کوچههای خوابآلود(به جای گفت و شنود)
امروز هم در سوگ مولای مظلوممان حضرت امیرالمؤمنین، علی علیهالسلام، این ستون را به روال معهود این روزها، دیگرگونه مینگاریم و به سرودهای از شاعر متعهد کشورمان جناب آقای احمد علوی اختصاص میدهیم.
***
مردم کوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شب گریههای نخلستان، مرد پیکار را نفهمیدند
وصلههای لباس و پاپوشش، و یتیمان مست آغوشش
راز آن کیسههای بر دوشش، در شب تار را نفهمیدند
مردم دل بریده از بعثت، که فقط فکر آب و نان بودند
مثل اشراف عهد دقیانوس، قصه غار را نفهمیدند
باتبر باغ را درو کردند، حالی از باغبان نپرسیدند
خم به ابرویشان نیاوردند، در و دیوار را نفهمیدند
نیمه شب بود و سایهها آرام، کوچه را خیس اشک میکردند
گفت مولا که زود برگردیم، تا غم یار را نفهمیدند
لاتهایی که عبدود بودند، ابتدا با هبل بلی گفتند
بعد از آن هم که یا علی گفتند، «این عمار» را نفهمیدند
آخر قصهاش بهاری بود، سوره انفطار جاری بود
عالمان قرائت و تفسیر، شوق دیدار را نفهمیدند
کودکانی که با خبر بودند، از همه روزه دارتر بودند
بس که لب تشنه سحر بودند، وقت افطار را نفهمیدند...