kayhan.ir

کد خبر: ۶۹۵۴۳
تاریخ انتشار : ۰۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۳
انتخابات؛ سبک زندگی سیاسی در نظام اسلامی (۸)

مواجهه انقلاب اسلامی با غرب(پاورقی)




حجت­‌الاسلام دکتر محمدجواد نوروزی
جامعه‌شناسی سیاسی و انقلاب اسلامی
«ناکارآمدی جامعه‌شناسی سیاسی در تحلیل تحولات»
جامعه‌شناسی سیاسی از جمله دانش‌هایی است که حداکثر پیشینه آن به یک سده اخیر باز می‌گردد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی جامعه‌شناسی سیاسی یکی از حوزه‌های مطالعاتی دانش سیاسی و جامعه‌شناسی به شمار می‌رفته که در مجامع دانشگاه جمهوری اسلامی ایران شایع و رایج است. اما نگاهی به تحلیل جامعه‌شناسی سیاسی غربی در خلال تکوین و پیروزی انقلاب اسلامی و سپس جامعه‌شناسان ایرانی حاکی از ناکارایی نیز ناروا و غیر مطابق ناواقع از انقلاب اسلامی است. افزون بر آن آثار منتشره در این حوزه از آغاز انقلاب تا به امروز هیچکدام نتوانسته نظریه‌ای به فراخور و مناسب مختصات انقلاب اسلامی ارائه نماید.
براین اساس پرسش مهم آن است که الگوی تحلیلی جامعه‌شناسی سیاسی ‌تراز انقلاب اسلامی چیست؟ و درمقابل مهمترین نقد الگوی جامعه‌شناسی سیاسی موجود که متأثر از مدرنیته است کدام است؟ پاسخ این دو پرسش می‌تواند از سویی کاستی‌های دانش جامعه‌شناسی سیاسی موجود را نشان دهد و از سوی دیگر مقدمه و گامی در جهت ارائه الگوی بدیل در جهت جامعه‌شناسی سیاسی مطلوب و تراز را  فراروی ما قرار دهد. در این نوشتار نخست به بررسی و ارزیابی اجمالی جامعه‌شناسی موجود اشاره خواهد شد و در ادامه نکاتی در باب الگوی مطلوب خواهیم داشت:
1. جامعه‌شناسی سیاسی موجود متناظر و در صدد حل معضلات مسایل غرب است. با گرته‌گیری از تجربه آنها و سپس در صدد تعمیم آن به جهان، دنیای اسلام و ایران دارد. از این‌رو این نظریه‌ها و دیدگاه‌ها در بستر سیاسی، تاریخی و جغرافیایی غرب روییده و با مسایل دنیای اسلام بیگانه است.
2. اگر در حوزه جامعه‌شناسی سیاسی الگوهای مارکسیستی، وبری و دورکهایمی را مبنا و دیگر الگوهای تحلیلی را نتیجه نقد آنها و یا ترکیبی از آنها برشماریم، بی‌تردید همه این نظریه‌ها بر اندیشه مدرنیته استوارند و آبشخور فکری آنها چون سکولاریسم، اومانیسم و لیبرالیسم می‌باشد و طبیعی است که چنین گرایش‌هایی فاقد وجاهت علمی و جامعیت برآمده از تحلیل دقیق از انسان دو بعدی در تحلیل کنش انسانی است لذا می‌بایست در جستجوی الگوی بدیلی بود که کنش انسان دو ساحتی را در عرصه اجتماع بررسی و تحلیل نماید.
3. در تطبیق نظریه‌ها و الگوی جامعه‌شناختی معاصر در جهت تحلیل مسایل ناشی از انقلاب اسلامی، ضروری است به این نکته اشاره کرد که این تحلیل هیچگاه قادر نیست عمق کنش و رفتار انقلابی در انقلاب اسلامی را بازنمایی کند. ممکن است پوسته و ظاهری از آن را پنهان نماید اما چون نوع کنش متمایز از کنش انسان مادی در مغرب زمین است لذا ناتوان از بازنمایی تمامی ابعاد کنش انقلابی است.
