گفتاری از استاد حسن رحیمپور ازغدی، درباره استحاله طلبی (بخش پایانی)
استحاله انقلاب به اسم مذهب!
هفته گذشته، نخستین قسمت سخنرانی استاد رحیم پور ازغدی با موضوع خطراتی که انقلاب را تهدید میکند تقدیم شما شد. اکنون بخش پایانی آن درباب استحاله انقلاب پیش روی شماست.
اشاره
همیشه«علت شکست یا انحراف همه نهضتهای اجتماعی این است که تحصیل کردههای تربیت شده با فرهنگ کشورهای استعماری و متروپُل به عنوان گروه متخصص مدرن آشنا با زمان از چشمانداز جامعه آیندهای که پس از انقلاب باید ساخته شود سخن میگویند و به نیابت از مردم سکان نهضت را در دست میگیرند و به نام این که شور فطری نهضت نباید افراطی شود و باید در یک قالب منطقی و قانونی آرام بگیرد و «انقلاب تمام شد» - و این قالبهای غیر واقعی هم معمولاً ساخته ذهن خودشان و ترجمهها است - انقلابها را مسخ میکنند، و میمیرانند و با سرپوش مصلحت و منطق و استراتژی و عقلانیت، کلاههای روشن فکری و حقّههای آکادمیک استعمار را به شکل جدید پساانقلابی تمدید میکنند. این میشود یک انقلاب با صورت و بیسیرت! اینها بخشی از اخطارها در آسیبشناسی نهضتهای انقلابی است.
شهید آیتالله مطهری؛ به عنوان ایدئولوگ انقلاب بعد از پیروزی و تشکیل حکومت انقلابی حضور داشت و آسیبها را مصداقیتر و دقیقتر و عینیتر ییگیری کرد. الان هم همین خطرات هست و متوجه ماست. ما خطر عمدهای هم غیر از اینها نداریم، خیلی خوب هم تبیین کرده است.
اوّلاً ایشان در مورد این که در حساسیتها ملاک داشته باشیم که یک وقت حساسیتهای کاذب جای حساسیتهای صادق را نگیرد، آسیبشناسی میکند. نکته اوّل این که مراقب باشیم حساسیتهای فرعی جای حساسیتهای اصلی را نگیرند. ایشان میگوید گاهی مردم به علل اجتماعی حساسیتشان را راجع به بعضی مسائل اصولی دین و ارزشهای یک انقلاب از دست میدهند و شعورشان میخوابد و فلج میشود. میبینند یک اصولی پایمال میشود ولی حساسیت ندارند. متقابلاً راجع به بعضی مسایلی که جزو اصول دین نیست و جزو فروع است یا احیاناً جزو فروع هم نیست، جزو شعائر و مسایل دسته سوم است یا اگر جزو اصول است، یک اصلی در عرض چند اصل دیگر است و مهمترین اصل نیست، یک مرتبه یک حساسیت سیصد،چهارصد درجهای نشان میدهیم؛ در حالی که یک اصل خیلی مهمی دارد ضایع میشود و حساسیتی نشان نمیدهیم! یعنی متوجه اصل و فرع نمیشویم. این یک خطر است. گاهی هم حساسیتهای کاذب بهوجود میآید. ما در سیرتشناسی انقلاب باید مراقب باشیم حساسیتهای ما صادق و با معیار باشد، اصلی و فرعی، و اهم و مهم را متوجه شویم.
یک مثالی هم میزنند، میگویند اوّلی که گوجه فرنگی آمده بود، چون قبلاً نبود، و از فرنگ هم آمده بود، اسمش را گوجهفرنگی گذاشتند. در بعضی از شهرها هم به آن ارمنی بادنجان میگفتند؛ یعنی مسلمان هم نیست ارمنی است! یک آقای بازاری که مذهبی قشری و سادهای بود و تک فرزندی داشت، خیلی لیلی به لالای این فرزند میگذاشت و خیلی آزادش میگذاشت. این بچه کمکم دنبال فساد اخلاقی و مشروب و فحشا و ... رفت. کار بهجایی رسید که در خانه پدرش که مجلس روضه میخواندند، در اتاق بغلی بساط مشروب پهن میکرد و زنهای آن چنانی میآورد و ... پدرش تحمل میکرد. تا یک روز به پدرش گفتند دیگر چشمت را دور دیده و غافل شدی! بچهات رفته یک کیلو از این ارمنی بادنجانها، همین گوجهفرنگی خریده است! این آقای مذهبی دیگر بُرید و طاقتش طاق شد. آمد به فرزندش گفت ببین همه کارهایت را تحمل کردم؛ مشروب خوردی، فحشا کردی، زنا کردی، خانه من را فاحشهخانه کردی، همه را تحمل کردم؛ دیگر این یکی را نمیتوانم! گوجه فرنگی میخری؟!
