ای ساحل آرامش! دریاب مرا امشب(چشم به راه سپیده)
ساحل آرامش
در باد خرامان شد بالای سپیدارت
آشفت و به رقص آمد در پای تو دستارت
موج از سر مستی هم در پای تو کف میزد
خورشید به کف بودی، دستان تو دف میزد
با دست صبا دادی گیسوی پریشان را
در باد رها کردی یاهوی پریشان را
از موج صدای تو، دریا به خروش آمد
خون در رگ دریا شد خونی که به جوش آمد
***
در پای تو اینک من با هلهله میرقصم
دیوانهترین موجم با سلسله میرقصم
پیچیده صدای تو در کاسه مغز من
با این سر پر سودا پر مشغله میرقصم
صد چله زمستان را در چله نشستم من
اینک که بهار آمد با چلچله میرقصم
المساله یا مفتی از رقص چه میگفتی
تا حکم چه فرمایی لا یا بله میرقصم
ای مشعل شب سوزم، یک شعله بیافروزم
من شب روی بیباکم با مشعله میرقصم
***
سر حلقه مستانم ترسای مسلمانم
چون صبحه بچرخانم، چون جام بگردانم
در گردش مینایت جامی به سمن دادی
هر جا که خالی شد، پر کرده به من دادی
***
چون باده تو میریزی از باده نپرهیزم
از باده بپرهیزم پس با چه در آمیزم
خوبان جهان گر دست در گردنم آویزند
دست از همه بردارم در گردنت آویزم
گر میل وفا داری اینک تو و اینک دل
گر عزم جفا داری جان در قدمت ریزم
«در دایره قسمت من نقطه تسلیمم»
«حکم آنچه تو فرمایی» با حکم تو نستیزم
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم
***
افتانم و خیزانم موجم همه تاب و تب
ای ساحل آرامش دریاب مرا امشب
عباس کیقبادی
میراث رسولان
گامهایت صبح را تفسیر خواهد کرد
خاک را از تیرگی تطهیر خواهد کرد
باغ آوازت که میراث رسولانست
شاخساران را پر از تکبیر خواهد کرد
با تو اصل عدل عالمگیر خواهد شد
با تو رنگ زندگی تغییر خواهد کرد
تا بیایی آفتاب، این هم رکاب تو
در غروب واپسین تاخیر خواهد کرد
من چنان در دیدنت محوم که پندارم
مرگ در دیدار با من دیر خواهد کرد
مرتضی نوربخش
***
ظهور
پایان تمام عاقبتها نیکست
صبحست که پایان شب تاریکست
یک عمر اگر چشم به راهی کردی
تردید نکن! ظهور او نزدیکست...
مطهره عباسیان
***
دلم میلرزد
با این همه امتحان دلم میلرزد
با یاد تو ناگهان دلم میلرزد
تردید نمیکنم که خود میدانی
هر جمعه دمِ اذان دلم میلرزد
احمد کرد زنگنه
***
صدایت میکنم
صدایت میکنم، عالم شمیم عود میگیرد
دو چشمانم به یاد تو، غمی مشهود میگیرد
شبی در خلوت لاهوتی روحم تجلی کن
که دارد شعرهایم رنگی از بدرود میگیرد
سواحل در سواحل، خاک سرگرم گلافشانیست
که روزی رنگ و بو از آن گل موعود میگیرد
در اشراق ترنمها و آفاق تغزلها
زمین را نغمه جادویی داود میگیرد
هلا ای قدسی سرچشمه انفاس جالینوس
به دشت زخمهامان نقشی از بهبود میگیرد
ببین مولا! به محض این که از عشق تو میگویم
جهان را، شوق یک فردای نامحدود میگیرد
آرش شفاعی