درباره آسیب شناسی مهد کودکها
دست کم 3 سال اول کودک را به مهدکودک نفرستید
حجتالاسلام رضا مهکام پژوهشگر و روانشناس دینی، عضو هیئت علمی مؤسسه اخلاق و تربیت درباره «اصول و مؤلفههای فرزندآوری و فرزندپروری در اسلام»، نویسنده چندین کتاب در زمینه تربیت کودک و برگزارکننده کارگاههای مختلف روانشناختی در حوزه خانواده در دانشگاهها و مراکز مختلف است. مهکام معتقد است: «اگر ما در دوره هفت سال اول تربیت درستی داشته باشیم و محرکهای مختلف را به همراه آموزههای درست در اختیار کودک قرار دهیم، میتوانیم انتظار داشته باشیم که در ۳۰ یا ۴۰ سال این فرد سالم باشد؛ و برعکس اگر در این دوره، هر گونه خدشهای اتفاق بیفتد قطعاً در دورههای بعد از این آسیبهای جدی خواهد داشت.» میهمان دانش دینی او در امر تربیت کودک باشید:
* نخست مقدمهای درباره جایگاه و اهمیت تربیت کودک زیر ۷ سال در تربیت اسلامی بفرمایید؟
اسلام ابتدای زندگی انسان را به سه دوره ۷ ساله تقسیم کرده است. در احادیث داریم که کودک هفت سال اول «آقا» است؛ هفت سال دوم «مستخدم» و بهعنوان کسی که به کار گرفته میشود و تحت آموزش و تربیت قرار میگیرد؛ و در هفت سال سوم «وزیر» خانواده است. اگر در هفت سال اول ارتباط صمیمی با کودک داشتید و در هفت سال دوم آموزشهای لازم داده شود، در هفت سال سوم میتوان انتظار فرد عاقل و مشاور را داشته باشد.
در روایت دیگری داریم که کودک هفت سال اول «تربیت» و هفت سال دوم «تأدیب» میشود. منظور از تربیت در اسلام آموزش و پرورش همراه ملایمت و ملاطفت مختص هفت سال اول است و منظور از تأدیب آموزشوپرورش سختتر از تربیت. در هفت سال دوم به کودک یاد بدهیم، اگر تمایلی به یادگیری نداشت هم اندکی سخت به او بگیریم و با آموزش جدیتری و محکمتر وارد میدان میشویم چون فهم و قدرت بدنی او بالاتر رفته است.
بدین معنا کودک در مراحل رشدی، ۷ سال اول شرایطی دارد که نمیتواند فشار زیادی را بپذیرد و روایتی از رسول اکرم (ص) که بیان میکند «کودک ۷ سال اول گل شماست» مؤید همین نکته است. از سوی دیگر هفت سال اول مقدمهای برای دورههای بعدی است و با توجه به اقتضائات رشدی هم آن را دوره حساسی میدانند و طبیعتاً مراقبت خاص خود را میطلبد. در این دوره، کودک از اطراف مسائل را دریافت و پردازش میکند و پایههای عاطفی، شناختی، اجتماعی و ارتباطی پایهگذاری میشود.
بنابراین اگر ما در دوره هفت سال اول تربیت درستی داشته باشیم و محرکهای مختلف را به همراه آموزههای درست را در اختیار کودک قرار دهیم، میتوانیم انتظار داشته باشیم که در ۳۰ یا ۴۰ سال این فرد سالم باشد؛ و برعکس اگر در این دوره، هر گونه خدشهای اتفاق بیفتد قطعاً در دورههای بعد از این آسیبهای جدی خواهد داشت.