خوب این همان حساسیتی است که نمیفهمی چه اصل است، چه فرع است. ایشان هشدار میدهد که مواظب باشید در سیرتشناسی انقلاب و ارزشهای اجتماعی یکمرتبه برایتان مسایل اصلی عادی نشود، و برای ارمنی بادنجان داد بزنی. بفهمیم اصل چیست، فرع چیست. ملاک اصلی و فرعی هم ایدئولوژی انقلاب و مکتب و امام است که ایشان به امام و رهبری انقلاب اشاره میکنند. و بارها دیدیم که حساسیتهای هیچوپوچ در امور جزیی صد برابر حساسیتهای مسایل بسیار مهم است و از این جهت ضربات سنگینی به اسلام وارد شده است. این یک نکته؛ که حساسیتها درست باشد.
نکته بعدی؛ ایشان راجع به این که سیرت یک انقلاب، ماهیت و اهدافش چه است و این انقلاب چه سیرتی دارد، اوّلاً نمیشود هدفهای یک نهضت را از ماهیتش تفکیک کرد، که ما بدانیم با اجمال و ابهام انقلاب نکردیم. از همان ابتدا روشن بود که خطرات چه است، و ماهیت انقلاب چه است. هدفهای یک نهضت از ماهیتش و از رهبریش جدا نیست. سیرت یک انقلاب و ماهیتش را از روی هدفش، رهبریش و شعارهای اصلیش میشود شناخت. ما نمیتوانیم رهبری یک نهضت را بدون شرح ماهیت یا اهداف آن تشریح کنیم؛ نمیتوانیم اهدافش را هم بدون توجه به ماهیت و رهبریش تشریح کنیم. این مسئله از هر سه طرف صدق میکند.
نکته بعدی این است که انقلابهایی در تاریخ بشر وجود داشتند و دارند که تکماهیتی بودند. مثلاً فقط یک نهضت اقتصادی بوده است، یا یک نهضت طبقاتی یا یک نهضت سیاسی بوده است، و یا شعارش فقط آزادی یا فقط عدالت اقتصادی بوده است، یا مثلاً برای یک امر معنوی قدسی خاصی بوده است. اما انقلاب ما، انقلاب تکعاملی و تکماهیتی نیست. انقلاب ما، نه انقلاب طبقاتی اقتصادی است، نه انقلاب آزادیخواهانه که صرفاً شعارش سیاسی و آزادی باشد. فقط انقلاب حقوق بشری نیست، فقط معنوی هم نیست؛ یعنی مذهبی به معنای فقط معنویت هم نیست. ایشان میگوید من فقط یک نظیر برای این انقلاب میتوانم بشمارم و آن نهضت صدر اسلام است؛ پیامبر و امیرالمومنین علیهماالصلاه والسلام؛ اسلامی به معنای همهجانبه و چندجانبه که برایش آزادی، عدالت، معنویت، علم و پیشرفت همه با هم مهم است و تک عامل نیست و همه اینها باید در ذیل اسلام تفسیر و تعریف شوند؛ یعنی تعریف اسلامی از آزادی، عدالت، حقوق بشر و پیشرفت. این تصور که بعضیها میگویند جنبشها ماهیت ندارند، چرا ماهیت دارند. اتفاقات پراکندهای در این نهضت پیش میآید ولی یک واحد واقعی اجتماعی است. این که بعضیها میگویند آقا بالاخره انقلاب، انقلاب است دیگر! انقلابها شکلشان متفاوت است، ولی ماهیتشان یکی است. همه انقلابها به خاطر منافع مادی صورت میگیرد. نه! ما این انقلابشناسی مادی و ماتریالیستی را قبول نداریم. انقلاب، انقلاب نیست. انقلابها متفاوتاند، نه فقط در شکل بلکه در ماهیت و سیرت هم. نگوییم ماهیتشان یک چیز بیشتر نیست و آن منفعتطلبی بشری است و برای همه نهضتها و جنبشها تفسیر مادی و ماتریالیستی پیدا کنیم؛ نه! میشود انقلابی باشد که تفسیر صرفاً مادی نداشته باشد، البته توضیحات مادی میتواند داشته باشد. این سوال مطرح میشود که انقلاب ما با انقلابهای قبلی که در تاریخ خود ایران یا منطقه اتفاق افتاد چه شباهتهایی دارد؟ چون میگوید واجد همه ارزشهایی که آن انقلابها بودند هست. همه آن شعارها را قبول دارد اما منحصر در هیچکدام از آنها نیست. آیا ماهیت و سیرت و هدف این نهضت اهدافی بود که سیّدجمال ذکر میکرد؟ بله و نه! بود به این معنا که آنها هم جزء اهداف ماست؛ ضد استبدادی، ضد استعماری، ضد خرافه، طرفدار اتحاد اسلامی بین مذاهب، همبستگی دین و سیاست، طرفدار علم و پیشرفت امت اسلام؛ همه هست اما فقط اینها نبود، یک چیزی فراتر از آن چه سیّدجمال میگفته است. آیا با نهضت و جنبش تنباکو یعنی مبارزه با استعمار اقتصادی بود؟ بله و نه! آن هم جزو اهدافش هست ولی منحصر در آن نبود. آیا مثل انقلاب عراق بود، جهاد علیه استعمار سیاسی انگلیس؟ بله اما نه! یعنی منحصر در آن نبود. آیا یک نهضت مثل نهضت ملی شدن نفت است؟ بله. یعنی یک نهضت ضد استعمار بیگانه، ضد استعمار و اقتصادی است اما آن نیست؛ هدفش فقط نفت و اقتصاد نبود. آیا یک نهضت برای حقوق بشر است؟ بله. حقوق بشری هم هست. اینها توضیحاتی است که در همان اوان انقلاب، حتی قبل از پیروزی کاملش از طرف تئوریسینهای انقلاب ذکر میشود که ماهیت این نهضت صددرصد اسلامی است و ما در دوره خودمان هیچ نهضت مشابهی برای او نمیشناسیم و نباید با آنها مقایسه شود.
طرفدار اصلاح هستیم یا انقلاب؟ اصلاً این تعارض بین اصلاح و انقلاب را ما قبول نداریم. در منطق اسلامی اصلاح در برابر فساد و افساد است. اصلاح هم شامل انقلاب است و هم شامل اصلاح اصطلاحی. هر دو در جهت اصلاح است. اصلاح شامل ساماندهی آرام تدریجی غیر رادیکال و غیر بنیادی است، در عین حال شامل اصلاحات بنیادی و جوهری مثل براندازی و انقلاب هم هست؛ هر دو، دو شیوه اصلاح در منطق اسلام هستند، در این منطق اصلاح و انقلاب در برابر هم تعریف نمیشوند. ایشان آن وقت بعضی از شعارهای اصلی انقلاب را با استناد به منابع دین از جمله نهج البلاغه میشمارد. مثلاً از باب مثال فقط اشاره میکنم و رد میشوم؛ در رأس ارکان و اهداف و ماهیتهای نهضت، بازگشت به اسلام راستین است «لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دینِک» اسلام فراموش شده و حذف شده باید احیا و حاکم شود. دوم اصلاح علنی چشم گیر مادی در شهرها «و نُظهِر الاِصلاحَ فی بِلادِک» که اینها همه با استناد به روایات و منطق دین است؛ یعنی زندگی مردم؛ سیر کردن شکم شان، پوشاندن بدن شان، مبارزه با بیماری، جهل، آوارگی و فقر، سامان دادن به زندگی مردم؛ «إِستِصلاحِ أهلها و عِماره بِلادِها» آباد کردن و پیشرفت؛ و دیگر نجات مظلومین «فَیَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِک» رابطه انسان با انسان، رابطه غارتگر و غارت شده نباشد و به پا داشتن قوانین الهی که تعطیل شدهاند «تُقام المُعَطَّلهَ من حُدودِک» این حدود فقط به معنی حدود قضایی و جزایی نیست، بلکه شامل همه قوانین اسلام میشود.
