که بگذرد، سر جاى اول خواهیم بود. آن کار اصلى که باید صورت گیرد این است که کتاب هاى درسى، استادان دانشگاه ها، تربیت دانشجویان و برنامه ریزی ها اسلامى شود، اما تاکنون چندان کار مثبتى در این زمینه انجام نشده است. این کار برنامه اى ندارد، مسئول ندارد و بودجه اى براى آن پیش بینى نشده است.
باید از فرصت استفاده کنیم و اصلاح را از خود شروع نماییم. نباید دیگران را متهم کنیم و خود را تبرئه سازیم. این فرافکنى است که مسئولان دانشگاهى، مسئولان نظام و شوراى عالى انقلاب فرهنگى را مقصّر بدانیم، ولى خود را بى تقصیر جلوه دهیم. ممکن است آنها هم مقصّر باشند، ولى ابتدا باید ببینیم که خودمان چه عیب هایى داریم و از خودمان شروع کنیم و ببینیم که چه کارهایى مى توانسته ایم براى انقلاب بکنیم و اگر نکرده ایم اکنون انجام دهیم. اگر باید معلوماتى کسب کنیم و در زمینه اى فداکارى نماییم به یکدیگر نگاه نکنیم و منتظر اقدام دیگران نمانیم.
تا چنین طرز تفکرى نداشته باشیم نیروهایمان صرف اصطکاک مى شود و برآیندى نخواهد داشت، چه رسد به اینکه در یک دانشکده با هم رقابت کنیم. در این صورت، چگونه مىتوانیم انتظار پیشرفت داشته باشیم؟ آیا اسلام این است که افراد یا گروهها بر سر مسائل دنیوى با هم بجنگند؟ اگر همه در مقابل چنین مسأله با اهمیتى احساس مسئولیت مى کنیم و خود را در برابر خون هاى شهدا مدیون مى دانیم باید در درس خواندن یا درس گفتن یا برخورد با دانشجویان و یا در هر زمینه دیگرى که مى توانیم، به این مهم جامه عمل بپوشانیم. دانشگاهى نباید این کار را وظیفه روحانى بداند یا روحانى این کار را وظیفه دانشگاهى به حساب آورد. باید همه در تحقق بخشیدن به اهداف اسلام شریک باشیم. «وحدت حوزه و دانشگاه» به همین معناست. مقصد یکى است، همه گروه ها باید با تقسیم کار در رسیدن به آن شرکت جوییم. البته براى تقسیم کار وظایف تا حدى مشخص است. همان گونه که جدا بودن دانشکده اقتصاد از دانشکده علوم پزشکى به معناى دوگانگى بین آنها نیست، در این زمینه نیز جدا بودن حوزه از دانشگاه به معناى دوئیت آنها نمى باشد، بلکه حوزه بیشتر متصدى علوم اسلامى است و دانشگاه متصدى سایر علوم. ولى هیچ کدام در مسلمان بودن و خدمت براى نظام از هم جدا نیستند و در این هدف مشترکند.
لذا، همه باید احساس مسئولیت داشته باشیم و صمیمانه با یکدیگر همکارى کنیم، نه رقابت. باید طرحى کلى و جامع براى داشتن دانشگاهى ایده آل که بتواند اهداف اسلام را تحقق ببخشد، تهیه کنیم. چنین دانشگاهى اسلامى است که حقوقدانانش مدافع حقوق اسلام اند و مىتوانند عالمانه و محققانه در مجامع بین المللى از حقوق اسلام و کشور دفاع کنند. اقتصاددانان و متخصصان هر رشته دیگر نیز همین طور.
ما درصددیم به این وضع مطلوب دست یابیم. لذا، ابتدا باید ویژگی هاى این وضع مطلوب را مشخص کنیم، سپس براى رسیدن به آن تلاش نماییم. در کنار این کار، باید وضع موجود را نیز بررسى کنیم و مشکلات و کمبودهاى دانشگاه ها را در وضع کنونى مشخص نماییم. از مقایسه وضع موجود با وضع مطلوب مى توان راهى براى انتقال به وضع مطلوب پیدا کرد. باید عالمانه و محققانه بررسى کرد تا ببینیم براى انتقال از وضع موجود به وضع مطلوب چه راهى را باید طى کنیم. این کار یک شبه انجام نمى گیرد، بلکه با دست کم، چندین سال تحقیق میسّر خواهد بود، آن هم به شرطى که برنامه صحیحى داشته باشیم و بر طبق آن حرکت کنیم، و گرنه هیچ پیشرفتى نخواهیم داشت.
پس از تهیه برنامه اى جامع، تعیین اولویت ها و مشخص شدن مراحل کار، باید امکانات موجود را بررسى کنیم. البته در این زمینه باید تلاش کرد تا امکانات بیشترى فراهم گردد و دولت نیز بودجه بیشترى به این کار اختصاص دهد. با کلى گویى و برگزارى یک کنگره و صدور یک قطعنامه و طى مدت کوتاه این برنامه عملى نمى شود.
اگر با وجود پشتیبانى مقام معظم رهبرى این کار به پیش نمى رود به این دلیل است که برنامه اى نداریم و نمى دانیم چه کنیم. اما وقتى برنامه دقیقى تدوین شد و معلوم گردید که به چه مقدار ابزار، بودجه و نیرو نیاز داریم با عمل بر طبق برنامه، کارهابه تدریج، پیشرفت خواهد کرد؛ ان شاءالله.