احسان نراقی-۳۹
تدریس «جنگ روانی» در ساواک(پاورقی)
با اوجگیری انقلاب اسلامی در سال 1356ش، که سراسر ایران تحت تأثیر رحلت شهادت گونهی آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی(ره) در التهاب برگزاری مراسم بزرگداشت بود و از گوشه و کنار کشور، فریادهای اعتراضآمیز به گوش میرسید، احسان نراقی نیز، که سابقهای طولانی در همکاری با ساواک داشت و با عملیات روانی به خوبی آشنا بود، برای تدریس در «کلاس جنگ روانی» در نظر گرفته شد.357
این انتخاب، هر چند به دلیلِ سوابق فعالیتهای نراقی، مناقشهبرانگیز بود و موجب مکاتباتی بین اداره کل سوم و چهارم و نهم ساواک گردید؛ ولی در نهایت، زمانی که اداره کل چهارم تقاضا نمود که:
«چنانچه دلایل و مدارکی دال بر عدم اعتماد نامبرده بالا وجود دارد، به این اداره کل ارسال دارند.»358
اداره کل هم پاسخ داد:
«دلیل و مدرک مستندی وجود ندارد.»359
احسان نراقی، به دلیل ارتباط گستردهای که با پرویز ثابتی داشت و در بسیاری از پژوهشهایی که به امنیت اجتماعی مربوط بود، به امنیت داخلی ساواک کمک کرده بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به گوشهای از چگونگیِ این همکاری اشاره کرد؛ هرچند دانستههای خود را به گفتگوی خود با مأموران سابقِ ساواک که در زندان اوین با آنها همبند بودند، ربط داد:
«ضمن صحبتهایم با مأموران سابق ساواک، دریافتم که در قسمت مربوط به امنیت داخلی، بخشی وجود داشت که دفتر نارضایتیهای مردم خوانده میشد. رئیس سابق این دفتر، همبند من در اوین بود و بارها با یکدیگر صحبت کردیم. این شخص لیسانسیه حقوق بود[این شخص موهوم زندانی همبند، همان پرویز ثابتی است که لیسانس حقوق داشت و رئیس امنیت داخلی ساواک و از رفقای گرمابه و گلستان نراقی بود] و در هیچ یک از عملیات دستگیری، بازجویی و از این قبیل شرکت نداشت. او به طور مثال، از تحقیقاتی برایم گفت که همکارانش در این دفتر، راجع به افزایش مخارج زندگی، تورم و یا کمبود مواد غذائی انجام میدادند. این پدیدهها اغلب به طور مصنوعی توسط سوداگران و منفعتطلبان به وجود میآمد. او همچنین از تحقیقات پیشرفتهای صحبت میکرد که در زمینه مسکن صورت میگرفت... اما این دفتر، بدون حمایت شاه، عملاً بیاثر بود، زیرا گزارشهای محققین آن، اجباراً باید از طریق نصیری عبور میکرد. کارمند سابق ساواک[!] همچنین گفت: یک روز نصیری مرا به دفترش احضار کرد و خیلی صمیمانه ابراز داشت: ضمن قدردانی از فعالیتهای تحقیقاتی شما، باید بگویم اعلیحضرت اصلاً میل ندارند گزارشاتی را دریافت کنند که مورد خواست ایشان نمیباشد... به همین دلیل از شما میخواهم، تحقیقاتتان را ادامه دهید و همیشه آماده باشید، اما تا زمانی که نگفتهام، گزارشی برایم نفرستید.»360
هر چند این اظهارات در پرده است، ولی در جایی دیگر، به صورت کاملاً آشکار و صریح، ولی به شیوهای اغراقآمیز که رویه اوست، از ارتباط خود با پرویز ثابتی سخن گفته است:
«ثابتی میدانست که اگر من چیزی بدانم، به فرح پهلوی خواهم گفت... ثابتی مطالب مربوط به مفاسد بزرگان را به من میگفت. بعضی روزها صبح ساعت هفت تلفن میزد و میگفت: از فلان موضوع خبر داری یا نه؟ بعد مطالب مربوط به فساد بزرگان را... به من میگفت.»361
اگر همکاریهای احسان نراقی با ساواک، به امور تحقیقاتی که به بخشی از آن اشاره نموده است، ختم میشد، اینگونه همکاریها، با توجه به جایگاهی که در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی داشت، طبیعی مینمود؛ ولی با توجه به دعوت از وی برای تدریس درس «جنگ روانی»، این مسئله به ذهن متبادر میشود که همکاریهای او، بسیار فراتر از همکاری یک مؤسسه تحقیقاتی با ساواک است؛ کما اینکه در شرح شیوهی بازجوییها در اوین، آگاهی خود از شیوههای بازجویی در ساواک را به شرح زیر ارائه میدهد:
«در سالهای دهه 50، زمانی که ساواک چریکها را دستگیر میکرد، هدف اصلیاش این بود که آنها اسامی دوستانشان را بگویند، محلهای اختفای سلاح را نشان دهند و طرح قتلها و سوءقصدها را برملا سازند. ساواک برای گرفتن اقرار، از روشهایی متفاوت، از جمله شکنجه بدنی استفاده میکرد. به منظور تخریب روحیه زندانیان، آنها را در سلولهای تنگ و تاریکی حبس میکردند که به صورت انفرادی نگهداری میشدند و جز بازجوهای ساواک، کس دیگری با آنها تماس نداشت. زندانیان، پس از آنکه به مرور به حرف میآمدند، آن وقت به بخشهای عمومی منتقل میشدند که سلولهایش به نامناسبی قبلیها نبود و بهتر هم با ایشان رفتار میشد.»362
به دلیلِ همین آگاهی است که در ملاقاتِ اول خود با محمدرضا پهلوی در مهرماه سال 1357ش، به سخنرانی یکی از روحانیون که حکومت شاه را با حکومت هارون الرشید، مقایسه نموده بود، اشاره کرده و میگوید:
«هیچ کس نمیتوانست به اظهارات او خرده بگیرد، حتی یک بازجوی ساواک، که کاملاً در جریان قرار گرفته بود.» 363