این انقلاب ماهیت طبقاتی ندارد. شهید مطهری میگوید انقلاب لیبرالیستی نیست، انقلاب مارکسیستی نیست، حتی انقلاب فقرا علیه اغنیا هم نیست؛ گرچه یکی از شعارها و اهدافش تامین حق فقرا و مهار کردن اغنیا و گرفتن حق فقرا از اغنیا است ولی هدف و سیرت و شعار این انقلاب، یک انقلاب طبقاتی نبود، شورش فقیر علیه غنی نبود، بلکه ماهیت آزادی خواهانه دارد.
ماهیت معنوی اسلامی به معنی معنوی دارد؛ اما معنویت اسلامی یک معنویت انتزاعی نیست و به اصطلاح این انقلاب یک نهری است که چندین جویبار در آن میریزد؛ آزادی خواهی، عدالت خواهی، عقلانیت، معنویت طلبی و یک ماهیت اسلامی به معنای چند جانبه دارد.
تعبیر دیگر ایشان این است که بعضی ها برداشت شان از مذهب و انقلاب مذهبی صرفاً معنویات مذهب است، اما از نظر ما مذهب فقط مساوی با معنویت نیست. اینکه اسلام مذهب است، به این معنی نیست که فقط معنوی است؛ این افراد میگویند که سهم معنویت را هم میدهیم، حالا شما به بقیه مسائل چه کار دارید؟ به آزادی، به عدالت، به حقوق بشر، و به سیستم رسانهای و آموزشی چه کار دارید؟ ما سهم مذهب را میدهیم، سهم مذهب چقدر است؟! به روحانیون مذهبی احترام میگذاریم، به مقدسات تان اهانت نمیکنیم، مسجدها باز باشد بروید نماز بخوانید، و روزه بگیرید، و مناسک و آداب مذهبی را رعایت کنید، و مراقب هستیم که احساسات تان جریحه دار نشود؛ این میشود رعایت مذهب!
نمی دانند که اصلاً مذهب از نظر ما فقط مناسک نیست. اولاً مذهبی که ما به آن معتقدیم فقط معنویت نیست، اسلام نه بودیزم است، نه مسیحیت. انقلاب مذهبی و مطالبات مذهبی فقط به معنای مطالبات معنوی نیست، اسلام فقط مساوی با معنویت نیست. دوم این که معنویت فقط مساوی با شعائر مذهبی نیست چون اینها حتی به آن باطن و روح تفکر مذهبی هم توجه ندارند.
یک خطر دیگر که ایشان اشاره میکنند که چطور ممکن است یک انقلاب با صورت بی سیرت روی دست ما بماند، خطر خَلط ایدئولوژیک است و این خیلی مهم است. برادران و خواهران، من خواهش میکنم به این قضیه دقت کنید. ما از اول انقلاب، درگیریهای دهه اول انقلاب را دیدیم، دهه دوم را هم دیدیم، دهه سوم را هم دیدیم. شما همین مسائل دهه اخیر را فقط دیدید. این مسئله از همان موقع بلکه از قبل از انقلاب وجود داشت. اصلاً مثالهایی که ایشان به آن اشاره میکند که مواظب سیرت انقلاب باشیم، خَلط ایدئولوژیک نشود، و باید مراقب هویت و مرزهای ایدئولوژیک و عقیدتی انقلاب باشیم، این مسئلهای است که از قبل از انقلاب درگیرش بودیم. اصلاً خودش هم فدای همین مراقبت شد و آن همین سیرت شناسی و حفظ سیرت انقلاب بود.
حفظ اصالت شعارهای انقلاب، نه نفاق و خلط ایدئوولوژیک، نه تحریف اصول و ارزشهای انقلابی و شعارهای انقلابی به نام هِرمنوتیک و هر نام دیگری، استقلال مکتبی انقلاب نه خود باختگی انقلابی، نه هر تفسیری از انقلاب و دین؛ خواهش میکنم به این مطلب خیلی دقت کنید چون گرفتارش هستیم؛ بعد از این هم گرفتارش خواهیم بود.
*به همت؛ محسن عبدالعلیپور لشکاجانی