خادمان سلطه
نشریات مخالفخوان!
علاوه بر همه اين مسايل زد و بند با مسئولان نيز يكي از شايعترين رفتارهاي مطبوعاتي زمان پهلوي بود. در واقع افراد با نفوذ با زد و بندهاي پشت پرده، مسير روزنامهها و مجلات را مشخص ميكردند، نخستوزير، وزيران كابينه، نمايندگان مجلس و مديران دستگاههاي مختلف با دادن حق حساب مقالاتي را در روزنامهها براي خود ميخريدند. و ماجرا وقتي بغرنجتر و بدتر ميشد كه افرادي چون عبدالله والا، مسعودي، مصباحزاده، صفيپور و پوروالي كه خود از اعضاي مجلس بودند، سرنخ اين زد و بندها و بازيهاي مطبوعاتي را در دست ميگرفتند. به اين ترتيب و با وجود فساد اداري و سياسي حاكم نه تنها مفسدان و رانت خواران بلكه مديران نشريات به مدد قلمها ريشههايشان را در حكومت مستحكمتر و حتي به مقامات بالايي دست مييافتند.
در تأييد اين مطلب در اسناد مجله اميدايران ميخوانيم:
«در جلسه علني روز سه شنبه 25/11/45 مجلس شوراي ملي، علياكبر صفيپور ضمن نطقي كه در تجليل از شاهنشاه آريامهر نموده به خبرنگاران جرايد مراجعه نموده و تقاضا نمود كه با دريافت پول آگهي متن اظهارات ايشان را در شماره فرداي روزنامه اطلاعات و كيهان چاپ شود {كنند}.»
اسناد بسيار زيادي در مطبوعات وجود دارد كه نشان ميدهد، مطبوعات براي ساليان طولاني از فاسدترين شخص حكومت پهلوي يعني هويدا حمايت كردند، براي علم جاسوس و مهره انگليس سطرها نوشتند و از اقبال و اميني مهرههاي آمريكا طرفداري كردند و به اين ترتيب ذهن و فكر جامعه را به سمت و سوي استعمار سوق دادند. به تبع اين حمايتها، وابستگان به اين افراد نيز در مطبوعات حمايت ميشدند.
اموري اين چنيني در مطبوعات بسيار عادي بود و با اين رشوهها و باجگيريها فساد و تخلفات سازمانها مسكوت ميماند. از همين رو بود كه اگر خبري انتقادي در نشريهاي به چاپ ميرسيد، آن خبر نادر مورد استقبال عمومي قرار ميگرفت. ترفندي كه ساواك براي مقاصد خود گاهي درباره برخي از نشريات بخصوص خواندنيها كه بهخاطر سرمقالههاي جشن چهارم آبان به «شاهنامه» هم معروف بود، به كار ميبرد.
اين نشريات كه به مخالف خوان شهرت داشتند، هر گاه لازم بود، اخباري بيضرر در باب انتقاد از موضوعي را پيش ميكشيدند و با جلب مخاطب آنچه مورد نياز حكومت بود، هوشمندانه در نشريات به چاپ ميرساندند.اما شيوه قالب در مطبوعات همان سكوت در برابر دولت بود. بهزادي مدير مجله سپيد و سياه در شبه خاطرات به نمونهاي از رفتار دولت با مطبوعات و به طور خاص شخص هويدا اين طور ميپردازد:
«هويدا سالي يك بار به دانشكده علوم ارتباطات اجتماعي ميرفت و ضمن بازديد از قسمتهاي مختلف دانشكده نطقي هم براي دانشجويان ايراد ميكرد.
