kayhan.ir

کد خبر: ۷۸۴۳۹
تاریخ انتشار : ۰۴ تير ۱۳۹۵ - ۱۹:۳۵
مدیر نشریه بامشاد:

چون خرج مرا می‌دهند هر چه می‌گویند گوش می‌کنم!



 مشابه همين اتفاق كه ريشه در اختلاف درون حاكميت براي دستيابي به مقام بالاتر داشت‌، براي ديگر نشريات نيز مي‌افتاد، به‌عنوان مثال در سال 1345 مديران چند نشريه‌: مجله آسياي جوان (سيروس بهمن‌)، خوشه (دكتر هوشنگ عسگري‌)، روزنامه سحر (سليمان انوشيرواني‌) مطالبي را بر عليه دولت وقت به چاپ رساندند. به‌دنبال اين اقدام ساواك دستور داد تا اين نشريات به هر ترتيبي هست از نظر مالي تحت فشار قرار بگيرند. به دستور ساواك ابتدا فهرستي از بدهي‌هاي بانكي و غيربانكي (به افراد)، موارد معافيت‌هاي مالياتي و عوارض شهرداري‌، عوارض و ماليات‌هاي معوقه‌، درآمدهاي مختلف از جمله تبليغات و آگهي‌ها تهيه و به آن اداره ارسال شد. اين ليست كه حتي شامل بدهي اين افراد به اشخاص غيرحقوقي بود، در اختيار مسئولان ساواك قرار گرفت و ساواك نيز نسبت به وصول كليه بدهي‌ها، برداشتن معافيت‌هاي مالياتي و قطع آگهي‌ها از همه ادارات دولتي و غير دولتي‌، مانند داروسازان‌، سينماها و مطب پزشكان دستور داد. روشن است كه چنين فشاري هرگز براي مديران نشريات قابل تحمل نبود و آن‌ها يا مجبور به سازش با دولت و جبران نوشته‌ها در شماره‌هاي بعد نشريه مي‌شدند، يا اين كه نشريه را تعطيل و از كار مطبوعاتي صرفنظر مي‌كردند، كه البته مي‌توان گفت نشرياتي چون تهران مصور، فردوسي‌، خواندني‌ها، اميد ايران‌، بامشاد، فرمان‌، آيندگان‌، سپيد و سياه و به‌طور كلي قريب به اتفاق نشريات زمان پهلوي ترجيح مي‌دادند تا به‌وسيله مقالات جبراني و تملق‌آميز با دولت و ساواك دست سازش بدهند.
اسماعيل‌پوروالي‌(۱) مدير بامشاد در اين‌باره گفته است‌:
«در هر صورت رجال ما، تمام از همين قماش هستند و تا وقتي به افراد نياز دارند رفتارشان طور ديگري است در آن مملكت همه چيز خلاصه شده در دوستي‌ها فساد و رشوه و اين به قدري مي‌باشد كه افراد با وجدان و درست هميشه زندگي‌شان در معرض خطر مي‌باشد و اگر در اين بين هم كسي پيدا بشود و شهامت آن را داشته باشد كه حقايق را بگويد آني كه لب به انتقاد بگشايد فوراً صدايش را خفه خواهند كرد.»
روزنامه‌ها بايد ابتدا مطابق با سياست‌هاي دربار و در درجه دوم سياست‌هاي روز دولت قدم برمي‌داشتند و در غير اين صورت با فشار ساواك روبرو مي‌شدند. در واقع ساواك به‌عنوان بازوي حكومت‌، گرداننده اصلي مطبوعات بود و براساس درجه اطاعت و فرمانبرداري دولت‌ها از حكومت‌، براي مخالفت يا حمايت از آن‌ها در برابر مطبوعات وارد عمل مي‌شد. از طرفي گردانندگان نشريات نيز يا به كلي وابسته به دولت بودند و جيره و مواجبشان از جيب دولت پرداخت مي‌شد يا اين‌كه ساواك از طريق اداره نشريات و نيز اختصاص آگهي و دستمزد و حقوق ثابت هزينه‌هايشان را تأمين مي‌كرد.
در واقع ساواك به‌عنوان منبعي كه نشريات را مي‌توانست به لحاظ مالي تغذيه كند، همواره مورد توجه مديران نشريات قرار داشت‌. اختصاص آگهي‌هاي دولتي به نشريات منبع درآمد مهمي بود كه در صورت بروز هر نوع مشكلي با مطبوعات به‌عنوان اهرمي جهت فشار بر آن‌ها اعمال مي‌شد.
به همين دليل مديران سعي داشتند تا به هر ترتيب نظر ساواك را نسبت به خود مساعد كنند.
از تهيه گزارش‌هاي چاپلوسانه متعدد در خصوص سران ساواك گرفته تا جاسوسي براي اين اداره از جمله فعاليت‌هاي مديران در اين راستا بود.
محمود دژكام مدير روزنامه رگبار در سال 1355 خود درباره همكاري‌اش با ساواك اين‌گونه اعتراف مي‌كند:
«در عرض 15 سال اخير كه به ساواك رفت و آمد داشتم ساواكي‌ها را، كارمندان و افسران شريف يافتم‌.»
ساواك درباره پوروالي مدير بامشاد در پاريس نيز اين‌طور گزارش مي‌دهد:
«آقاي نخست‌وزير به نامبرده قول داده‌اند كه در تهران به معاون وزارت اطلاعات دستورات كافي خواهند داد و وضع ايشان را در اين‌جا (پاريس‌) تأمين خواهند كرد. خود پوروالي هم با اين مذاكره موافق بود و مي‌گفت چون خرج مرا اين‌ها بايد بدهند لذا چاره‌اي نيست كه هر چه مي‌گويند گوش كنم‌.»