یکی از این آسیبها، «اختلال هویت جنسیتی» (جی آی دی [۱]) است که در تمام جوامع از جمله جامعه ما دیده میشود. در این نوع اختلال فرد جنسیت خود را قبول ندارد و تمایل دارد جنسیت مخالف را داشته باشد که ممکن است ریشه این اختلال فیزیولوژیکی باشد. اما گاهی بچه در معرض یک سری بازیها و یک سری محرکهای محیطی خاص از جنس مخالف قرار میگیرد و تمایل پیدا میکند که از جنس مخالف باشد. بهعنوانمثال مادری که آرزو داشته پسر داشته باشد، به دختر خردسالش لباس پسرانه میپوشیده یا موهای او را کوتاه نگه میداشته است. اگر در این هفت سال اول والدین متوجه بشوند و بهدرستی کودک را به سمت جنسیت خودش جهت بدهند، این بچه در بزرگسالی مثل دیگران هویت طبیعی خود را پیدا خواهد کرد. اما اگر در هفت سال اول این مشکل را حل نکنند، در ۱۶ – ۱۵ سالگی این آدم را بهراحتی نمیتوانند به هویت خود برگردانند.
بنابراین بنای بسیاری از باورهای فرد بهخصوص در مورد خدا و محیط اجتماعی بهراحتی در این دوره گذاشته میشود، چون باورها بهصورت تزریقی به کودک داده میشود. کودک تا ۷ سالگی، تقریباً مصرفکننده صرف اطلاعات و مطیع والدین و محیط است. در دورههای بعدی است که تجزیهوتحلیل و پیدا کردن درست و غلط اطلاعات را آغاز میکند. بنابراین اطلاعات داده شده در هفت سال اول، پایه اطلاعات، باورها، اعتقادات و احساسات ۴۰ یا ۵۰ سال زندگی بعدی او را پایهگذاری میکند.
بر این اساس وقتی کودک از خانواده جدا شده و وارد مهدکودک میشود، باید دید اطلاعات مهدکودک چه اثری در کودک میگذارد که بعداً به آن خواهیم پرداخت.
* با این مقدمه، پدیده مهدکودک و اینکه بچه ساعاتی را کنار مادر نباشد، براساس تربیت اسلامی چگونه خواهد بود؟
در ابتدا باید تعریفی از تربیت اسلامی داشته باشیم. شاید در نظر برخی تربیت اسلامی یعنی یاد دادن قرآن و نماز به کودک و آموزش مفهوم خدا در ذهن کودک؛ تربیت اسلامی اینها نیست! اینکه کودک را با رفتار تند خود تحقیر میکنید و فریاد میزنید و در کنار آن قرآن هم یاد میدهید، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ کودک به ۱۰ -۱۵ سالگی که رسید، قرآن را کنار میگذارد!
به نظر من، تربیت اسلامی یعنی کودک را بهگونهای تربیت کنید که خدامحور باشد و اسلام و مواضع دینی را بپذیرد، یعنی شخصیت کودک و روح و روان او درست تربیت شده باشد. در واقع ما در تربیت کودک باید اصولی را رعایت کنیم در آن مؤلفههای زیادی باشد که یکی از آن مؤلفهها خداباوری، اهلبیت و مسائل مختلف دینی است؛ بنابراین کل این مفهوم با هم تربیت اسلامی است. با چنین شرایطی وقتی او به بزرگسالی رسید، انسانی باشخصیت سالم باشد. شخصیت سالم باعث خدامحوری میشود.
* آیا میشود اینگونه برداشت کرد که در تربیت هفت سال اول، آموزش دینی خیلی اولویت ندارد؟
نمیشود گفت اولویت ندارد، بخشی از آموزشهای عام تربیتی است. ما چند اصل تربیتی را در هفت سال اول باید مبنا قرار دهیم که وجه اسلامی دارند. براساس روایات، اولین اصل رعایت «ملاطفت» تربیت کودک در هفت سال اول است، یعنی همانطور که در مدرسه به کودک ۸ ساله که میگوییم باید درس بخوانی، ما نمیتوانیم به بچه ۳ ساله بگوییم تو باید این کار را انجام بدهی! در نتیجه در این دوره، آموزشها باید بهصورت ملایم و آرام به کودک داده میشود.