4. اگر مؤلفه‌های هر دانش را در مفاهیم، روش‌شناسی، نظریه ها و مسایل بدانیم؛ بایستی پذیرفت که چارچوب مفهومی این دانش مأخوذ از بستر اجتماعی مغرب زمین و بیگانه از مسایل انقلاب اسلامی است. به تبع آن متدلوژی آن نیز بر مبانی معرفت‌شناختی مدرنیته استوار است که چه بسا با مبانی معرفت‌شناسی اسلام در تعارض آشکار است. پاره‌ای از واژگان نظیر سنت، جامعه مدنی، برگرفته از جامعه متکی بر ارزش‌های مدرنیته است و با جامعه اسلامی بیگانه.
5. نکات یاد شده ضرورت ارائه نظریه بدیل براساس اقتضای انقلاب اسلامی را ایجاب می‌کند الگویی که حاوی پیش‌فرض‌ها، مفاهیم، روش شناسی و مسائل متناسب با ظرفیت‌های انقلاب اسلامی است و می‌تواند افق‌های جدیدی را در دانش جامعه‌شناسی سیاسی پیش روی محققان قرار دهد.
6. حضرت امام خمینی(ره) در رویکردی جامعه‌شناختی و مبتنی بر معارف اسلامی سیاست را به سه گونه شیطانی، حیوانی و الهی (انسانی) طبقه‌بندی می‌کردند. به نظر می‌رسد به تناسب این گونه‌شناسی بایستی از سه گونه جامعه‌شناسی سخن گفت، بی‌شک جامعه‌شناسی برآمده از جامعه شیطانی کارآمدی لازم برای تحلیل جامعه الهی را ندارد. البته می‌توان میان سه گونه جامعه‌شناسی، مشترکاتی را یافت.
انتخابات و  گذار انديشه
در بستر تاريخي
انقلاب اسلامي تحوّلي بنيادين در جهت برپايي دين و عینیّت یافتن آموزه‌هاي ديني در دوران معاصر و عصر غيبت بود که طي آن، اراده الهي مبني بر اهتزاز پرچم اسلام به دست ملّـت ايران به منصه ظهور رسيد. در قرآن کريم از سه جریان فکری اسلام، كفر و نفاق سخن به ميان آمده است و به موازات آن مي‌توان از سه سبک و الگوي زندگي در حيات بشري و از جمله انتخابات در جمهوري اسلامي ايران گفت‌وگوکرد. غرب داعيه دار ايدئولوژي مادّي است و توانسته آن را در ساحت‌هاي زندگي اجرايي کند. در مقابل قرآن، سبك زندگي توحيدي  را يادآور مي‌شودكه آرمان حيات طيبه را تعقيب مي‌کند.
بر این اساس، سیاست نیز به تبع سه رویکرد، داراي سه رهيافت است. «سیاست عادلانه»که در ادیان ابراهیمی و به‌ویژه در اسلام مورد تأکید است؛ و «سیاست ظالمانه» که در چارچوب دو الگوی کفر و نفاق قابل تحليل است. عدالت مهم‌ترین مقصد و هدف شریعت اسلامی است که شاخص تمايز سیاست عادلانه از غير آن است. تدبیر و مدیریت درضمن شریعت سیاستي عادلانه است.
سير تاريخي شکل‌گيري
سبک زندگی با پشتوانه ارزش‌های اسلامی امری مهم در تاریخ معاصر به ‌شمار می‌رود. این‌گونه از زندگی سیاسی در صدر اسلام، از سوی پیامبر اکرم ـ‌صَلَّى‌اللَّهُ‏عَلَيْهِ وَآلِهِ‏‌ـ پی‌ریزی شد و توسط ائمه‌اطهار ـ‌عَلَيْهِم السَّلَامُ‏‌ـ تثبیت و نهادینه گردید، اما در عصر جدید و با رسوخ تدریجی پیرایه‌های فرهنگ منحط غربی، افزون بر نگاه اسلامی، دو نوع نگاه زندگی التقاطی و سبک زندگی ناب اسلامی قابل ارزیابی است. در تاریخ معاصر، امام خمینی ـرِضْوانُ‌الله عَلَيْهِ‏‌‌ـ یکی از متفکران بزرگ اسلامی است که در تبیین این دو گونه زیست اسلامی و التقاطی سعي فراواني کرد. ایشان در زمینه «اسلام ناب» می‌فرماید:
«اسلام دین افراد مجاهدی است که به‌دنبال حق و عدالتند. دین کسانی است که آزادی و استقلال می‌خواهند. مکتب مبارزان و مردم ضدّاستعمار است. اما این‌ها اسلام را طور دیگری معرفی کرده‌اند و می‌کنند. تصوّر نادرستی که از اسلام در اذهان عامه به‌وجود آورده و شکل ناقصی که در حوزه‌های علمیه عرضه می‌شود، برای این منظور است که خاصیّت انقلابی و حیاتی اسلامی را از آن بگیرند و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند؛ آزادی‌خواه باشند؛ دنبال اجرای احکام اسلام باشند؛ حکومتی به‌وجود آورند که سعادتشان را تأمین کند؛ چنان زندگی داشته باشند که در شأن انسان است».
