kayhan.ir

کد خبر: ۷۸۳۱۵
تاریخ انتشار : ۰۲ تير ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۵
گفت‌وگوي مجازي با علامه شهيد مرتضي مطهري پيرامون عدل و عدالت اجتماعي

تحقق عدالت با رعایت حقوق طرفینی مردم و حکومت


 
 * عليرضا مزروعي
 عدالت از مفاهیم بنيادين و والایی است كه دین مبین اسلام تحقق و بسط آن را سر لوحه اهداف خود قرار داده است. اقامه قسط و عدل در میان مردم طبق بیان قرآن کریم يكي از اهداف بعثت انبیای الهي بوده است. حضرت امیرالمؤمنین علي( ع) در نامه‌ای به مالک اشتر نوشته است: «بهترین چشم روشنی والیان برقراری عدل در شهرهایی است که تحت حکومت آنها است و (در نتیجه) ابراز مودت و علاقه رعیت به آنها است.» (نهج البلاغه، نامه‌ 53) آن حضرت خود در راه اجرای عدالت و گسترش قسط، شهد شهادت نوشید  تا آن جا كه گفته اند: «و قتل فی محرابه لشده عدله، در محراب عبادتش به خاطر عدالت شدیدش كشته شد» عدالت در اسلام در زمره اصول دین بوده و خود مقیاس اسلام و در راس علل احکام می‌باشد. نزول 29 آیه قرآن از سوی خدای متعال در باب عدالت، شاهدی بر اهتمام قرآن بر این اصل می‌باشد. بدین خاطر است که در ديدگاه شهيد مطهري مضمون عدالت، جایگاه خاصی داشته و حجم عمده‌ای از آثار نوشتاري و گفتاري ايشان را به خود اختصاص داده است. لذا اهمیت این موضوع ما را بر آن داشت تا به بررسی مفهوم عدالت در اندیشه علامه شهید مطهری درقالب گفت‌وگوي مجازي بپردازیم.
* جایگاه و اهمیت عدل و عدالت اجتماعی را از منظر اسلام توضیح دهید.
در مجموع از آثار نوشتاري وگفتاري استاد پيرامون عدل و عدالت اجتماعي اين مطلب برداشت مي گردد كه تعامل وتعادل اجزاء ساختارهاي يك جامعه درراستاي هدف غايي آفرينش انسان مي باشد و ضمانت اجراي عدالت اجتماعي را دين وفطرت دانسته و معتقدند كه گرايش به عدالت از بدو آفرينش همزاد انسان بوده وعدالت خواهي مبتني بر فطرت و عقل انسان است.
لذا مبنای بحث عدالت در اسلام را باید در خود قرآن کریم جست‌وجو کرد همچنین در قرآن، همه اصول و هدفهای اسلامی از توحید گرفته تا معاد، و از نبوت تا امامت، از آرمان‌های فردی گرفته تا هدف‌های اجتماعی بر محورعدل استوار شده است.
