kayhan.ir

کد خبر: ۶۷۷۴۰
تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۲
سی‌وچهارمین جشنواره فیلم فجر-۴

انتقال خیانت و پلشتی به پایین میدان ونک!


 
سعید مستغاثی
اتفاق جدیدی در جشنواره فیلم فجر امسال افتاده که ناگهان برخی به اصطلاح فیلمسازان این سینما، انتقادات درست کارشناسان و منتقدین را (مبنی بر اینکه قصه اغلب تولیداتشان در شمال شهر تهران و مثلا از میدان ونک به بالا اتفاق می‌افتد)  به خود گرفته و سعی کرده‌اند که سوژه‌های فیلم‌های تلخ و سیاه خود را از بالای میدان ونک به شهرستان و مناطق پایین شهر و قشرهای فرودست منتقل نمایند! آنچه چندی پیش هم در یک برنامه سینمایی از شبکه خبر یکی از همین افراد برای توجیه ساخت آثار فضایی خویش، توهم ذهن خود و همفکرانش درباره خیانت و بحران در خانواده ایرانی را به کل مملکت بسط داده و گستاخانه نسخه پیچید که معضل خیانت و روابط نامشروع در سراسر این مملکت شایع است!!
اما در سالهای پیش از پیروزی انقلاب نیز  فیلمفارسی سازان برای تخریب شخصیت و هویت مردم مسلمان در دیگر نقاط کشور به خصوص اقشار کم درآمد و تهی دست، اغلب کاراکترهای فاسد و ویران خود را از شهرستان‌ها و روستاها و از میان طبقات فرودست انتخاب می‌کردند تا با نگرشی نژادپرستانه نشان دهند که همه مفاسد و نابهنجاری‌ها و ویرانگری‌های اجتماعی از همین افراد بیرون می‌آید. اغلب فاحشه خانه‌ها و مراکز فساد و فحشاء را از همین افراد پر می‌کردند و عامل اکثر بحران‌های خانوادگی و جامعه را این گونه اشخاص نشان می‌دادند. فیلم‌هایی مانند «کندو»، «کافر»، «دشنه»، «بلوچ»، «زیرپوست شب»، «موسرخه»، «لوطی» و ... از همین دست فیلم‌ها بودند.
حالا به نظر می‌آید که نوابغ سینمای امروز ما نیز به همان نتیجه 50-60 سال پیش فیلمفارسی سازان پیش از انقلاب رسیده‌اند!! چنان که تا اینجا در فیلم‌هایی مانند «نقطه کور»، «نیمه شب اتفاق افتاد»، «هفت ماهگی»، «آخرین بار سحر را کی دیدی؟»، «ابد و یک روز»، «لانتوری»، «امکان مینا» و ...کاراکترهای بحران زا و خیانت گر داستان، یا از شهرستان آمده‌اند و یا از طبقات پایین و فقیر هستند!!
اما همچنان آش همان آش است و کاسه همان کاسه و سطحی نگری و ساده اندیشی و توهمات شبه روشنفکری این دست از فیلمسازان موجب شده که همچنان بحران‌های خانوادگی و اجتماعی و مسائلی مانند خیانت و طلاق و اعتیاد و مهاجرت و پلشتی‌ها و نابسامانی‌های مختلف را به کل جامعه ایرانی، بسط داده و به دلیل کم سوادی تاریخی و عدم توانایی تحلیل‌های اجتماعی و فرهنگی، بدون آنکه نقبی به ریشه‌های تاریخی و فرهنگی چنین معضلاتی داشته باشند تنها به تصویر نمایشی و سطحی از این مسائل بسنده نمایند!
بادیگارد
ناگفته‌هایی از سربازان گمنام
همچنان ابراهیم حاتمی کیا برروی سوژه‌هایی دست می‌گذارد که بکر و تازه‌اند و فرد دیگری در این سینما توان و امکان، پرداختن به چنین سوژه‌هایی را ندارد. موضوع محافظان شخصیت‌ها یا همان بادیگاردها (که به خوبی در فیلم تفاوتشان بیان می‌شود) واقعیتی ناگفته است که به اندازه طول سالهای انقلاب با مردم و با امنیت این سرزمین عجین بوده. حاتمی کیا به خوبی و با روایت 3 برش از این محافظان، تمامی این سالها را به یکدیگر پیوند می‌زند؛ از دوران شهید رجایی (که تصویر و نقشش برای اولین بار برپرده سینمای ایران می‌رود) و تروریسم منافقین تا زمان حال و مقابله با تروریسم تکفیری‌ها و تا حفاظت از دانشمندان هسته‌ای و نبرد با تروریسم اسرائیلی.
این پیوند 3 نوع تروریسم و یکسانی مبارزه با آنها، از یک سو، ماهیت همسان اشکال مختلف تروریسم را در طول این سالها می‌رساند و از دیگر سوی ریشه‌های واحد سربازان گمنامی که در تمامی این دوران در مقابل اشکال مختلف تروریسم ایستادگی کرده و با فداکردن جان خود، سرمایه‌های این ملت را پاس داشتند. و ابراهیم حاتمی کیا با پختگی و هوشمندی و با به کار گرفتن ساختاری متناسب، این فرازهای متفاوت را در بستر زمانی واحد، به تصویر می‌کشد.
اما حاج حیدر فیلم بادیگارد، در واقع حاصل جمع  حاج کاظم «آژانس شیشه‌ای» و آن سردار فیلم «موج مرده» و مهندس شفیعی فیلم «به نام پدر» است (که از قضا نقش همه آنها را هم پرویز پرستویی بازی کرده است) با همه دغدغه‌ها و تردیدها و صداقت ها. او مثل حاج کاظم، خیبری است اما نمی‌خواهد دود موتورشان، راه نفس کشیدن را تنگ کند، مثل سردار «موج مرده» آرمان گراست و مثل مهندس شفیعی شرمنده نسل امروز!