علاوه بر چاپ مقالات ساواك در نشريه‌، برخي از مديران و سردبيران نشريات چون اميراني‌، عباس پهلوان‌، شاهنده‌، بهزادي‌، پوروالي و... به‌عنوان مأمور اخبار را به اطلاع ساواك مي‌رساندند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-۱ اسماعيل پوروالي در سال 1310 هـ.ش در مشهد به دنيا آمد. چهار ساله بود كه خانواده‌اش به تهران آمدند سال‌هايي كه با فقر مطلق سپري شد. به طوري كه پوروالي مجبور شد به مشهد باز گردد و با هزينة پدربزرگش تحصيل كند. وي پس از اخذ مدرك ديپلم متوسطة مجذوب شعارهاي آتشين حزب توده شد و به عضويت اين حزب درآمد؛ حزبي كه گاه به صورت روزانه و به‌گونه‌اي ديكته شده از سفارت روسيه در ايران فرمان مي‌برد.
او پس از چهار سال از حزب توده كناره‌گيري كرد و تمام توان خود را در جهت تحكيم صورت‌بندي اجتماعي - سياسي رژيم پهلوي به كار گرفت‌. جايزه او تحصيل بدون كنكور در دانشگاه تهران بود. اولين نوشته‌هاي پوروالي در نشريه ستاره به سال 1319 به مديريت محمدعلي فروغي به چاپ رسيد و پس از آن تحت حمايت دو تن از دوستان دوران كودكي خود خسرو اقبال و جهانگير تفضلي درآمد و با نشريه نبرد به مديريت خسرو اقبال به صورت ثابت همكاري كرد. پس از بسته شدن نشريه «نبرد» كه عموماً با انگيزه باج‌خواهي از دربار منتشر مي‌شد، دوست ديگرش جهانگير تفضلي امتياز نشريه «ايران ما» را از رژيم شاه دريافت كرد. از سال 1322 مقالات پوروالي با عنوان بامشاد در اين نشريه به چاپ مي‌رسيد. نشريه سام چاپ خارج از كشور در شماره مورخه 2/6/1374 پوروالي را اين‌گونه معرفي مي‌كند:
«در حالي كه هنوز ديپلم دبيرستان را هم نگرفته بود، همكاري با جرايد را آغاز نمود... او كه در آغاز عاشق سينه چاك استالين و همراه و همگام پيروان او شد در عين حال با قلم زدن براي خسرو اقبال‌، جهانگير تفضلي‌، زين‌العابدين رهنما... به خدمت عباس شاهنده {يكي از رسواترين نوكران مطبوعاتي رژيم پهلوي‌}... درآمد، وي براي استخدام در ادارة تبليغات و انتشارات راديو ايران تلاش فراواني نمود و موفق شد براي رژيم و دولت گفتار و خبر بنويسد. بعدها خود را به‌عنوان يكي از مريدان و سرسپردگان منوچهر اقبال معرفي كرد... و بعدهاكه دانست زوروقدرت عَلَم بيشتراست‌،در شمارفدويان‌{اسدالله‌}عَلَم درآمد. مدتي به جرم هتاكي به شاه زنداني بود و با كمك عَلَم و اقبال به استخدام سازمان تلويزيون ايران در پاريس درآمد. بعد از انقلاب وي نيز به خيل همكاران خود در پاريس پيوست و در ويلايي كه با كمك دولت و سازمان تلويزيون خريداري نموده بود اقامت گزيد او با نوشتن مطالبي با نام «گفتار مربي‌» از فرستنده‌هاي شاپور بختيار و سرلشگر اويسي {قصاب 17 شهريور تهران‌} و تورج فرازمند كه هر سه از عراق پخش مي‌شد،از هر يك ماهيانه چند هزار فرانك دريافت مي‌كرد.
پيش از آنكه در خدمت جعفر رائد {سفير سابق دولت شاهنشاهي در عربستان سعودي‌} در آيد و با كمك مالي او و مديريت و رياست او (جعفر رائد) نشريه روزگار نو را اداره كند قرار بود نشريه‌اي به طرفداري از سلطنت راه بيندازد ولي چون هزينه آن تأمين نشد برنامه به هم خورد.
اگر رضا معاون مي‌توانست نظير جعفر رائد سالي چند هزار فرانك و بهتر است گفته شود چند ميليون فرانك صرف هزينة برخي از نشريات از جمله روزگار نو بنمايد امروز پوروالي سردبير يك نشريه سلطنت‌طلب بود، نه مدير و سردبير مجله‌اي كه از دست جعفر رائد بيرون آورد.»
در سال 1348، اسماعيل پوروالي به‌عنوان نماينده راديو تلويزيون ايران در پاريس به سر مي‌برد و به اعتبار اسناد ساواك با همكاري سفارتخانه‌هاي ايران و ساواك مستقر در پاريس عليه دانشجويان اپوزيسيون ضد سلطنت توطئه مي‌كرد. (جمال‌زاده‌، سيدمحمدعلي‌، روزنامه همشهري‌، ش 478، ص 6، جهت اطلاع بيشتر ر.ك نيمه پنهان جلد 11 دفتر پژوهش‌هاي مؤسسه كيهان‌).