«از نظر ما ریشه اصلی و ریشه ریشه‎های طرحهای علمی و عملی مسئله عدل را در جامعه اسلامی، در درجة اول، در خود قرآن کریم باید جست‌وجو کرد. قرآن است که بذر اندیشه عدل را در دل‌ها کاشت و آبیاری کرد و دغدغة آن را چه از نظر فکری و فلسفی و چه از نظر عملی و اجتماعی در روح‌ها ایجاد کرد.» (عدل الهی، ص 35)
«عدل قرآن، آنجا که به توحید یا معاد مربوط می‎شود به نگرش انسان به هستی و آفرینش شکل خاصی می‎دهد و به عبارت دیگر نوعی «جهان‎بینی» است. آنجا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط می‎شود یک «مقیاس» و «معیار» قانون‎شناسی است. به عبارت دیگر جای پایی است برای عقل که در ردیف کتاب و سنت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط به شمار آید. آنجا که به امامت و رهبری مربوط می‎شود یک «شایستگی» است، آنجا که پای اخلاق به میان می‎آید آرمانی انسانی است، و آنجا که به اجتماع کشیده می‎شود یک «مسئولیت» است» (همان، ص 38)
* يعني از نظر شما آیا ایمان زیر بنای حمايت‌گر اندیشه عدالت محسوب مي گردد؟
بله «حقیقت این است که ایمان به خداوند از طرفی زیربنای اندیشه عدالت و حقوق ذاتی مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است که می‌توان وجود حقوق ذاتی و عدالت واقعی را به عنوان دو حقیقت مستقل از فرضیه‌ها و قراردادها پذیرفت، و از طرف دیگر بهترین ضامن اجرای آنهاست.» (سيري درنهج البلاغه، ص 129)
«اصل عدل در فرهنگ اسلامی تقسیم می‌شود به عدل الهی و عدل انسانی، عدل الهی تقسیم می‌شود به عدل تکوینی و عدل تشریعی، عدل انسانی نیز به نوبة خود تقسیم می‌شود به عدل فردی و عدل اجتماعی»  (عدل الهی، ص 36)
* استاد بنابراين نسبت میان عدالت فردی و عدالت اجتماعی به این ترتیب است که عدالت فردی زیربنای عدالت اجتماعی و عدل الهی و ایمان نیز پایه و زیربنای عدالت فردی است؟
«بدون شک، عدالت اجتماعی نمی‌تواند مفهومی مغایر با عدالت فردی داشته باشد» (بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص 16)
«ایمان به خداوند زیر بنای اندیشه عدالت و حقوق ذاتی مردم است و بهترین ضامن اجرای عدالت ایمان است.» (سیری در نهج البلاغه، ص124)
* چرا امیرالمؤمنین علی(ع) درنهج البلاغه «عدل» را بر «جود» در اجتماع ترجیح داده دراين خصوص توضيح فرماييد؟
«علی علیه السلام به دو دلیل می‌گوید عدل از جود بالاتر است؛ یکی اینکه: عدل جریانها را در مجرای طبیعی خود قرار می‌دهد، اما جود جریانها را از مجرای طبیعی خود خارج می‌سازد. دیگر اینکه، عدالت قانونی است عام، و مدیر و مدبری است کلی و شامل که همه اجتماع را در بر می‌گیرد، و بزرگراهی است که همه باید از آن بروند، اما جود و بخشش یک حالت استثنائی و غیرکلی است که نمی‌شود رویش حساب کرد. پس از میان عدالت و جود، آن که اشرف و افضل است عدالت است.» (همان، ص 118)
«از نظر علی(ع) آن اصلی که می‌تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است.» (همان، ص 119)
«عدالت در نگاه علی(ع) اصلی است که می‌تواند تعادل اجتماع را حفظ کرده و همه را راضی نگه دارد و به پیکره اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت به منزله بزرگراهی است که میتواند همه را از خود عبور دهد؛ اما ظلم و جور کوره راهی است که حتی فرد ستمگر در آن به مقصدش نمی‌رسد.» (همان،  ص 113)
«بر همین مبنا بود که علی بن ابی طالب شهید راه عدالت شد و آن حضرت نه تنها خودش عادل بود؛ بلکه مردی عدالتخواه نیز بود. عدالت ایشان تا حدی بوده است که حتی فلسفه پذیرفتن امر خلافت را در برقراری عدالت دانسته و همچنین در برتری منزلت عدالت به ابن عباس می‌فرماید: خلافت، ریاست و حکومت در نظر من از کفش پاره هم بی‌قیمت‌تر است؛ مگر آنکه اقامه حقی یا رد باطلی کند». («معنای عدالت در اسلام» مقاله منتشر نشده از استاد مطهری، کیهان، 15/12/1381)
«عدل در اجتماع به منزله پایه‎های ساختمان است و احسان از نظر اجتماع به منزله رنگ‎آمیزی و نقاشی و زینت ساختمان است. اول باید پایه درست باشد بعد نوبت به زینت و رنگ‎آمیزی و نقاشی می‎رسد. اگر «خانه از پای‎بست ویران است» دیگر چه فایده که «خواجه در بند نقش و ایوان» باشد. اما اگر پایه محکم باشد در ساختمان بی‎نقاشی و بی‎رنگ‎آمیزی هم می‎توان زندگی کرد. ممکن است ساختمان فوق‎العاده نقاشی خوبی داشته باشد و ظاهرش جالب باشد، اما چون خراب است یک باران کافی است آن را بر سر اهلش خراب کند.» (بیست گفتار، ص 8)
* استاد شما درآثار خود در مقام تبیین مفهومی عدالت سعی كرده ايد که با توجه به تنوع کاربردهای عدل در فضاهای مختلف، آن را تفسیر نما يید درمجموع تعريف شما ازعدل درانديشه اسلامي چيست؟
در این راستا چهار معنا برای عدل بیان مي‌گردد:
 1. موزون بودن و تعادل: هر اجتماع متعادل، نیازمند به کارهای فراوان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضایی و تربیتی می‌باشد و از آنجایی که عالم هستی موزون و متعادل است، لذا این کارها باید میان افراد تقسیم شود. برای هر کدام از آنها نیز باید به قدر لازم کارگزار گماشته شده و بودجه و نیرو صرف گردد. لذا در غیراین صورت امکان بر پایی عالم هستی وجود نداشته و این نظم، تناسب و حساب معین نیز در آن نبود، چنان که حدیث نبوی اشاره می‌نماید: «بالعدل قامت السموات و الارض».
