مدیحهسرایی نشریات زنجیرهای برای فراماسونها
اصلاحطلبی و فراماسونری!(پاورقی)
اشاره:
به تازگی نشریه «اندیشه پویا» پرونده ویژهای را به مؤثرترین شخصیت فراماسون ایرانی اختصاص داده بود. در این پرونده از «محمدعلی فروغی» با عناوینی مانند «لیبرال صبور!»، «روشنفکر نهادساز!»، «دیپلمات صریحاللهجه» و... یاد شده و تمام تلاش گردانندگان این نشریه این بود تا با بزرگ نمودن بخشی از شخصیت فروغی، دیگر وجوه شخصیت او را نادیده گرفته و یا پنهان کنند که از قضا این خود میتواند نوعی تحریف تاریخ باشد. در سلسله مطالبی که از این پس در این ستون تقدیمتان خواهد شد به وجوه اصلی و کمتر گفته شده محمدعلی فروغی و دیگر رجال فراماسون خواهیم پرداخت.
مدت هاست این سوال در اذهان بسیاری وجود دارد که چرا نزد شبه روشنفکران و اخلاف به اصطلاح اصلاح طلب آنها، سخنی از فراماسونری و نقش آن در تاریخ ایران و جهان نیست؟ چرا در میان آن همه بحثهای به اصطلاح اندیشمندانه و روشنفکرانه امروز شبه روشنفکران ما که گاهی هم تحت عنوان آسیب شناسی، در نشریات و رسانه هایشان منتشر میشود، به این شبکه جهانی سری که به گواهی تاریخ ایران، بیش از 140 سال است که از مهمترین آفات و آسیبهای جریان روشنفکری کشورما محسوب شده، اشارهای نمیشود و کوچکترین سخنی به میان نمیآید؟ چرا حتی یک مورد هم در سمینارها و همایشها و کنفرانسهای جریان روشنفکرنما و اصلاح طلب، سخنی از تاثیرات فراماسونری بر تاریخ روشنفکری در ایران از قبل از مشروطه تا به امروز به گوش نمیرسد؟ و علاوه بر اینها چرا به کرات از چهرههای شناخته شده فراماسونری تاریخ ایران در این نشریات سخن گفته میشود، پرونده منتشر میگردد و تجلیل به عمل میآید، بدون آنکه از نقش و عملکرد آنها در تشکیلات فراماسونری حرفی به میان آید؟
مگر میتوان وجود چنین جریانی را منکر شد یا مثل همایون کاتوزیان با همه ادعای تاریخنگاری، خود را به کوچه علی چپ زد و در پرونده نشریه «اندیشه پویا» (شماره 31- آذر و دی 1394) در باره محمد علی فروغی گفت که فروغی فقط عضو «جامعه آدمیت بوده» و آن هم اگرچه از لژ فراماسونری «گراند اوریان» فرانسه منشاء گرفته بوده اما نهاد ماسونی نبوده! و سپس اضافه کند:
«...اگر فروغی بعدها به عضویت فراماسونری درآمده باشد، امری است که من خبری از آن ندارم...»!
یعنی جناب استاد تاریخپردازی شبه روشنفکران و اصطلاح طلبان، اساسا از «لژ بیداری ایران» و عضویت فروغی در آن و اسناد متعددی که از نقش آن در تاریخ معاصر این کشور منتشر شده، بیاطلاع است؟!! پس چگونه میتواند نام مورخ را جعل کرده و یدک بکشد؟!!
پس حالا که نمیتوان براساس اسناد و مکتوبات داخلی و خارجی و خیل گفت و گوها و خاطرات خود فراماسونها، این شبکه عظیم و مخوف را انکار کرد، پس باید آن را یا بنا بر ادعای خودشان، آزادیخواه و طرفدار برادری و برابری دانست و یا اساسا بیاهمیت و خنثی جلوهاش داد!!
فرض اول که امروزه حتی در میان هواداران پر و پا قرص این تشکیلات نهان روش نیز خریداری ندارد. سعید نفیسی از افراد مورد وثوق جریان شبه روشنفکری در کتاب «نیمه راه بهشت» درباره جریان فراماسونری مینویسد:
«...اساس کار فراماسونها همواره در هر زمان و در هر کشوری بهره جویی و بهره یابی از مردم زبون ناتوان سست پای سست دل سست رای بوده است...خاصیت مشترک دیگر فراماسونها و بهاییها، آن جنبه اطاعت محض و کورکورانه است که انسان شریف آزاد اندیشمند را به ماشین بیاراده و جانور بارکش بردباری تبدیل میکند. محال است مرد آزاده و آزادمنشی که بوجود خودش احترام میگذارد و خویشتن را وقعی و وزنی مینهد، میتواند زیر بار این برود که فرمان ناشناسی را که از جایی ناپیدا و از تاریکی جانکاه بیرون میآید، بیچون و چرا و بیمنع و دفع و رد بپذیرد و حتی حق پرسش و پاسخ نداشته باشد...»
نکته قابل تامل اینکه ساواک، طبعا مانند هر گروه و دستهای، لژهای فراماسونی و جلسات فراماسونها را نیز تحت مراقبت گروه ویژهای قرار داده بود ولی از جمله سوالات مطرح شده برای کارشناسانشان، تناقض اهداف به ظاهر بشردوستانه تشکیلات فراماسونری با مخفی کاری بیش از حد بوده که در یکی از سندهای ساواک در مورد تعقیب و مراقبت جلسات لژ بزرگ ایران در محل هنرستان دختران که به تاریخ 3 آبان ماه1348 تهیه شده، این سوال به وضوح مطرح گردیده است :
«...نظریه: در یکی از اسناد ساواک به سال 1348 در مورد لژ بزرگ ایران این چنین نظر داده شده است: اگرچه به موجب قانون اساسی شرق اعظم فرانسه، فراماسونری شالوده نوع دوستی، فیلسوفی و طالب ترقی و تکمیل قوای عقلیه و مدنیه عالم انسانیت میباشد و طبق این تعاریف بایستی در لژهای متشکله پیرامون صحت عمل، محبت و تزکیه نفس بحث و گفت و گو گردد، لیکن پناه بردن ماسونها به محلی امن و رعایت حفاظت کامل جهت تشکیل جلسات لژ بزرگ ایران، این سوال را پیش میآورد که آیا گفتوگو درباره صحت عمل، درستی و تزکیه نفس، احتیاجی به تشکیل جلسه مخفی دارد؟»
فرض دوم جریان شبه روشنفکری و به اصطلاح اصلاح طلب، بیاهمیت بودن و اصلا به اتمام رسیدن فراماسونری است که باز هم بر فرض صحت چنین مطلبی، سخن نگفتن این جریان از فراماسونری و وابستگان به آن و همچنین سکوت در مقابل فعالیتهای آن، حتی در یک مطلب و مقاله و یا گفت وگو، پرسش برانگیز نیست؟!