و در تبیین «اسلام سکولار» می‌فرمایند:
«اگر ما مسلمانان کاری جز نماز خواندن و دعا و ذکر گفتن نداشته باشیم، استعمارگران و دولت‌های جائر متحّد آنها هیچ کاری به ما ندارند».
انديشه مادي با فرهنگ غربی هم آميخته است و از رنسانس به‌تدريج شکل گرفت. تفکری است که در آن انسان، جایگزين خدا شده و به مثابه موجودی صاحب علم، اراده و قدرت در جایگاه تشریع و قانون‌گذاري ظاهر می‌شود. غرب با خلقِ شناسنامه‌اي جدیدو با نگرش و هویّتی جدید برای انسان، همه آنچه را که به سنّت‌هاي ديني  تعلق داشت را، به کناري نهاد.
تجدّد و مدرنیسم ماهيت گفتمان فلسفی و تاریخی غرب امروز است که آغاز آن را باید در عصر رنسانس (یعنی قرن‌های پانزده و شانزده) جستجو کرد. این گفتمان، سبب تحوّلي اساسي درتمام ساحت‌های فکر و زیست بشر غربی گردید. هسته مرکزی این نگرش را می‌توان در مفاهیم درهم تنیده خودبنیادی تفکر بشر، يا انسان‌گرائی (اومانیسم و هیومنیسم)، قدسیّت‌زدایی و تقدّس‌زدائی ماده‌گرا (ماتریالیسم)، تکنیک‌زدگی افراطی، غیب‌ستیزی و دين‌ستیزی دانست.
در مقابل، جامعه ایران جامعه‌اي دیندار، دین‌محور و خدامحور است. برترين شاخص آن پایبندی به دین و سنّت است.  سنّت اسلامی،  نگاهی متفاوت و متعارض نسبت به غرب دارد. اما مشکل جوامع کنوني این است که، غرب استيلاي رسانه‌اي داشته و در همه‌جا درباره گذشته بشر به‌طور کلی با موازین غربی حکم می‌راند.
مواجهه تمدّن ایرانی‌ـ‌اسلامی با فرهنگ و تمدّن غرب که امروزه سیطره‌اي جهاني یافته است، از منظر رهبر انقلاب، سبب تحوّلات بسیاری در تمام شئونات جامعه ایرانی شد. بی‌شک مواجهه فرهنگ و جامعه ایرانی با فرهنگ و نگرش غربی و مدرن، سبب تحوّل در سبک زندگی ایرانی شده است و یک زندگی متمايز از ‌مدرنيته را، برای جامعه ایرانی رقم زده است.
  مواجهه ايران اسلامي با ساحتی نوین به نام غرب و مدرنیته به پایان دوره صفویه و به عصر قاجاریه به اين سو باز مي‌گردد. این مواجهه چند ‌جانبه و در هر دوره، وجهی از آن بر وجوه دیگر غلبه داشته است. این مواجهه ابتدا به‌صورت سلطه جغرافیایی محدود بود؛ مانند حضور پرتغالی‌ها در جنوب ایران. پس از زوال صفویه، این مواجهه، به عرصه تبليغ ديني قدم می‌گذارد و مسیونرهای مسیحی که حامل پیام غرب نوین و اروپای متجدّد در ایران بودند، اولین مدارس جدید را دردوره قاجار بنا می‌کنند. پس از این، از استقرار قاجار و حتی تا زمانه تحریم تنباکو، مواجهه ما بیشتر شکل اقتصادی‌ـ‌استعماری دارد.