نقطه مقابل عدل در این معنا بی‌تناسبی است نه ظلم، چون بحث عدل به معنای تناسب در برابر بی‌تناسبی در نظر کل نظام عا لم بوده، در حالی که عدل در مقابل ظلم، به دنبال ملاحظه هر جزء حقوق فردی مطرح می‌شود. همچنین عدل به معنای تناسب و توازون در نظام عالم، از شئون خداوند حکیم نیز می‌باشد.» (عدل الهی، (مجموعه آثار ج 1) ص 72)
2. «تساوی و نفی هر گونه تبعیض: مقصود از عدالت در اینجا، رعایت تساوی در زمینه استحقاق‌هایی می‌باشد که افراد از آن برخوردار بوده و این رفع تبعیض با ملاحظه تفاوتهای بین افراد است.» (اسلام و مقتضیات زمان، ص 317)
3. «رعایت حقوق افراد و عطاء کردن حق به ذی حق: عدل در این معنا در برابر ظلم (پایمال کردن حق دیگران) قرار گرفته و آنچه همواره باید در قوانین بشری به معنای عدالت اجتماعی رعایت شده و همگان آن را محترم بشمارند همین معناست. لذا ظلم به معنای تجاوز به حریم و حق دیگری نسبت به خداوند محال می‌باشد، چون او مالک علی الاطلاق بوده و هیچ چیز در مقایسه با او اولویت ندارد.»
(عدل الهی، (مجموعه آثار ج 1) ص 82)
4. رعایت قابلیتها در افاضه وجود و عدم امتناع از افاضه و رحمت الهی به آنچه امکان وجود یا کمال می‌باشد: در اینجا عادل بودن پروردگار نزد حکمای الهی به این است که به هر موجودی در نظام تکوین، میزانی از کمالات وجودی را که قابلیت و ظرفیت دارد اعطاء می‌کند و پروردگار از موجودی که استحقاق و قابلیت دارد، منع فیض نمی‌کند. ذکر این نکته ضروری است که این معنا از عدل، صرفاً در حوزه کلامی کاربرد دارد. (اندیشه سیاسی آیت‌الله مطهری، ص 112)
* حضرت استاد در مجموع از تعاریف عدل از نظر جنابعالي بنظرمي رسد از آنجایی که معنی اخیر به تعریف عدل الهی اشاره دارد، از بحث خارج است و لذا در اینجا سه تعریف دیگر در بحث عدالت قابل بررسی است که تعریف مورد قبول شما ازعدل تعریف سوم است و الگویی که می‌تواند هم در حوزه عدالت فردی و هم در بعد اجتماعی آن به کار گرفته شود، همان تعریف سوم (رعایت حقوق) است که بنا بر مساوات در قانون، افراد بشر باید به یک چشم نگاه شوند، قانون بین افراد تبعیض قایل نشود؛ بلکه استحقاقها را رعایت کند. سؤال اصلی در اینجا این است که آیا عدالت را می‌توان همیشه مترادف با تساوی دانست؟
به عبارت ديگر مفهوم عدالت اجتماعي همه حقوق بشر اعم از طبيعي و اكتسابي را شامل شده وآن را به رعايت استحقاق‌ها، عطا كردن هر ذي حقي به آنچه استحقاق آن را دارند و در جايي ديگر عدالت اجتماعي را محدود به حوزه قانون گذاري واجراي آن بيان نموده به طريقي كه همه افراد امكان مساوي را براي پيشرفت داشته باشند. تابراساس استعدادها و شايستگي، طبقات اجتماعي ايجاد گردد.
