در حسرت غیرت
سرویس ادب و هنر-
سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی میگوید: واقعیت سینمایی «مصنوع فیلمساز» است و با عنایت به پیام و محتوا و غایات و سرنوشت واحدی شکل گرفتهاند که فیلم بدان منتهی خواهد شد. تکلیف نهایی را «غایات فیلمساز» تعیین میکند و بنابراین، همه چیز- زمان و مکان، حرکات و روحیات پرسوناژها و... حتی طول پلانها- با توجه به صورت آرمانی فیلم آنچنان که مورد نظر فیلمساز است، از سرنوشت واحدی تبعیت خواهد کرد. در فیلم جایی برای «انتخاب» تماشاگر وجود ندارد؛ فیلمساز به جای تماشاگر فکر و انتخاب کرده است و همه اشیاء و اشخاص و وقایع و حرکات در واقعیت سینمایی «نشانه»هایی هستند که به غایات، مفاهیم و عواطف مورد نظر فیلمساز اشاره دارند. دخالت عوامل پیشبینی نشده را در کار، چه از سر ناشیگری باشد و چه از سر مهارت بسیار فیلمساز، نباید نقض کننده این معنا دانست... اگر هم فیلمساز بخواهد خود را ملتزم به واقعیت خارج نگاه دارد، باز هم به طور کامل موفق نمیشود و اصلاً باید اذعان داشت که چنین انتظاری از سینما بیهوده است.
سعید روستایی سازنده فیلم «ابد و یک روز» میگوید؛ من میدانستم که در این فیلم میخواهم واقعیت یک اجتماع را بسازم. او در نشست فیلمش میگوید: «من واقعیت را ساختم، چیزی که به شدت در جامعه وجود دارد.» پیش از ساخت این فیلم سینمایی، روی فیلمنامههای مستندی با موضوع اعتیاد کار کردم. من پدری را میشناختم که 11 پسر معتاد داشت. با مردی مواجه شدم که پسربچههای دوقلویش، مواد را در خود قایم کرده بودند تا پدرشان گیر نیفتد. میخواهم بگویم که در جامعه اقشاری از این دست متأسفانه وجود دارند و واقعیتی است که نمیتوان چشم روی آن بست.
میبینیم همانطور که شهید آوینی میگوید، فیلمساز به جای تماشاگر فکر و انتخاب کرده! و از میان همه واقعیت، انتخابهای «روستایی» منجر به خانوادهای میشود که لجنآباد است و حاصلش وهن جامعه و نظام ایران اسلامی تا جایی که برادر بزرگتر خانواده «دختر ایرانی» را به «اجنبی» میفروشد تا با پولش فلافل فروشی راه بیاندازد و به وصال معشوقش برسد. مسئولین سینمایی وزارت ارشاد باید بنازند به این غیرت!؛ البته نه غیرت این برادر ناموس فروش که غیرت سازنده نسبت به چگونگی نمایش واقعیت جامعه ایران و ایرانی! شاید در بسیاری از آثار سینمایی فاصله فیلم از فیلمنامه زیاد باشد اما بنابر اظهارات عوامل سازنده فیلم «ابد و یک روز» از این دسته فیلمها نیست؛ برای مثال همه آنهایی که در وزارت ارشاد فیلمنامه را خواندهاند میدانستند آنچه کارگردان از واقعیت برای نمایش استفاده کرده و محور اصلی درام فیلم قرار داده چیست؛ واقعیت حراج سمیه، دختر درستکار و خیرخواه و مظلوم این خانواده سیاه بخت به یک افغانستانی متمول با ماشینشاسی بلندش!!!
نیت فیلمساز یک چیز است و حرف و سخن فیلم و تأثیر آن بر مخاطب چیزی دیگر. سینما را نمیتوان جدا از نتایج اخلاقی نمایشی آن بررسی کرد. با فرض اینکه فیلمساز میخواهد یکی از بزرگترین معضلات جامعه را نمایش دهد و انشاءالله نیت خیر داشته اما حاصل کارش منطبق بر نیت او نیست و عجیب اینکه حضرات موقع صدور پروانه نمایش چطور چنین خبط و خطای بزرگی را در فیلمنامه دیدهاند و ظاهراً به سازندگان آن چیزی گوشزد نکردهاند! اگر ذرهای غیرت فرهنگی و اجتماعی هنوز وجود داشته باشد قطعاً این فیلم برای اکران عمومی با مشکل مواجه خواهد شد و در چنین صورتی مسئولین ارشاد که مجوز ساخت آن را صادر کردهاند چگونه پاسخ سازنده را خواهند داد. آنچه برخی از مسئولین جشنواره در مورد دستپخت امسالشان و نفی سیاهنمایی میگویند در خصوص این فیلم درست است! این فیلم سیاهنمایی نیست! حتی تلخنمایی هم نیست! آنچه در این فیلم رخ داده چیزی فراتر از سیاه یا تلخنمایی است. حراج ناموس به اجنبی آن هم به قیمت فلافل فروشی در جنوب شهر تهران چیزی جز وهن جامعه ایرانی نمیتواند باشد.