اصل دیگر «تدریج» است که براساس آن نمیتوان ناگهانی و یکجا مطالب را آموزش داد. در بزرگسالی هم اینگونه است، ولی در کودکی اهمیت بیشتری مییابد چون تفکر انتزاعی کودک بالا نیست و درک اطلاعات یکجا را ندارد، پس آموزهها را آرام یاد میدهیم. از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که به کودک ۳ ساله خود ذکر «لا اله الا الله»، در ۴ سالگی سورههای «حمد و توحید»، در ۵ سالگی وضو و در ۶ سالگی ادامه آداب نماز یاد دهید و به او بگویید نماز بخواند و …؛ این همان تدریج است.
اصل دیگر استفاده از فرآیند بهینهسازی و استفاده از اشکال و بازیها و اشعار و چیزهای مختلف که ما به آن «عینی سازی» میگوییم؛ یعنی با کودک نمیتوان ذهنی و با کاغذ و نوشته آموزش داد. لذا در تربیت کودک تا جایی که امکان دارد باید از عینی ساختن مسائل و مهارتهای کاملاً قابلمشاهده و قابللمس استفاده نمود.
* کلیت مهدکودک و جایگاه آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
روانشناسان تأکید دارند که تا حد ممکن در ۳ سال اول زندگی، کودک را به مهدکودک نفرستید. علت این امر آنچنان که بالبی مطرح میکند «دلبستگی» میان کودک و مادر است. دلبستگی در بزرگسالی هم وجود دارد که خودش را در تمایل برای دیدار مادر یا تلفنی با او حرف زدن نشان میدهد، اما در کودکی دلبستگی یعنی «چسبندگی و پیوستگی».
کودک در دو سال و نیم اول زندگی، مادر و اجزای او را جزئی از آن خودش میداند و تا امکان دارد کودک نباید از مادر جدا بشود و برای همین رفتن به مهدکودک و محیطهای غریبه مناسب نیست. اما بعد از ۳ سالگی این امکان وجود دارد که کودک به مدت کوتاهی از خانواده دور باشد.
گاهی کودک در طول ماه یکبار خانه خاله، عمه یا مادربزرگ میرود. این خانم جدید اثرات تربیتی چندانی روی بچه نمیگذارد و در مقابل تربیت مادر هضم میشود. اما اگر تبدیل به یک فرآیند همهروزه و مستمر باشد و در طول هفته، هر روز به مدت ۳ یا ۴ ساعت کودک از مادر جدا شده و خانم جدیدی او را تربیت کند، به او غذا میدهد و بغلش کند و درواقع کارهای مادر را انجام میدهد، «دوگانگی تربیت» پیش میآید. در نتیجه کودک یک سری سبکها را از مادر و یکسری را از مربی مهدکودک میگیرد و در نهایت در بزرگسالی یک سری از رفتارهای متفاوت از مادر انجام میدهد. با توجه به این تا جایی که امکان دارد هم نباید کودک را به مهدکودک فرستاد. حتی بعد از ۳ سال چون مهد رفتن استمرار دارد حضور کودک در جمع گاهی بهعنوان بازی یا کارهای تربیتی هیچگونه اشکالی ندارد، ولی وقتی تبدیل به فضای تربیتی مستمر میشود آسیب زا خواهد بود. اگر کودک ۵ ساله یک ساعت آموزش ببیند و برگردد این کلاس هست اما وقتی مهدکودک میرود بعضی وقتها ۴ تا ۷ ساعت در روز مهد است. کودک ۱۴ ساعت میخوابد و از ۲۴ ساعت ۱۰ الی ۱۲ ساعت بیدار هست که از این ۱۰ ساعت ۷ ساعت مربی مهد و مابقی را مادر متکفل میشود، پس کودک از دو جا تمام دادهها را دریافت میکند. مثلا اگر یک نفر اطلاعات کامپیوتر نصب کند اطلاعات انسجام دارد اما بیش از یک نفر دوگانگی مشهود هست.
* در مواردی که فرزندپروری مادر اشکال دارد، میتوانیم به سمت گسترش مهدکودکهایی برویم که تربیت اسلامی در آنها اصل است؟
ما هنوز به این نرسیدهایم که امروزه مهدکودک درست است یا غلط! ما در مورد دوگانگی صحبت میکنیم و آسیب اصلی که روانشناسان علوم تربیتی مطرح میکنند، این دوگانگی است. به خوب و بد کار نداریم؛ فرض کنیم مادر خوب ارائه میدهد مربی بد یا مادر بد ارائه میدهد مربی خوب. در ذیل این دوگانگی، دهها مؤلفه وجود دارد که میشود مطرح کرد.