جنگ‌های ایران و روس و حضور استعماری انگلیس در ایران و منطقه، سخن از مواجهه نظامی را مطرح ساخت. از اواسط دوره قاجار، غرب و غرب‌زدگی و مواجهه ما با این پدیده، شکلی جدید به خود گرفت. این نحوه مواجهه جدید، در حوزه اندیشه، تفکر، علم و فرهنگ بوده و غرب‌زدگیِ گسترده فرهنگی و علمی را پدیدار کرد. بدین سبب طبقه روشنفکري غیر دینی و فراماسونرها در این دوره آن هم تحت نظارت، حمایت و هدایت انگلیس و روسیه و بعدها آمریکا، شکل گرفت و براساس این شیوة مواجهه است که کم‌کم سبک زندگی ایرانی، دستخوش تغییرات می‌شود؛ تغییراتی که هرچه زمان برایش جلوتر می‌رفت، سرعت این تغییرات نیز سریع‌تر می‌شد و واکنش آگاهان، روشنفکران دینی، خواص سیاسی و علما را باعث می‌گشت.
این در حالی بود که سبک زندگی سنتی‌ـ دینی با مایه‌ها و جوهره شیعی مردم ایران، از استحکام دیرینه و با پشتوانه‌ای برخوردار بود و جامعه ایرانی را به چاره واداشت که چگونه برخورد نماید. هر چند همگان متّفقند جوهره شیعی و اسلامی مردم و جوانان ایران اسلامی لیبرالیزه نمی‌شود، اما سبک زندگی در صد سال اخیر دچار تحوّلات عمیق و ریشه‌داری شده است و همواره مسئله تماس، برخورد، پذیرش، طرد، مقابله و یا همزیستی میان فرهنگ سنتی ـ اسلامی ایرانی و ورود فرهنگ غربی و اروپایی که حامل تجدّد و مدرنیته به‌معنای دقیق کلمه است، مطرح بوده و هنوز هم این موضوع در قلب تحوّلات فکری فرهنگی جامعه قرار دارد. این مسئله برای خواص، آشکار و برای عموم مردم، مسئله رایجی است که عامه مردم نسبت به آن تاکنون غفلت معرفتی را ترجیح داده‌اند و رهبر انقلاب ـ‌‌مُدَّ ظِلُّهُ الْعالی‌ـ اخیراً اهتمام ویژه‌ای به غفلت‌زدایی در این ساحت نموده‌اند.
ورود اندیشه‌های غربی و جلوه‌های مدرنیته از سوي افرادی چون میرزا ملکم‌خان، میرزا آقاخان کرمانی، حسن تقی زاده و آخوندزاده که از پیشگامان آشنایی با تجدّد بودند، تضاد و چالش بین این دو فرهنگِ کاملاً متفاوت را باعث گردید و هنوز این چالش ادامه یافته است. البته هیچ‌کدام از ایشان به راهکار و راهبردی قابل توجه برای این دوران گذار، دست نیافتند و به مقام پرسش و انتقاد اکتفا کردند.
در مواجهه با غرب مدرن، چند رويكرد مطرح و به‌كار گرفته شد:
1. عدّه‌ای موسوم به جریان روشنفکری غیر دینی با نام پیشرفت، توسعه و نفی عقب‌ماندگی تاریخی، سعی در القای اندیشه‌های غربی و تجدّد حاصل از رشد و گسترش بینش غربی را داشته و دارند.
2. جريان التقاطي کوشید راه‌های میانه را مطرح کنند.
3. عدّه‌ای با نفی مدرنیته به نقد آن روی آوردند.
متأسفانه بخش‌هایی از جامعه ایرانی، علی‌رغم مقاومت‌های آگاهانه، برخی از سنن و امور هویّتی و قالب‌های سبک زندگی دینی‌اش را به فراموشی سپرده و عرصه را برای غرب‌زدگی که منجر به تعریف جدیدی از هویّت، زندگی، عالم، علم و دین و دینداری گشت را فراهم نمود.