من در آن ايام در دانشكده علوم ارتباطات تدريس ميكردم. يك روز هويدا به دانشكده آمد و پس از بازديد از قسمتهاي مختلف دانشكده براي ايراد نطق به آمفي تئاتر دانشكده رفت. بالطبع من و ساير استادان هم در سالن حضور داشتيم. دانشجوياني كه در رشته روزنامهنگاري درس ميخواندند، ضمن صحبتها و سؤالهاي خود، از وجود سانسور در مطبوعات انتقاد كردند و از نخستوزير خواستند كه موانع را از سر راه مطبوعات بردارد تا جرايد كشور بتوانند رسالت خود را انجام دهند. پس از پايان سخنان دانشجويان، هويدا پشت تريبون رفت و طبق عادت هميشگي دو دست را روي تريبون قرار داد و سر را به چپ و راست چرخاند و با صداي لهجهدار مخصوص خود گفت:
ـ دانشجويان عزيز، من هم مانند شما از اين كه مطبوعات درباره مسايل مهم مملكتي بحث و انتقاد نميكنند گلهمند هستم و هميشه از آنها كه از زير بار مسئوليت مهم خود شانه خالي ميكنند ايراد گرفتهام. اما ناچارم به اين حقيقت اعتراف كنم كه آنها خودشان نميخواهند چيزي بنويسند.
آنگاه صداي خود را بلندتر كرد و گفت:
ـ آيا شما از چنين مطبوعاتي راضي هستيد؟
ـ دانشجويان يك صدا فرياد كشيدند:
ـ نه ...
هويدا ادامه داد:
ـ آيا به نظرشما مطبوعات كشور ما وظيفه مهم و حياتي خود را به درستي انجام ميدهند؟
بار ديگر دانشجويان فرياد كشيدند:
ـ نه ...
هويدا باز ادامه داد:
ـ آيا درست است در حالي كه مملكت اين همه مسايل اساسي و مهم دارد، مطبوعات آنها را رها كرده و دنبال خبرهاي هنري و جنايي بروند؟
صداي دانشجويان سالن را به لرزه درآورد:
ـ نه ...
هويدا كه از تاييد دانشجويان هيجان زده به نظر ميرسيد، گفت:
ـ من هم در اين باره با شما هم عقيده هستم و در مقابل همه شما تأكيد ميكنم كه هيچ سانسوري در مطبوعات وجود ندارد و اگر ميبينيد روزنامهها و مجلات درباره مسايل مهم مملكتي مهم سكوت ميكنند و همه چيز را براي آگاهي خوانندگان نمينويسند، تقصير خودشان است. اين خود آنها هستند كه از مسئوليت فرار ميكنند. من در اين جا به عنوان نخستوزير مملكت رسماً اعلام ميكنم كه تاكنون سانسوري وجود نداشته و اگر هم موانع جزئي در راه مطبوعات به وجود آمده بودند، از اين لحظه به بعد مطلقاً مانعي در راه مطبوعات وجود نخواهد داشت. هيچ سانسوري در نگارش اخبار و مقالات اعمال نخواهد شد. با وجود اين اگر ديديد كه اين آقايان (در اين جا اشاره آشكاري به سوي من و ديگران كرد) بازهم چيزي ننوشتند، بدانيد كه تقصير خودشان است و خود آنها هستند كه نميخواهند مسئوليت قبول كنند.
و بعد از آن نگاهي پيروزمندانه به سوي من و استادان ديگر انداخت، در ميان كف زدنها و هورا كشيدنهاي شديد دانشجويان از پشت تريبون پايين آمد.{...}اتفاقاً شب در مجلسي بودم كه اغلب همكاران روزنامهنويس در آن جا جمع بودند. جريان عصر آن روز را براي آنها شرح دادم و با خوشحالي گفتم:
ـ مژده بدهيد كه با اعلام رسمي و صريح نخستوزير از امروز ديگر سانسور وجود نخواهد داشت.
يكي از مديران روزنامهها كه در آن جا حضور داشت، خندهاي كرد و گفت:
ـ برو خدا پدرت را بيامرزد. اگر اين طور فكر ميكني سخت در اشتباهي، چون يك ساعت قبل از آن كه اين جا بيايم به ما تلفن كردند و گفتند به دستور جناب آقاي نخستوزير يك كلمه از نطقي را كه او در دانشكده علوم ارتباطات اجتماعي ايراد كرده، نبايد چاپ كنيد...
(توضيح اين كه متن اين سخنراني در اواخر سال 1357 در دوره دوم مجله سپيد و سياه چاپ شد.)