تعداد زیادی از مادران به علت شرایط کاری و تحصیلی یا موارد دیگر، مجبورند فرزندشان را به مهدکودک ببرند. باید ببینیم چگونه مهدکودکها را میشود سالمسازی کرد؛ چطور میشود خوراک منفی به کودک ندهند تا آسیبها به حداقل برسد.
این دوگانگی اصلیترین است؛ مؤلفه اول مسائل دینی است، مؤلفه دوم هویتی، مؤلفه سوم مسائل تربیتی اختصاصی است و آداب و سنت و رسومی که کودک میخواهد یاد بگیرد. این مطرح میشود که ممکن است فرهنگ مادر با مربی مهدکودک متفاوت باشد و آسیبهایی را پدید بیاورد، چون کودک در طول هفته نصف روز و یا بیشتر پیش این مربی هست. وقتی استمرار و تکرار باشد، آرام اتفاق میافتد.
مادرها در خانه علاوه بر وظیفه مادری، وظایف همسری، تمیز کردن خانه و رسیدگی به خود را هم دارند. بعضی وقتها مادر از سرکار که برمیگردد، ممکن است فقط نیم ساعت برای بچهاش وقت بگذارد. پس نقش و اثر مربی اصلی میشود و مادر فرعی. وقتی مادر میگوید فلان کار را انجام دهد، میگوید خاله ریحانه اینجوری گفته است! و مادر مجبور میشود موافق خاله ریحانه صحبت کند.
این دوگانگی مختص امروز هم نیست. در قدیم هم که مهدکودک نبوده، بچه را به دایه میدادند. در خانواده مشهود بود فرزندی که با دایه بزرگ شده کاملاً با بچههای دیگر متفاوت است.
* مسئله این است که مهدکودک نهادی موجود است که یا باید کنار گذاشته شود یا با پذیرشش، مواجهه صحیحی با آن داشته باشیم؟
جایی میشود آسیب را به حداقل رساند که سبک تربیتی مادر و نفر دوم (مادربزرگ یا مربی مهدکودک) بیشترین مشابهت و هم سویی را به هم داشته باشد. هر چه تفاوتها کمتر باشد، عملاً برنامه بهتر خواهد بود. بنابراین باید آموزههایی را در نظر بگیریم و آنها را هم به مادر و هم به مربی بدهیم.
در واقعیت، هر کاری بکنیم، تفاوت بین مادر و مربی وجود دارد؛ هر کسی شخصیت و آداب و رسوم خاص خودش را دارد، ممکن است مادر عصبیتر از مربی و مربی آرام یا برعکس باشد. بههرحال چیزهایی در این افراد متفاوت است. اگر این دو نفر عین هم آموزش ببینند، به سبک خود آن آموزهها را اجرا میکنند و این تفاوت بین آنها باقی میماند. ولی وقتی اصول را آموزش دهیم و هر دو طرف اصول را رعایت کنند، طبیعتاً آسیبها و دوگانگیها به حداقل خواهد رسید. اگر ما بسته آموزشی که برای مهدکودک داریم، مشابه آن را داخل خانه هم داشته باشیم آن همسویی اتفاق میافتد.
بنابراین آن چیزی که ما باید به سمت آن برویم، دستگاهی است که آموزش بین مهدکودک و خانه را متکفل شود. مادر یاد بگیرد چگونه با بچه برخورد کند، مربی هم همینطور. دیگر مادر تند و مربی کند نیست، اگر در یک مورد بچه خطایی کرد، برخورد مادر و مربی یکی است و دوگانگی اتفاق نمیافتد. در بسیاری از کشورها قبل از اینکه مادر باردار شود، برای تربیت فرزند چنین آموزشهایی را میبیند. اما در کشور ما چنین دستگاهی وجود ندارد. حال باید دید چه دستگاهی باید متولی شود و چه آموزشهایی باید به مربیها بدهیم. این اولین کار است بعد ببینیم چه اصولی دارد ۵ یا ۶ اصل در نظر بگیریم و برای آن راهکار و تکنیکهای مختلف طراحی کنیم.