بنابراين طراز عدالت اجتماعي ازنظرقانون عدالت ملازم با مساوات است يعني در یک جامعه همه افراد در برابر قانون باید یکسان باشند و باید به همه به چشم مساوی نگریسته شوند و بین افراد نباید تبعیض قائل شد. لازمة این گونه مساوات عدالت است آيا مي توان عدالت راهميشه مترادف با تساوي دانست؟
«افرادی که از لحاظ خلقت در شرایط مساوی هستند، قانون باید با آنها به مساوات رفتار کند. پس افرادی که خودشان در شرایط مساوی نیستند، قانون هم نباید با آنها مساوی رفتار کند؛ بلکه مطابق شرایط خودشان با آنها رفتار نماید.» (اسلام و مقتضیات زمان، ص  312)
«باید توجه داشت که گاهی عدالت با تساوی تفاوت دارد و ما نمی‌توانیم که همیشه این دو را به عنوان مترادف برای هم بیاوریم، هرچند که گاهی این استعمال درست می‌باشد. تساوی در این است که ما بین همه یا دو نفر تساوی برقرار کنیم و هرچه را که به یکی می‌دهیم به دیگری هم نیز بدهیم. انسان‌ها با توجه به استعداد و توانایی با یکدیگر تفاوت می‌کنند و همگی با هم مساوی نمی‌باشند که این هم خواسته طبیعت است. متن خلقت با یک شایستگی مخصوص به خود به دنیا آمده است.» (همان، ص 312)
«پس اگر کسی بر حسب توانایی‌ها و استعداد خویش به فعالیت بیشتری دست بزند اما ما او را با شخص دیگری که توانایی کمتری دارد مساوی قرار دهیم، نه تنها عادلانه رفتار نکرده‌ایم بلکه دچار ظلم هم شده ایم.» (نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص 58)
«زمانی عدل به معنای مساوی است که استحقاق‌های مساوی هم وجود داشته باشد. براساس عدالت الهی برای هرکسی حقی ایجاد شده است و این حق گاهی مساوات و برابری بادیگران را می‌طلبد و گاهی هم تفاوت را.» (مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی، ص 47)
* استاد همان‌طوري كه نسبت عدل و تساوي را تبيين نموديد و معلوم گرديد با توجه به اينكه عدل همیشه با تساوی همراه نیست، نظر شما نسبت عدل با تشابه چيست؟
«همان‌طوری که عدل همیشه با تساوی همراه نیست، نمی‌توان عدل را هم با تشابه همراه نمود و گاهی هم عدالت بر خلاف تشابه است. مثلاً در مورد حقوق زن و مرد باید بیان داشت که عدالت در تشابه دانستن حقوق آنها نمی‌باشد بلکه ادعای ما این است که عدالت در عدم تشابه حقوق آنها است زیرا که طبیعت آنها با هم تفاوت می‌کند و وضع نامشابهی به هم دارند. این عدم تشابه در پاره‌ای از حقوق، هم با عدالت سازگاری دارد و هم اینکه با حقوق فطری بهتر تطبیق می‌کند.» (نظام حقوق زن در اسلام، 155)
* استاد با توجه به ضرورت اجرای عدالت در جامعه برای تحقق عدالت در عرصه اجتماع چه عوامل وعناصري را موثر مي دانيد؟
«عدل تنها در جوامعی برقرار می‌شود که مردم و حکومت حقوق طرفینی را رعایت کنند. هرگاه توده ملت به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت حقوق مردم را اداء کند، آن وقت است که نشانه‌ها و علایم عدل بدون هیچ‌گونه انحرافی ظاهر می‌شود.» (سیری در نهج البلاغه، ص 107)