* بهجز دوگانگی چه آسیبهایی در مهدکودک قابل طرح است؟
آسیبهای متعددی است. اولین نکته اینکه کودک مال خانم مربی نیست. هر چقدر مربی وجدان کاری بالایی داشته باشد، بهاندازه مادر دلسوز نیست. بسیاری مواقع مادربزرگ و خاله هم نمیتواند بهاندازه مادر دلسوز باشد و این یک واقعیت است. هرچه قدر هم مربی مهدکودک خوب و عاطفی باشد، احساس مالکیت نمیکند.
نکته دوم این است که سر و کار مربی فقط با یک کودک نیست. در زمانهای قدیم دایه بود و در کشورهای خارجی پرستار داخل خانه است. اما در مهدکودک مربی باید به تعداد زیادی کودک (حدود ۷ تا ۲۰ تا) رسیدگی کند. طبیعی است که خسته میشود، انرژیاش تحلیل میرود.
زیاد بودن تعداد بچهها هم خودش یک آسیب است، چون الگوهایی رفتاری که بچه در مهدکودکها میبیند، بسیار متعدد و متنوع میشود. در خانه خود تعداد برادر و خواهرها کم است، ضمن اینکه همه آنها تحت تربیت همین پدر و مادر بودهاند، ولی در مهدکودک بچههایی از خانوادههای مختلف و با تربیتهای بعضاً متفاوت هستند و هر کدام فرهنگ و شرایط بهخصوص خود دارند. کودک الگوهای متعدد را میبیند و مربی هم هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. یعنی در حالی که باید در هفت سال اول اجتماعی شدن کودک محدود باشد و پدر و مادر منبع اصلی قرار بگیرند، با سپردن او به مهد، در شرایطی قرارش میدهیم که ۲۵ الگوی جدید میبیند!
* آسیب بسیار خطرناک دیگری که در جامعه ما وجود دارد، وضعیت مربیهاست. در حال حاضر، مربیان مهدکودک چقدر آموزش میبینند؟ چه آزمونهای روانشناسی روی آنها انجام میشود؟ آیا از لحاظ تربیتی و هویت دینی صلاحیت دارند؟ از لحاظ روانی سالم هستند؟ و…
۶۰ تا ۷۰ درصد مربیها آسیب دارند. چون متکفل امور مهدکودکها سازمان بهزیستی است و سازمان بهزیستی سازمانی است که افراد از بد حادثه نتوانستهاند کار پیدا کنند و مربی شدهاند. این نگاه ساده اندیشانهای به مهدکودک است. ما باید مؤلفههای اساسیتر و مهمتری را برای گزینش مربیان داشته باشیم. شاید مربی افسردگی مخفی داشته باشد، شاید اضطرابهای خاصی داشته باشد و…، که اینها در تربیت تأثیر دارد. ما باید همه را چک کنیم و افراد متقاضی مربیگری مورد پالایش قرار گیرند. باید مربی از لحاظ تربیتی و شخصیتی و سلامت روان مورد بررسی قرار گیرد و اگر رعایت نشود فضای تربیتی کودکان ما در مهدها آسیب میبیند.
در کشور ما، وجه اسلامی مربی هم اهمیت دارد و باید آن را در گزینش مربیان مهدکودک بهطور جدی مورد توجه قرار داد. مثلاً خانواده دوست دارد کودکش دیندار باشد، ولی مربی در برخوردهایش مسائل اسلامی را رعایت نمیکند و این تفاوت نگرش، بچه را دچار دوگانگی میکند و این یک آسیب مهم است.
در انتها شاید بتوان به این راهحل اشاره کرد که ما باید بسته آموزشی کامل و مدونی برای مهدکودک و مربیان در سطح کشور داشته باشیم تا بتوانیم تا حدودی این آسیبها را کاهش دهیم.
عیار آنلاین
پی نوشت:
Gender Identity Disorder .[۱]