«توجه به قابلیت‌ها و دوری از تبعیض در صورت وجود قابلیت‌های برابر است.» (بیست گفتار، تهران، ص 109)
«تحقق عدالت در عرصه اجتماع به دو شرط اساسی نیاز دارد. یکی بیداری شعور عامه به حفظ حقوق خود و ایمان به اینکه از حد الهی تجاوز نکنند و دیگری ایمان قوی.» (بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص 19)
«اسلام می‌خواهد روحها با هم یکی شوند تا مردم به حکم بلوغ روحی، عاطفه انسانی و اخوت اسلامی ناشی از معنویت اسلام، برای رفع تبعیض‌ها گام بردارند. (پیرامون انقلاب اسلامی، ص 159)
«اگر دولت انسان را آزاد گذاشته تا مطابق میلش حاصل دسترنج خود را به دیگری که محتاج است واگذارد، این عین انسانیت و عدالت در جامعه می‌باشد.» (همان)
«دولت باید با حفظ آزادی سیاسی در جامعه مانع ازدیاد فاصله طبقاتی گردد.» («نگاهی به فلسفه سیاسی در اسلام»، پیشین)
* استاد بنابراين هرگاه توده ملت به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت حقوق مردم را اداء کند، آن وقت است که «لیقوم الناس بالقسط» مصداق یافته و نشانه‌های عدالت ظاهر می‌گردد. اجرای عدالت نیز مبتنی بر عمل به قانون با پشتوانه معنویت اسلامی میباشد که راه رسیدن به آن هم جلوگیری از تبعیض ورعايت قابليتهادر جامعه می‌باشد. حال سؤال دیگر این است که عدم تحقق عدالت چه تاثيرات فردي واجتماعي درجامعه به همراه خواهد داشت؟
«یکی از این تاثیرات این است که در صورت عدم وجود عدالت در جامعه، مردم به بخت و شانس روی آورده و در واقع اعتقاد به آن ریشه در مظالم و بی‌عدالتی‌های جامعه دارد. هر موقع عدالت اجتماعی متزلزل شده و استحقاق‌ها رعایت نشده، حقوق افراد مراعات نگردد، در تعویض مشاغل، حسابهای شخصی و پارتی مؤثر باشد، در نتیجه فکر بخت و شانس در جامعه قوت می‌گیرد.» (بیست گفتار، ص 112)
«همچنین تاثیر دیگر عدالت در افکار و عقاید بدبینی نسبت به روزگار به عنوان شکایت از روزگار و «قسمت» مطرح می‌باشد که در واقع این عقیده ناشی از این است که گوینده با وجود ظلم در اطراف خود جرات بیان آن را نداشته و لذا به آفرینش اظهار بدبینی می‌کند.» (همان)
«اخلاق متعادل تنها در پرتو جامعه شکل می‌گیرد که سازمانها، مقررات و حقوق اجتماعی در آن متعادل باشد. چون در غیراین صورت اخلاق شخصی و فردی موزون نخواهد بود و علاوه بر عامه مردم، آن طبقه خاصی که از مواهب بیشتری بهره می‌برند، همچنین رنج خواهند برد.
 لذا منشا بسیاری از فسادهای اخلاقی، ناراحتی‌های روحی، بدخواهی‌ها و... از اینجا شروع می‌شود. همچنین تبعیض‌های موجود در جوامع، روح عده‌ای را که مجروح شده‌اند، آزرده، کینه جو و انتقام گیر کرده و روح عده دیگر را به صورت زود رنج، بیکار، کم استقامت و اسرافگر تبدیل می‌کند.» (همان)
«اگر بی‌عدالتی با احساس مغبونیت و حسرت نسبت به تجملات دیگران توام شود، خیلی بدتر خواهد شد. همین که فرد نمی‌تواند بهره مندی دیگران را ببیند، در نتیجه به سوی سرقت، اختلاس، خیانت به اموال عمومی و گناهان دیگر در صحنه رفتار عمومی کشانده می‌شود.» (همان)